پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۳

من تو رُ دوست دارم، تو کي رُ ؟!

يه آفلاين بود که: «اسم اوني که دوست ش دارين رُ تو اين ليست بنويسين و واسه send to allش کنين» و يه ليست از اسامي دختر و پسر ....
اول خواستم مثل همه ي لينک هاي ديگه واسه friend listم بفرستم، اما نتونستم هيچ اسمي رُ اضافه کنم... من کي رُ دوست دارم؟!؟!؟! ..... :|

چند وقته pcم يه کم قاطي کرده.. (مشکل ويندوزه خودم مي دونم!) دو تا مشکل عمده داره:
اول اين که وقتي خاموش ميشه case رُ AT مي گيره (به جاي ATX) قبلاً مادربرد رُ reset مي کردم و وقتي بايوس داشت ميومد بالا دستي پاور رُ خاموش مي کردم.. حالا فهميدم که کافيه همهين جوري يه کليد کي برد. رُ چند ثانيه فشار بدم تا خاموش کنه.. خودم هم نمي دونم چرا اما it works !
دوم هم رم ش که خيلي موقع ها خالي نميشه ! 256 مگ. رم معلوم نيست داره چي کار مي کنه.. ديروز يه دقيقه نگاه کردم ديدم رم م رُ نوشته صفر ! رفتم جزئيات ديدم با نود کيلوبايت داره کار مي کنه !!!! اما هر چي صبر کردم کاملاً به صفر نرسيد.. (جالبه نه؟ صفر بشه بايد هنگ کنه، نه؟) در هر حال، FreeRam XP Pro يه تنظيم خوب داره (اگه خواستين از دانلود.کام بگيرين ش؛ هم کم حجمه هم خوب جواب ميده.. خصوصاً اگه کارهاي صوتي -يا گرافيکي- مي کنين خيلي به درد مي خوره) تو قسمتِ other memory option يه تنظيم داره که (مثلاً) دو بار پشت سر هم سعي کن رم رُ خالي کني.. دو بار کافيه ! يه تنظيم ديگه هم داره که چه قدر از رم رُ خالي کنه؟ همه ي مقدار رم تون رُ انتخاب کنين (مثلاً 256 مگ) اون وقت ببينين چه قدر خوب جواب ميده ..!
اگه pcتون هنگ مي کنه؛ تو قسمتِ ديسپلِي يه تنظيم داره که وقتي system resource من (مثلاً) کمتر از 15 درصد شد به من آلارم بده.. اون وقت شما مي فهمين که اگه يه پنجره تون رُ نبندين هنگ مي کنه! در کل خيلي نرم افزار به درد بخوريه؛ خصوصاً اگه pcتون يه کم زياد مشکل داره !

دانشگاه هم تموم شد‌! رسماً ديگه نمي رم.. سه شنبه ساعت آخر هم به استاد گفتم بالا يه لکچر هست (دکتر رحيممي و دکتر صحراگرد؛ در مورد پست مدرنيزم و سورئاليسم فکر کنم) ..مي خواستيم کل کلاس رُ تعطيل کنيم بريم سينما ! استاد گفت نه! من هم گفتم نميام سر کلاس ! خلاصه اين که از سه شنبه ساعت 10:40 ديگه تعطيل شديم :)
يک هفته وقت واسه خوندن و بعد هم امتحان ها..
waw راستي لِکچرم عالي شد ! ساعت چهار کلاس بود. من هم مثل همه ي ترم 4:20 رفتم تو.. (چون مي دونستم کلي هول ميشم سعي کردم همه چيزهاي بد رُ به حداقل برسونم: همون لباس قرمزم رُ پوشيدم که خيلي دوست دارم و قبل ش رفتم دوش گرفتم و خلاصه با يه تريپ خاص خودم - و البته آدامس) تا نشستم استاده گفت: شما که قرمز پوشيدين؛ کنفرانس داشتين، نه؟ گفتم من تازه اومدم؛ يه نفر بياد من بعدش ميام.. گفت بقيه هم همين رُ گفتن.. خلاصه بعد از کلي صحبت (در کل من با استاده خوبم و خيلي صميمي و عادي باهاش حرف مي زنم) قرار شد من برم يه کم بگردم و آب بخرم و آماده بشم، و بيام کنفرانس بدم... رفتم رو سِن گفت موضوع ت چي بود؟ گفتم «بررسي انديشه ي سياسي امام خميني» خلاصه شروع کردم به گفتن، اولين جمله م انقدر اون وري بود همه ساکت شدن تا گوش کنن !! (خودِ استاده گفت نمي خواد حتماً موافق من باشه.. هر جوري دوست داري ن بگين!) البته خودم هم بول دارم يه کم اون وري بود کل لکچرم اما اينا رُ من ننوشته بودم. خلاصه ي يک کتاب بود که انجمن اسلامي يه دانشگاهي چاپ کرده بود.. انقد هول بودم (راستي! تيک عصبي پلک م هم شروع شده بود) استاد گفت برو يه کم آب بخور من حضور غياب مي کنم و دوباره بيا..! در کل يه نيم ساعتي طول کشيد اما انقدر يه جوري بود اما ساکتِ ساکت داشتن گوش مي کردن (هميشه فقط دريف اول گوش مي کنن.. باقي رديف ها يا خواب ن يا روزنامه يا حرف يا sms) توقع داشتم وقتي تموم بشه ازم سوال کنه اما هيچي نگفت! بعد از من دو نفر ديگه هم اومدن که بهشون گفت مالِ من عالي بود! ازم پرسيد يک هفته روش کار کردي؟ گفتم از دو روز پيش يه کتاب رُ خلاصه کردم...!
در کل همه ش از من تعريف مي کرد.. نمي دونم به خاطر ظاهرم يا طرز حرف زدن م بود (همه ش اپوزوسيون و مدرنيزم و کلاسيکِ سياسي و غيره بود حرفام) که هر وقت منو نگاه مي کرد مي خنديد!! اما در کل خيلي باهام خوب تا کرد. کلي خوب بود آخرين جلسه :)
نکته ي جالب اين که من کيف م رُ به پشتِ صندلي رو به رو يي م آويزون مي کنم. (و کسي نمي فهمه صندلي من taken هست!) وقتي لکچر رُ دادم جام يک نفر نشسته بود من هم يه کم اون ور تر نشستم.. بعد که گذشت فهميدم من بين همه ي دخترا نشستم و پسرا رديف کناري نشستن.. خُب تو اين موقعيت اگه نفر کنار دستي تون صحبت رُ با حذفيات درس شروع کنه و با گره ي آستين ش که جمع کرده ادامه پيدا کنه و تو اين وضع استاد نگات کنه و بخنده؛ شما جاي من بودين چه کار مي کردين؟!