جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۳

سال نو مبارک !

سلام :)
کمتر از يک ساعت و نيم ديگه، سال 2004 تموم ميشه، کمتر از يک ساعت و نيم ديگه، سال بدِ 2004 تموم ميشه؛ سالي که تقريبا ميشه گفت با فاجعه ي بم شروع شد و با فاجعه ي تايوان داره تموم ميشه؛ سالي که خيلي ها اون رُ بد توصيف کردن، به خاطر کشت و کشتار در عراق يا انتخاب دوباره ي بوش، سالي که خيلي ها اون رُ سالِ رکودِ آي تي اسم گذاشتن، سالي که..... .....
بالاخره، هر چي که بود، تا کمتر از يک ساعت و نيم ديگه تموم ميشه !

اميدوارم سال جديد، سال خوبي براي همه باشه :)
اميدوارم امسال، همه چيز بر وفق مراد باشه و سال 2005 يکي از بهترين سال هاي عمرتون باشه. هر کسي براي خودش هدف ها و آرزوهايي داره که طبق يه بينش خوشبينانه، اگه «لازم باشه» بهش ميرسه؛ در هر حال اميدوارم به همه ي آرزوهاي کوچيک و بزرگ تون برسين.
کمتر از يک ساعت و نيم ديگه، سال جديد ميلادي شروع ميشه. هر چند در ايران «عيد نوروز» سال تحويل رسمي کشوره، اما اين نميتونه دليلي باشه واسه شاد نبودنِ ما. سال نوي همه تون مبارک، و با بهترين آروزها :)

پ.ن. با اين زلزله ي اخير، محور چرخش زمين عوض شد و در نتيجه زمان چرخش زمين به دور خورشيد عوض ميشه، و باز هم در نتيجه، طول روز و شب يه کم عوض ميشه و سال خورشيدي (يا شمسي) که تاريخ ايراني بر اساس اونه، عوض ميشه !! (ببخشيد هيچ ربطي نداشت، فقط همين جوري گفتم، آخرين خبر !!)
// فکر کنم هر سال کبيسه قراره باشه از اين به بعد :-/




روز نوشت :
شنبه: گودباي پارتي دانشکده ! به اضافه ي اين که بعد از يک سال و نيم من رفتم کارت دانشجويي (از اين مسخره ها که تنها فايده ش ميکروچيپ زيرشه!) گرفتم !!!!!!!!!!! اشتباه نکنين، من هم اول فکر کردم رکورد شکوندم، اما اونجا يکي بود که از بچه هاي سال سه بود و اون هم کارت ش رُ با من گرفت!
چند روز پيشش که رفت بودم مديريت دانشگاه، همون برق رفت. جالبه که وقتي برق بره همه چيز تعطيل ميشه.. همه چيز کامپيوتري و با برقه، حتا در ساختمون از اين اتوماتيک هاست و تا برق نياد هيچ کس نميتونه بره بيرون يا بياد تو..!
يک شنبه: برف اومد امروز.. پيش بيني ياهو درست بود! البته ياهو دو روز پيش گفت واسه امروز برف مياد (و همه خنديديم!) و خودش ديروز و امروز نوشته بود که هوا ابري.. اما برف اومد! خيلي کمتر از اين که بخواي بگي نشست يا نه، حدود ده دقيقه آسمون خوشگل بود. قبل و بعدش هم اصلاً بارون نيومده بود و برف خشکي بود :)
البته هوا سرد شده.. منفي شش امروز..
دوشنبه: رفتيم دويديم.. امتحان تربيت بدني.. وبعدش با اون حال، آب سرد خوردم. نتيجه؟ شديداً سرما خوردم!! تا ديروز هر وقت کسي مي گقت مثلاً لباس گرم بپوش هوا سرده، جواب من اين بود که سرماخوردگي ويروسه و هيچ ربطي نداره به اين حرفا.. اما از امروز ميگم که ربط داره؛ چه جوري نمي دونم، ديروز داشتم ميمردم از خستگي و تشنگي (بعد از امتحان تربيت بدني) هوا هم خيلي سرد بود، اما من بعد از خارج شدن از سالن کاپشن پوشيدم و شديداً فکر مي کنم تقصير اون آب سردي بود که خوردم..
سه شنبه: خوبه ما تعطيل کرديم مثلاً واسه درس.. تو اين يه هفته فقط يه دور فارسي قلعه حيوانات رُ خوندم!
چهارشنبه: فيلم The Incredibles (باور نکردني ها) واقعاً عالي بود! خصوصاً اون شخصيتِ Edna ش !! شب هم کلي خوش گذشت :)
پنج شنبه: من شنبه انيمال فارم دارم، بايد بخونم.. کاشکي مي خوندم !
جمعه: خيلي خوش گذشت، مرسي :)
جمعه شب: سال نو ميلادي مبارک ( نوشته ي بالا! ) !!

اپرا راکي به نام مصدق
مايکل مين از سالهاي 1980 به کار ترانه سرائي پرداخت. او در طي تجربه کاري خود به نوشتن آثاري جهت موسيقي تاتري پرداخت. مقاله روشنگرانه روزنامه نيويورک تايمزدر بهار سال2000 در خصوص کودتاي سازمان سيا که به سقوط دولت ملي دکتر مصدق انجاميد، ذهن او را آرام آرام به سوي اثري در اين خصوص کشاند. در سپتامبر 2003 او شروع به نوشتن اثري در اين باره کرد.او آگاهي خود را در اين زمينه وسعت بخشيد و آخرين کتاب منتشره در اين خصوص را بنام (همه مردان شاه) که در سال 2004 منتشر شد نيز خواند. او اطلاعات خود را در اين زمينه کامل کرد و سرانجام پس از تکميل اثر خود بصورت يک کار راک اپرا آنرا در پنجاه ويکمين سالگرد اين کودتا به روي صحنه آورد. اين اجرا حدود 45 دقيقه بطول انجاميد وعبارت از 12صحنه موزيکال است. آنهائي که علاقمندند به قسمت هائي از اين موزيک گوش کنند مي توانند از اين لينک استفاده کنند. با تشکر از آقاي مايکل لين از ايشان در خواست کردم تا اشعار اين اپرا راک را در اختيار علاقمندان ايراني بگذارند که ايشان نيز لطف کرده نسخه اي از اشعار را در قسمتي از سايت گذاشتند و لينک آنرا برايم ارسال کردند تا آن هائي که به زبان انگليسي آشنائي دارند بتوانند از آن استفاده کنند. (پارس نت)

The Red Intellect:Why Is It So Hard to Tell The Truth?
Why is it so hard to tell the truth...yet so easy to tell a lie?
Why are we so sleepy in church or in mosque...but when the sermon is over we suddenly wake up?
Why is it so hard to talk about God...but so easy to talk about nasty stuff?
Why are we so bored to look at a Godly magazine...but so easy to look at a nasty one?
Why is it so easy to delete a godly offline... yet we forward the nasty ones?
Why are churches getting smaller but yet bars and clubs are growing??
Do you give up??...think about it.... are you going to forward this or delete this?? Just remember God is watching you if you love God.


ديروز ديدم زهرا اچ بي «يه آفلاين بامزه» از اين نوشته منو نوشته بدون اين که لينک بده.. من خودم خيلي به اين که بخوام به نوشته اي لينک بدم يا اون بخواد به من لينک بده حساس نيستم، وبلاگه ديگه؛ همينه! اما چون خودش کلي ادعاي کپي رايت ميشه و اين چيزا ميگم که اين رُ از وبلاگ من برداشته: اولاً متن مال منه، تنها زحمتي که داده به خودش فعل ها رُ مفرد کرده! دوماً دو تا آفلاين / sms بود که شبيه هم بود و اين نوشته رُ من خودم نوشتم => امکان اين که طرف هم دقيقاً همچين آفلايني داشه بوديده باشه صفره؛ مگه اين که کسي از وبلاگ من واسه ش نوشته باشه، که در اون صورت هم punctuation (رعايت نقطه گذاري و رسم الخط) ش نبايد مثل مال من باشه (استفاده از نقش نماي اضافه و..) که هست!
نتيجه؟ من هم نوشته هاي اون رُ اينجا ميذارم، شما هم فکر کنين اينا رُ من نوشتم و اصلاً چيزي نگفتم تا مساوي بشيم!
پ.ن. يه نتيجه گيزي مثبت: اون وبلاگ منو مي خونه !! ؛؛)

* سيمون دوبووار: ديروز را فراموش كن. هر چه بود فقط غباري بيش نيست. امروز باش. هر روز كه صبح از خواب بيدار مي شوي بدان كه اين فرصتي است كه مي تواني با آن دنيا را بگردي و تجربه كسب كني. هر روز و هر لحظه يه زمان جديد است. زندگي چيزي جز مجموعي از فرصتهاي جديد نيست. بشرط اينكه بدون ترس بلند شوي و حركت كني. بدان هيچ چيز قوي تر از قلب يك داوطلب نيست.

* پاپانوئل
براي امسال سپيدي مي خواهم و سکوت
اگر شد، بسته اي آرامش هم پشت در بگذار...
پاپانوئل، دلم خيلي چيز ها مي خواهد
پرم از آرزو هاي ريز و درشت اما
آنقدر بزرگ شده ام که نمي توانم آرزوهايم را ساده برايت بنويسم...
پاپانوئل، پاپانوئل ِ دوست داشتني ِ روزهاي کودکي ام
دستهاي گرمت را با دوستي مي فشارم.
کريسمس ات مبارک... /

از خدا خواستم
/
از خدا خواستم عادت‌هاي زشت را تركم بدهد.
خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني.
I asked god to take away my habit
God said, no It is not for me to take away, but for you to give it up


از او درخواست كردم فرزند معلولم را شفا دهد.
فرمود: لازم نيست، روحش سالم است؛ جسم هم كه موقت است.
I asked god to make my handicapped child whole
God said, no body is only temporary


از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند.
فرمود: صبر، حاصل سختي و رنج است. عطاكردني نيست، آموختني است.
I asked god to grant me patience
God said, no Patience is a byproduct of tribulation
It isn't granted, it is learned


گفتم: مرا خوشبخت كن.
فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.
I asked god to give me happiness
God said, no I give you blessings happiness is up to you


از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نكند.
فرمود: رنج از دلبستگي‌هاي دنيايي جدا و به من نزديك‌ترت مي‌كند.
I asked god to spare me pain
God said, no
Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me


از او خواستم روحم را رشد دهد.
فرمود: نه تو خودت بايد رشد كني. من فقط شاخ و برگ اضافي‌ات را هرس مي‌كنم تا بارور شوي.
I asked god to make my spirit grow
God said, no You must grow on your own
But I will prune you to make you fruitful


از خدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت كامل ببرم.
فرمود: براي اين كار من به تو زندگي داده‌ام.
I asked god for all things that I might enjoy life
God said, no I will give you life, so that you may enjoy all things



از خدا خواستم كمكم كند همان‌قدر كه او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد.
I asked god to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea

دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۳

همه چيز درباره ي شيراز - بخش اول

اون آهنگ اوانسس رُ دانلود کردم.. 55.45 مگابايت ! اجراي زنده هست، خود اميلي پيانو ميزنه و سبک آهنگ هم راکه. جالبه که براي اولين بار تو متن شعرهاش هست که از فحش استفاده ميکنه. يکي از فرق هاي آهنگ ها و حتا فيلم هاي هاليوودي با مثلاً مال کشورهاي اروپايي در همين بوده هميشه.. بگذريم! ليريک Thoughtless ، آخرين آهنگ اوانسس رُ از اينجا بخونين :)

چند روز پيش همه جا رو مه گرفته بود.. از در خونه رو که باز کردم ..و تمام مسيري که بايد ميرفتم تا مي رسيدم به دانشگاه.. خيلي خوشگل بود ! انگار تو فيلما.. بيشتر از ده متر معلوم نبود.. ساختمون دانشگاه، خوابگا ها به اون بزرگي؛ از هر جاي شهر مي توني ببيني شون؛ اما از ده متر نرسيده انگار هيچي نبود.. همه ي راه مه (تا رو زمين) و جاده، فقط تا چند متر معلوم بود؛ انگار مثلاً تو فيلما نشون ميدن طرف مُرده و يه راه هست که به نور ميرسه.. دقيقاً دقيقاً همون شکلي.. و ساختمونا از وسط ديگه پيدا نبود و غيب ميشد... در کل شديد باحال بيد !
پارسال هم يه بار اين جوري شد اما خيلي شديدتر؛ وقتي رسيديم دانشگاه همه جا سفيد بود، واسه راه رفتن بايد دستت رُ مي گرفتي جلوت تا بفهمي ديوار يا نره ي پله ها کجاست..

يکي از خبرنامه هايي که سالي به ماهي مياد اما هميشه اخبار خوب توشه، خبرنامه ي شرکت Visualware هست. اين بار هم نسخه ي جديد دو تا برنامه از اين شرکت روي نت قرار گرفته و چند تا امکان جديد بهش اضافه شده:

EMAILTRACKERPRO 4: Now includes worldwide Whois lookups, so you can instantly see the domain registration and network provider information of the sender, and improved geographical location reporting down to the city level, with live updates of IP location information.
.
VISUALROUTE 2005: Significant improvements to the IP location database update process enable you to automatically receive regular location updates, resulting in continuous improved accuracy of geographic information. VisualRoute 2005 is now available in four editions, the Business Edition includes advanced network reporting and 1-user Server license, the Support Edition includes advanced network reporting and 1-user Reverse Trace Server license.


يه مطلب قرار شده در مورد شيراز بنويسم، که در سايت بهترين هاي ايران چاپ بشه.. سري اولش آماده شده بود، يه کپي ش رُ همين زير ميارم، حداقل کلي نوشتم !! هرچند خودم فکر کنم دو نوبت ديگه ادامه داشته باشه.. اما اگه فکر مي کنين چيزي رُ بايد اضافه کنم، يا مطلبي درست بيان نشده، ممنون ميشم نظرتون رُ بگين :)
پ.ن. چاپ شد. اين هم آدرسش!

شيراز..
اولين چيزي که به ذهن آدم ميرسه، حافظ و سعدي و شهر «گل و بلبل» هست، تقريباً هم درسته، اما تقريباً !! شيراز از نظر جغرافيايي مرکز استان فارس و در ناحيه گرم و خشک قرار داره. از نظر تاريخي هم فقط زمان زنديه مرکز حکومت بوده، اما اهميتش به خاطر آرامش و «صفا»ي شهره، و به همين دليل در تمامي عصرها شهر شيراز به عنوان حداقل يکي از جاهاي خوش آب و هوا و تفرجگاه محسوب ميشده.
در ادامه ي متن سعي مي کنم به سه مورد بپردازم: اخلاق و فرهنگ مردم شيراز، جاهاي ديدني و معروف شيراز و نهايتاً ذکر موارد که دونستنش شايد بتونه کمکي باشه.

اخلاق و فرهنگ مردم شيراز:
شيراز از ديرباز شهر دانشجويي و سربازي بوده.. بيشتر جمعيتش رُ جوون ها تشکيل ميدن و در مقايسه با شهر مثل اصفهان ميشه گفت جوون ها بيشتر وقت خودشون رُ در خيابون ها مي گذرونن و خيلي تو چشم هست. البته به طور کلي پيراز شهر دانشجويي بوده و هست، به همين دليل فرهنگ غالب شهر جوونانه و اکثر آدم هايي که تو خيابون مي بينين، جوون هستن. شيراز از نظر دانشگاهي يکي از شهرهاي برتر ايران محسوب ميشه. در چندين رشته قطب علمي کشور محسوب ميشه (يعني حتا بالاتر از تهران) و به طور کلي هنوز در سرتاسر دنيا مدرک تحصيلي دانشگاه شيراز رُ شديداً قبول دارن و اون رُ دانشگاه پهلوي سابق ميدونن. نظام آموزشي دانشگاه هم خيلي جدي هست و اکثر درس ها و امتحانات به زبان انگليسي ارائه ميشه.
مردم شيراز از ديرباز معروف بودن به خوش گذرون و نمونه ي عيني «دم را غنيمت شمار» بودن و هستن.. روزهاي جمعه شهر کاملاً مرده هست (از نظر مغازه ها و بازارچه ها) اونايي که باغ دارن، همه، هر پنجشنبه شب ميرن باغ و تا جمعه شب باغ هستن و در کل اين يه رسم براي آخر هفته تو شيراز هست. اونايي هم که باغ ندارن، کنار خيابون و بين چمن هاي بلوارها يا حتا تو پياده رو ها ميشينن.. اتفاقاً اين يکي از نکات جالب براي توريست ها محسوب ميشه که جمعه شب هاي شيراز، شبيه سيزده به در تهران هست و هر چند متر تو پارک ها و مکان هاي ديگه مردم نشستن تو چمن، بعضي ها ساندويچ تو خونه درست کردن و بعضي هاي ديگه چراغ گازي و وسايل ديگه رُ آوردن تا همون جا شامي درست کنن و تا آخر شب با فاميل دور هم باشن. البته بيشتر اين رو در تابستان و بهار (قبل از سرد شدن هوا) مي بينين. و البته بر همين اساس، يکي از شغل هايي که تو شيراز شديدا ميگيره داشتن رستوران يا کافي شاپ هست. در کل تو شيراز مُده زماني که رستوراني تازه افتتاح بشه، همه ي ملت هجوم ميبرن به سمت اون مغازه يا رستوران و تا افتتاح مغازه ي جديد بعدي، اين روال ادامه داره.. در کل رقابت اونقدر معني نداره، هر چند خيلي جاها براي موندگار شدنشون يکي دو تا ويژگي دارن و هنوز هستن آدمايي که مشتري جنس خوب باشن. مثلاً فلان فست فود فقط پيتزاش خوبه و فلان مغازه چيزبرگر ش!
دانشجويي بودن شهر، کل فرهنگ شهر رُ تحت تأثير قرار داده، به طوري که واژه ها و رفتارهاي مربوط به جوونا تو کل شهر رايجه، از نظر طرز برخورد و رفتار دختر و پسر، به تجربه ميگم شيراز آزادترين شهر ايران هست و مسأله ي دوست دختر يا دوست پسر براي اکثر مردم شهر حل شده هست. در تمام شهر مي تونين شاهد صحنه هاي جالبي باشين که در هيچ جاي ديگه نخواهيد ديد. پليس در اکثر مواقع به طور خيلي خوب و قوي به امنيت شهر مي پردازه، هر چند اتفاق هاي بد هم خيلي مواقع ميفته و پليس در اون مواقع اصلا وجود نداشته يا نداره! در کل آزادي اي که به مردم داده شده، خُب براي عده ي حتا کثيري تعريف نشده ست. واسه همين برخلاف شهري مثل اصفهان يا مشهد، علافي جوونا و رفتارهايي مثل مزاحمت يا حداقل ش متلک و غيره، هنوز به وفور وجود داره که خب درصد بالايي از اون به دليل نوع طرز فکر و آزادي طرفين هست.
اتوبوس هاي شهر به سه قسمت تقسيم ميشه: قسمت جلو مخصوص آقايون، قسمتِ عقب مخصوص خانوم ها و قسمت وسط که بسته به شلوغي اتوبوس از چند رديف تا راهروي مشترک دو قسمتِ جلو و عقب مي تونه تغيير کنه و مخصوص «دو تايي ها» هست. که يا زن و شوهر هستن (يا مادر و فرزند و..) و يا به هر حال با هم نامزد کردن و يا هنوز نه. البته از محدوده ي سني و طرز رفتار ميشه خيلي راحت گفت اکثراً در گروه آخر قرار مي گيرن (فقط با هم دوست هستن) ..آهان! داشت يادم مي رفت! فرق ش با تهران اينه که همه ي اتوبوس ها خصوصي شده و پولي هست، بسته به مسير از مثلاً سي تومن تا صد تومن. و بر خلاف تهران بايد کرايه رُ وقتي خواستين پياده شين بدين. آقايون که چه بخوان چه نخوان، موقع پياده شدن از جلو آقاي راننده رد ميشن، خانوما هم ميتونن از در وسط پيده شن و اگه راهرو شلوغ نباشه، از در جلو.
در کل شيرازي جماعت معروفه به شادي و خوشي. يک فرد شيرازي اگه يک مليون تومن سرمايه گذاري کنه و اون رو تبديل کنه به دو مليون، چند ماه دست از کار مي کشه و ميره مسافرت (عموماً دوبي، کيش، آنتاليا) و پس از خرج کردنِ اون يک مليون، دوباره کار مي کنه تا پول به دست بياره (برعکس اصفهان و حتا تهران) واسه همين بازارچه ها و مغازه ها تعدادشون محدوده(شديداً برعکس اصفهان يا حتا مشهد). البته اکثر بازارچه ها محل پاتوق دخترها و پسرها هست و به همين دليل شلوغه، اما خريد نه خيلي.. نظارت اقتصادي به طور کلي نيست، واسه همين خيلي راحت ميشه مثلاً رو يه کفش سي هزار تومني، بيشتر از ده هزار تومن تخفيف گرفت! و همين باعث ميشه اکثراً خريدهاشون رُ از تهران بکنن و اگه وضع مالي خوبي داشته باشن از جاهاي ديگه (مثل کيش و دوبي). و همين چرخه ادامه داره که باعث ميشه فروشنده جنس ش رُ به هر قيمتي بده. فکر کنم گفتم که تو شيراز براي اکثريت مردم (خصوصاً طبقه ي مرفه) منطق کاملاً بي ربطه و وقتي فلان پاساژ يا بازارچه در بورس قرار مي گيره، هر چه قدر هم قيمت هاش غيرمنطقي باشه، مشتري هاي خاص خودش رُ داره!
شيرازي ها آدماي تنبلي هستن، اکثراً مغازه ها دير باز ميشه (نه صبح، يا ده حتا) چون صبح مشتري ها هم خوابن ! و البته عصرها که شلوغ تره، بيشتر مشتري مياد و معمولاً از پنج، شش عصر مغازه ها باز هستن تا نه، ده شب.
اگر چه شيراز از نظر وضع هوا يکي از شهرهاي آلوده ي ايران محسوب ميشه (بين رتبه ي دوم تا چهارم متغيره؛ تهران، شيراز، مشهد و اصفهان چهار شهر آلوده ي ايران شناخته شدن) اما هواي خوبي داره، در اکثر مواقع هوا ملايم و همه جا سبزه. حتا يکي از کارهاي جذب توريست که هر سال انجام ميشه نورافشاني کوه هاي اطراف شيراز در تعطيلات نوروز هست. (شيراز عملاً يک دره ي خيلي بزرگه! دو تا دور شيراز کوه قرار داره و البته اين يکي از عواملي بود که باعث شد در زمان جنگ خيلي آسيب نبينه) راستي اضافه کنم که اگه مي خواين بياين شيراز بهترين زمان حدود ماه اردي بهشته که همه جا سبز و پر از گل و قشنگه! تو عيد شديداً شيراز شلوغ ميشه، اگرچه معمولاً خود شيرازي ها عيد رُ به مسافرت مي گذرونن.
همون طور که گفتم، فرهنگ غالب شهر رُ جوونا تشکيل ميدن واسه همين طرز لباس يا آرايش شيرازي ها معروفه. نکته ي ديگه زبون بازي و تعارف ها هست که هنوز هم جايگاه ويژه اي داره تو زندگي يه شيرازي، البته اگه کسي رُ بشناسين مي تونين بفهمين دقيقاً منظورش چيه، اما مطمئن باشين به طور کلي نود درصدِ حرف ها و تعارف ها فقط جنبه ي «تعارف شيرازي» داره و حتا استقبال شما باعث ناراحتي مخاطب شايد بشه! شايد ترکيب تعارف ها و راحت بودنِ مردم هست که اونا رُ خونگرم نشون ميده؛ خيلي راحت مي تونن از يه غريبه پذيرايي کنن و خاطره ي خوبي رُ واسه ش به وجود بيارن.
هر چند يکي از شهرهاي بزرگ ايران محسوب ميشه، اما همچنان اکثر برخوردها بر اساس روابط هست و شديداً اين گفته در شهر شيراز صادقه که شما اگه دو نفر شيرازي رُ بشناسين؛ همه ي آدم هايي که تو شيراز هستن (چه شيرازي، چه غير شيرازي و چه حتا مهمان!) ها رُ مي تونين از طريق اين دو نفر بشناسين..
فکر کنم طولاني شد يه کم زياد، باقي گفته ها باشه واسه پست بعدي..
مهدي اچ اي

پ.ن. يه توضيح رُ لازم دونستم اضافه کنم. اين که گفتم شهر دانشجويي کاملاً منظورم برعکس شهرهاي کوچيکي هست که چند وقته يه دانشگاه آزاد ساختن و کل جمعيت شهر ميشه دانشجوهاي اون شهر !! کاملاً برعکس.. شيراز هميشه قطب خيلي از رشته هاي علمي کشور بوده، و يکي از مواردي هست که تو شيراز زياد تو چشم مياد، يعني خيلي از آدما به نوعي به دانشگاه و محيط دانشگاهي مربوط ميشن و به خاطر حضور ممتد، طرز فکر و جو شهر به همين صورت رشد کرده و اتمسفر حاکم بين بزرگتر ها هم همينه.

جمعه، دی ۰۴، ۱۳۸۳

کريسمس مبارک

يه ايميل خيلي ناز و به موقع که کلي بهت حس خوب ميده :)
Lugansk Art Gallery:
Dear Mehdi HE,
Accept our congratulations with coming Holidays!
We wish you Merry Christmas and Happy New year!
Let new 2005 year will bring good changes, luckiness and a lot of love in your life. We Sincerely wish you strong health, optimism, success in all projects, realization of your hopes and desires.
-Hearty yours, Lugansk Art Gallery


کاروان: ايران نخستين کشوري است که زهير، آخرين رمان پائولو کوئليو را منتشر مي کند! براي اين که قبلش کس ديگه اي به فارسي برش نگردونه، حتا قبل از انگليسي و پرتقالي، اول فارسي ش منتشر ميشه !! هشتم اسفند ماه تاريخ پخش کتاب در سطح ايران هست، اما ترجمه ي فارسي فصل اول رُ مي تونين از اينجا بخونين :)

يه آفلاين بامزه: اگه امشب يه مرد چاقِ قدکوتاه اومد تو اتاق و وقتي خواب بودين، شما رُ انداخت تو يه کيسه و با خودش برد، اصلاً نگران نشين! ..يه نفر امسال شما رُ از بابانوئل خواسته @};-
پ.ن. شما چه آرزويي دارين واسه امسال؟

روزنوشت:
شنبه.. تمام روز منتظر يه ايميل هستي، هيچ بايدي نيست که امروز برسه، اما تو منتظري! صبح بازم دانشگاه خواب موندم.. ساعت ده رفتم سر کلاس ليترچر، بعدش هم امتحان ترجمه که انقدر چرت نوشتم که يادم نيست ! اصلاً حتا چک نکردم که اشکال سپلينگ داره يا نه.. هو کِرز؟ هوا خيلي سرد بود ! منفي دو :) البته احتمالاً طرفاي خونه ي ما سردتر... خلاصه اين که تا آخر شب، پنجاه و سه تا ايميل داشتم و چندتايي ش رُ جواب دادم، اما اون ايميلي که منتظرش بود، بهم نرسيد.. اصلاً هميشه همينه، وقتي منتظر چيزي باشي، سر کارت ميزاره !!
پ.ن. متن بالا رُ هنوز پابليش نکردم، پس اضافه مي کنم که بالاخره آنلاين ديدمش، مي دونستم بالاخره آن ميشه !! :)
يک شنبه.. بازم هوا سرد.. رو کوها برفه :) خوشگل شده شيراز. هواش هم خيلي تميز شده!
دو شنبه: يکي از کلاس هاي دانشگاه تموم شد :) در اصل دو هفته پيش تموم شد، چون امروز هم نرفتيم سر کلاسش... در کل چهار تا «بيان» داشتيم هر کدوم، و اگه يه جلسه ي اول رُ هم حساب کنيم، از اول ترم فقط پنج بار رفتيم سر اين کلاس‌! درس دو واحدي..
سه شنبه: تربيت بدني :(
چهارشنبه: « قلعه حيوانات » رُ يه دور فارسي خوندم.. سيزدهم امتحانش رُ داريم، اگه از بچه هاي دانشگاه کسي فايل full text انگليسي + ترجمه ي بدون سانسورش رُ هنوز نداره، يه ميل بزنه تا واسه ش بفرستم.. توضيحات داستان The Most Dangerous Game و باقي داستان ها هم تو گروپ هست (قسمت فايل ها).
پنج شنبه: اين روزا حس مي کنم از طرفي بين يه انبر گير کردم، از بس N تا کار ريخته رو سرم.. از طرف ديگه حالم از روزايي که الکي ميگذره به هم مي خوره؛ سه روز تعطيلي هيچ کاري نکردم، خواب، بيرون، جشن، خواب، بيرون، جشن و همين سيکل هي تکرار شد.. و اين دقيقاً زمانيه که حتا يه جشن هم بهت احساس خوبي نميده، چون ذهن ت پر از هزارتا مورد ديگه هست..
جمعه: کريسمس مبارک، و پيشاپيش سال جديد ميلادي مبارک.. با بهترين آرزوها و به اميد بيشترين شادي ها و حداکثر موفقيت در سال دو هزار و پنج.

شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۳

بارون، سيل... آفتاب

بالاخره اندازه ي فونت مهدي اچ اي رُ درصدي تعريف کرديم، يعني از اين به بعد شما مي تونين اگه به نظرتون سايز فونت کوچيک يا بزرگ هست، با دکمه ي Size که رو تولبار IE هست، اونو عوض ش کنين به چيزي که مي خواين ؛)
واسه اونايي که رزولوشن تصويرشون بيشتر از 600 در 800 هست فکر کنم خيلي بهتر شد حالا. در هر حال، واسه من فرق چنداني نداره؛ اگه فکر مي کنين بدتر شده، مثل قبلش کنم (کافيه بگين!)

شاهِ خاج: خودت را بشناس !
من هر روز صبح با صداي يک بنگ از خواب بيدار مي شوم. طوري که حس مي کنم واقعيتِ زنده بودن در من تزريق مي شود؛ من شخصيتي در يک قصه ي پريان و سرشار از زندگي هستم! زيرا مگر ما که هستيم؟ ما از تجمع ذراتِ کوچک غبار ستارگان پديد آمده ايم و ستارگان..؟!

If You Go Away . . .
A girl asked a guy if he thought she was pretty, he said.. No.. She asked him if he would want to be with her forever.. and he said No.. She then asked him if she were to leave would he cry, and once again he replied with a No..
She had heard enough.
As she walked away, tears streaming down her face the boy grabbed her arm and said:
You're not pretty.. You're beautiful..
I dont want to be with you forever.. I NEED to be with you forever..
And I wouldnt cry if you walked away.. I'd die . . .


..يه روز خيلي عادي، بهش يه پيشنهاد شد که هيچي درموردش نمي دونست، «پيشنهاد دهنده» گفت بگو آره، اون هم گفت باشه... و اون روز بهش خيلي خوش گذشت.
واسه خودش يه سري نتيجه گيري هاي الکي کرد و نتيجه ش اين شد که براي اوالين بار حس کرد تو دوست داشتن مفعول واقع شده.. يه احساس جديد و جالب، مثل قلقلک.
..يه روز خيلي عادي، فکر کرد دو دو تا؟ نتيجه ش رُ مي دونست اما نگفت.. ترجيح داد صبر کنه تا بقيه بگن. حالا نقش خودش رُ مي دونه، يا فکر مي کنه که مي دونه؛ بعد از يه روز خيلي عادي..

پارسال نوشتم: امروز يه کتاب خوشگل خريدم «شب تاب» که اشعار رابيندرانات تاگور هست. گوته ي هندو (به قولي) ..ترجمه ي فارسي ش هم خودش قشنگه اما همين الآن که نگاش کردم يه اشتباه ديدم، اميدوارم همه ش اين جوري نباشه.
نسيم در گوش نيلوفر نجوا مي کند،
"راز تو چيست؟"
نيلوفر مي گويد: "خودم هستم،
آن را بردار و برو"
که البته اصلش اينه: steal it and I disappear !! (بدزدش تا من ناپديد بشم؛ که اشتباه ترجمه شده!)

Rednex دو تا آهنگ معروف و البته قديمي داره که حدود پنج سال پيش (دقيقاً کريسمس سال دو هزار بود!) ازش خوشم ميومد... چند روز پيش يه CD از يکي از بچه ها گرفتم، اين دو تا آهنگ هم توش بود. آهنگِ Cotton Eye Joe که در زمان خودش 4 مليون از اين آهنگ فروش داشته و Spirit Of The Hawk !
شهرت گروه به اينه که هفته هاي متوالي تونست شماره يک German Single Chart باقي بمونه طي 25 هفته از سال 1980 (در حالي که Modern Talking طي 19 هفته، شماره دو بود)
بيشتر؟ بيوگرافي گروه به انگليسي.
The Spirit Of The Hawk :
My people, some of them have run away to the hills
and have no shelter. (wa-hey)
No food, no one knows where they are,
Hear me my chiefs, I am tired.(wa-hey)
My heart is sick and sad, I will fight no more.


يادگيري زبان با يک دوست خارجي
در اين سايت مي توانيد براي يادگيري زبان دوم خود در سراسر جهان با کساني دوست و آشنا شويد که زبان مادري شما به عنوان زبان دوم آنها محسوب شده و در حال يادگيري آن هستند. (يعني برعکس شما!) حدود 115 زبان از بيش از 130 کشور را در اينجا مي توان پيدا کرد. درحقيقت به نوعي معاوضه زبانها در اين سايت صورت مي گيرد. خدمات اين سايت مجاني مي باشد!
* من ديروز بعد از ثبت نام نوشتم اين سايت مجانيه . اما نيست يعني نمي توانيد به افراد ديگه دسترسي داشته باشيد! مثلآ نمي توانيد E-mail ديگران را ببينيد و بايد صبر کنيد تا کساني که عضو پولي هستند شما را پيدا کنند.
* کلک : اين سايت به شما اجازه ميده توي چند خط از خودتون بگوييد. مي تونيد همانجا ايميلتون را هم بنويسيد و اعلام کنيد که "gold member " نسيتيد و منتظر ايميل مي مانيد. (منبع)

فقط چهار جمله
همه مدادها تراشيده شده
کلمات آماده بيان
با اين‌همه هنوز بعضي چيزها ناگفته مي مانند..
// گونترگراس

پيک ها هميشه نشانه ي بدبياري هستند. اين موضوع را مدت ها پيش از کشتي شکستگي در مي خانه هاي بنادر فهميدم. و اين مطلب در اين جزيره هم درست بود: هر وقت در دهکده با يک پيک برخورد مي کنم، شک ندارم که حادثه اي اتفاق مي افتد.
// با افسوني به صحنه آمديم و با حقه اي خارج مي شويم..

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۳

هديه کريسمس

مي خوام يه ريسکي بکنم... اگه اتفاقي نيفته؛ که خُب تازه شايد بشه ازش يه نتيجه ي خوب گرفت. اگه اتفاقي بيفته، يه جورايي بدبخت ميشم حسابي! بستگي داره کدوم درايوها رُ از دست بدم: اگه C باشه، حدود پونصد تا ايميل save نشده هست.. همه ي پسوردها و تاريخ ها و کارهاي دانشکده و همه چيز ! فقط حدود 700 تا فايل رو دستکتاپ م هست !!!!!!!!!!!! (چه دسکتاپ شلوغي؟!)
اگه درايو D م هم بپره، ميشه قبلي ها + خيلي چيزهاي ديگه، از جمله 105 تا برنامه که رو ويندوز نصب شده !! تعداد برنامه ها انقدر زياده که تو نوار start جا نميشه (سه صفحه باز ميشه، باقي ش رُ ديگه نشون نميده؛ اينم خنگ بازي مايکروسافت!) و همين جوري خودتون ادامه بدين که اگه درايو E بپره چي ميشه و غيره !! هشتاد گيگ اطلاعات و عکس و موزيک و.... و در کل زندگي من !
منتظر بودم تعطيلات وسط ترم بشه، اينا رُ مرتب کنم، بزنم رو سي دي؛ بعد اون کار رُ انجام بدم. اما ويرم گرفته امشب اين ريسک رُ بکنم ! دعا کنين همه چيز خوب پيش بره وگرنه شديداً بدبخت ميشم (اونم با دستاي خودم!) خلاصه اگه چند روزي ازم خبري نشد، خودتون زحمت حلواش رُ‌ بکشين ديگه..!

اين هفته کلي فيلم واسه ديدن هست: Ant Z و Alexander, The Great و مارمولک و فرش باد (با حضور و سخنراني کمال تبريزي) و enough (جنيفر لوپز) و ترومن شو و يکي دو تاي ديگه..
احتمالاً الکساندر رُ ميرم: پنج شنبه، ساعت چهار، تالار خوارزمي ؛)
// امروز هم تربيت بدني تشکيل نشد! زمين شده بود استخر !! الآن سه هفته ست که راحتيم :) از ديشب بارون بند اومد.. اما طبق پيش بيني ياهو امشب Rain showers هست و فردا Heavy Thunderstorms و پسفردا Thunderstorms و فرداش Scattered Showers !! و ميشه حدس زد اين همه بارون، به جز بسته شدن خيابونا و پر شدنِ همه ي زير گذرها، باعث قطع شدنِ برقِ خيلي جاها بشه.. و البته بيچاره پايين شهري ها، خونه شون پر آب ميشه :|

هر شب، يکي قبل از اين که بخوابه، به تو فکر مي کنه. حداقل پونزده نفر تو دنيا هستن که تو رُ اين جوري دوست دارن. تنها دليلي که شايد يکي ازت بدش بياد اينه که اونا مي خوان مثل تو باشن. حداقل دو نفر دو دنيا هستن که حاضرن واسه ت بميرن. تو همه ي دنياي اون هستي. کسي که حتا از بودن ش هم خبر نداري، دوستت داره. وقتي تو بزرگترين اشتباه عمرت رُ انجام ميدي؛ يه «چيز» خوب از طرف اون مياد کمکت. [از اين به بعد] وقتي فکر کردي دنيا بهت پشت کرده، برگرد و دوباره نگاه کن. هميشه تعارف هايي رُ که مي شنوي به ياد داشته، و تذکرهاي گستاخانه رُ فراموش کن. (اصل متن به انگليسي)

خُب کيه که از هديه گرفتن بدش بياد؟ من هم خيلي خوشحال ميشم خُب ! دو تا آخرين هديه ي غير منتظره اي که گرفتم، واسه نوروز پارسال از طرف ISP آرانيک يه سررسيد خوشگل و يه کارت پستال بود (البته دادمش به يکي از بچه هاي دانشکده، حداثل اون مصرف مي کرد!) و يکي از دوستان اينترنتي که دقيقاً هم نمي شناسمش، چند تا سوال داشت و بعد از يکي دو تا ايميل که مشکل ش حل شد، تو ايميل آخر يه يوزر و پسورد بود، به عنوان تشکر؛ و خُب خيلي واسه من غير منتظره و خوشحال کننده بود :)

ديروز رفتم صندوق پستي رُ چک کنم، ديدم بعد از مدت ها n تا بسته اومده و «سنگينه!» وسط خيابون که نميشد ببينم چيه (آخه مجله و اينا رُ از همون موقع مي خونم!) .. رسيدم خونه، يکي ليست محصولات يونيسف بود؛ کلکسيون کريسمس شون که برام فرستاده بودن. و يه CD که فيلم مراسم قرعه کشي انتشاراتِ فکرروز بود (قرعه کشي که عليزاده انجام داد! + سخنراني برگ نيسي + رسيتال پيانو توسط سينا سپهربند + اجراي سرودهاي «اي ايران» و «دلقک» و.. توسط گروه دستانِ گويا) و بعدي ش هم يه CD ديگه، از شيما فيلم.. (البته اين خبرنامه ي چهارمشونه، سه تاي قبلي من عضو نبودم اون موقع!)
چند وقت پيش در مورد لوح خبر خوندم، که کافيه عضو بشين و ماهانه براتون CD خبرنامه ي مجاني مي فرسته.. اخبار ماهانه در زمينه ي فيلم و سينما، موسيقي و کنسرت، نرم افزار و گيم و غيره.. به نظرم بيشتر مزحک اومد، عضو شدم اما تنها مشخصاتي که دادم آدرس صندوق پستي بود !!! بعد از چند روز يه ايميل اومد که مشخصات شما کافي نيست و من هم پيش خودم گفتم اگه قراره اينا فقط يه CD بفرستن، خيلي هم کامله مشخصاتم !! ... ايني که گفتم مال يکي دو ماه پيش بود.. ديروز ازشون يه CD داشتم، که خُب همه چيز هست! در کل CD خوبيه، و البته مجانيه !! واسه عضو شدن مي تونين اين جا ثبت نام کنين. من هم اصلاً نميدونم چه کسي اين بودجه رُ داره که بخواد اينکار رُ انجام بده، اما مي دونم کار جالبيه ! يکي دو سال پيش بود که کاروان اولين خبرنامه ي رايگان رُ واسه همه مي فرستاد و اون موقع هم واسه من عجيب بود..!
پ.ن. فيلم Van Helsing رُ ديدين؟ تو همين CDيه تبليغ ش هست، البته اين جوري که پيداست فيلمه شبيه به سياه سفيده (تريپ قديمي) اما وحشتناکه اساسي ! فيلم نامه ش رُ نوشته: يک هيولاي شکارچي و معروف فرستاده مي شود به ترانسوانيا براي جلوگيري و مقابله با گانتِ دراکولا. کسي که در تحقيقاتِ دکتر فرانک شتاين استفاده مي شود و به دنبالِ خون بها براي رسيدن به اهدافِ بالاتر است.
پ.پ.ن. اين CD لوح خبر دو تا مشکل اساسي داره ! اول ويراستاري، نه در حد حرفه اي، بلکه در حد درست نوشتنِ فارسي عادي!! مثلاً خواهر رُ نوشته «خاهر» يا اکثر جاها فاصله نيست و کلمه ها ادامه ي همديگه ست يا بين حرف هاي يه کلمه چند تا فاصله ست.. دوم هم اشتباهه ! من که همه ي اين فيلم ها رُ نديدم، اما فيلم «خورشيد مصر» (اولين فيلم بلند انيميشني ايراني که زندگي حضرت موسا هست) انقدر معروف هست و انقدر جايزه برده که بفهمم توضيح ش غلطه (توضيح مالِ فيلم دونکيشوته!!) و موارد ديگه..
پ.پ.پ.ن. باحال ترين قسمت CD اين دفعه، فن آوري نوين بود به نظر من!

يه مدل تبليغ هست که هنوز تو ايران مد نشده، (به جز خبرنامه لوح خبر و مجله کاروان چيز ديگه اي هست که مجاني باشه؟! اگه هست به من م بگين!) اما کم کم بايد جا بيفته.. اون هم اين که شرکت خدماتي بياد «يه سرويسي» رُ به مردم بده، و در عين حال تبليغ خودش رُ هم بکنه.. نمونه هاش مثلاً CD هاي تبليغاتي که يک ساعت اکانت هم توش هست.. يا روزنامه هاي مجاني که حدود نصف ش تبليغه، اما مجانيه.. (و البته اما روزنامه ست!! نه مجله هاي تبليغاتي محله اي) يا دستمال کاغذي هاي جيبي (پنج يا ده تايي) که تبليغ شرکت خاصي روشه و مجاني بين مردم توزيع ميشه؛ حالا يا در خونه ها، يا تو خيابون و دست به دست، يا پست..
پ.ن. در کل از اين که عوض اين دو تا خبرنامه هستم، من که خوشحالم و پيشنهاد مي کنم شما هم عضو بشين. يه کار دو طرفه ست ديگه: از طرفي شما کلي چيز مجاني گيرتون مياد که حداقل در وقت تون صرفه جويي ميشه. و خُب اونا هم يه يوزر جديد بهشون اضافه ميشه؛ مي تونن آگهي بگيرن و تبليغاشون جبران خرج شون رُ بکنه..

دو تا لينک جالب:
در سرتاسر دنيا، کريسمس رُ چه جوري جشن مي گيرن؟
و در ايران چه طور؟
و البته باقي ش... !!

روز نوشت:
قراره سه روز شيراز بارون بياد.. از ديشب شروع شد و هنوز شديد ادامه داره.. مطمئنن شيراز ميره زير آب !! کاملاً جدي ميگم اينو... از ديشب شديد داره بارون مياد، صبح که من دانشگاه نمي خواستم برم! فقط به خاطر يه درس رفتم؛ راننده آژانسه گفت من تو خيابونا نميرم، چمران رُ که بستن همه ش شده پر آب، باقي جاها هم استخره! انداخت از تو کوه (!) و رسيد به کوي دانشگاه..
فردا تربيت بدني هم تعطيل ديگه... خوبه! بدترين درس هايي که از نمره ش مي ترسم همين تربيت بدني و درآمدي بر ادبيات (literature) هست.. اما به جاش شديداً از درس نمونه شعر ساده (simple poetry) خوشم اومده! دليل ش هم فقط استادشه، من حاضرم همه ي درس ها رُ با استاد اين درس داشته باشم، اما نخوام بعضي از استاداي بي جنبه ي مسخره رُ ببينم.. حالا بازم رشته ي ما و بخش ما خيلي مثلاً خوبه!
شديداً متنفرم از اين استادا که نمي تونن يه کلاس رُ اداره کنن و همه ش ميگن ساکت !!! شديداً مخالفم با اين که دانش آموز بخواد سر کلاس ساکت باشه !!!!!!! کلاس بايد کاملاً آزاد باشه، هر کسي هر کاري دوست داشت انجام بده، و البته استاد انقدر وارد باشه که هم به همه نشون بده چه جوري بايد رفتار کنن، هم بتونه همه رُ علاقه مند کنه به حرف هايي که مي زنه.. حالا جالبه اين حرفا رُ که مي زنم، همه ميگن خودت هم ميري درس ميدي؛‌اون موقع مي بينيم ت!!
بي ربط: ترجمه يه تست جالب از سايت Emode رُ يک سال پيش تو ملکوت نوشتم، برين جواب بدين ببينين چه جوري هستين، فقط کليدش رُ همون اول نخونين ها !!

- تو با نامي نو ناميده خواهي شد
كه بر زبان خداوند جاري خواهد شد.
همچنان كه تو تاجي از افتخار بر دست خداوند خواهي بود،
و نيم تاج شاهي در دست خداوند خود،
تو ديگر ” مطرود“ خوانده نخواهي شد،
اما تو حفظي باه (Hephzibah) ناميده خواهي شد
زيرا كه خداوند در تو مشعوف خواهد بود،
و سرزمين تو عروس خواهد شد.“

Paulo Coelho: "Everyone knows that the lives of clouds are very active, but very short," writes Bruno Ferrero. And that brings us to another story:
A young cloud was born in the middle of a great storm in the Mediterranean Sea. But it hardly had time to grow there; a strong wind pushed all the clouds towards Africa.
As soon as they arrived on the continent, the climate changed: a warm sun shone in the sky, and down below the golden sand of the Sahara desert spread into the distance. The wind continued to push them towards the forests in the south, since it hardly ever rains in the desert.
However, just as it is with young people, so with young clouds: this one decided to break away from its parents and older friends, to see the world.
- What are you doing? - complained the wind. - The entire desert is exactly the same! Come back to the group, and let's go to the center of Africa, where there are beautiful mountains and trees!
But the young cloud, a rebel by nature, did not obey; little by little, it lowered its altitude, until it was able to float on a gentle, generous breeze down near the golden sands. After wandering all over the place, it noticed that one of the dunes was smiling at it.
It was because the dune was also young, recently formed by the wind which had just passed. Straight away, the cloud fell in love with its golden hair.
- Good morning - said the cloud. - What is it like living down there?
- I have the company of the other dunes, the sun, the wind, and the caravans which pass by from time to time. Sometimes it is very hot, but it is bearable. And what is living up there like?
- There is also the wind and the sun, but the advantage is, I can wander across the sky and get to know everything.
- For me life is short - said the dune. - When the wind returns from the forests, I will disappear.
- And does that make you sad?
- It gives me the impression that I am of no use to anyone.
- I feel the same way. As soon as another wind comes, I will go south and become rain; however, that's my destiny.
The dune hesitated for a moment, before saying:
- Did you know that, down here in the desert, we call the rain Paradise?
- I didn't know I could become something so important - said the proud cloud.
- I've heard several legends told by old dunes. They say that, after the rain, we are covered in herbs and flowers. But I'd never know what that is like, for in the desert it only rains very rarely.
This time it was the cloud which hesitated. But then it started to smile joyfully:
- If you like, I can cover you with rain. Although I've only just arrived, I am in love with you, and would like to stay here forever.
- When I first saw you up in the sky, I too fell in love - said the dune. - but if you turn your lovely white hair into rain, you will die.
- Love never dies - said the dune. - It transforms; and I want to show you Paradise.
And so it began to caress the dune with droplets; they remained together like this for a long time, until a rainbow appeared.
The next day, the small dune was covered in flowers. Other clouds passing towards central Africa, thought that must be part of the forest they were searching for, and poured down more rain. Twenty years later, the dune had become an oasis, which refreshed travelers under the shade of its trees.
And all because, one day, a loving cloud hadn't been afraid to give up its life in the name of love.


ترجمه ي فارسي ش: برنوفررو مي نويسد: "همه مي دانند که زندگي ابرها بسيار پر تحرک است، و اما بسيار کوتاه!"
ابر جواني در ميانِ طوفانِ عظيمي بر فراز درياي مديترانه به دنيا آمد. اما فرصتي براي رشد در آن منطقه نيافت؛ بادِ عظيمي تمام ابرها را به سوي افريقا راند. همين که له قاره ي افريقا رسيدند آب و هوا عوض شد: آفتاب تندي در آسمان مي درخشيد. و در زير، شن هاي خشکِ صحرا ديده مي شد. باد آن ها را به سوي جنگل هاي جنوب راند؛ در صحرا هيچ باراني نمي باريد.
بنابراين ابر جوان هم مثل انسان هاي جوان تصميم گرفت از پدران و دوستانِ پيرترش جدا شود و به کشفِ جهان بپردازد.
باد اعتراض کرد: "چه کار مي کني؟ صحرا همه جا يک شکل است! به گروه برگرد تا به مرکز افريقا برويم. آن جا کوه ها و درختانِ زيبايي وجود دارد." اما ابر جوان و عاصي، توجهي نکرد. کم کم ارتفاعش را کم کرد، تا سرانجام نزديکِ تپه هاي شني، پشتِ نسيم ملايمي نشست. پس از مدتِ درازي، متوجه شد که يکي از تپه ها به او مي خندد.
تپه هم جوان بود. باد تازه آن را شکل داده بود. همان جا، ابر عاشقِ تپه شد.
- "روز به خير، زندگي در آن پايين چه طور است؟"
- "با تپه هاي ديگر، خورشيد، باد و کاروان هايي هم صحبت ايم که هر از گاهي از اين جا مي گذرند. گاهي خيلي گرمم مي شود اما تحمل مي کنم. زندگي در آن بالا چه طور است؟"
- "اين جا هم باد و خورشيد کنار ماست. اما حُسن ش اين است که مي توانيم در آسمان بگردم و با چيزهاي زيادي آشنا بشوم."
تپه گفت: "زندگي من کوتاه است. وقتي که باد از جنگل برگردد ناپديد مي شوم."
- "حالا غمگيني؟"
- "حس مي کنم به هيچ دردي نمي خورم."
- "من هم همين احساس را دارم. باد جديد که بيايد، مرا به جنوب مي راند و باران مي شوم. به هر حال، سرنوشتم همين است."
تپه لحظه اي مکث کرد و بعد گفت: "مي داني که اين جا، در بيابان، به باران مي گوييم بهشت؟"
ابر با غرور گفت: "نمي دانم مي توان به چيزي به اين مهمي تبديل شوم يا نه"
- "از تپه هاي پير افسانه هاي زيادي شنيده ام. مي گويند که بعد از باران، گياه و درخت ما را مي پوشاند. اما هيچ وقت نفهميده ام اين يعني چه. در بيابان، باران خيلي کم مي بارد."
اين بار ابر مکث کرد، اما خيلي زود دوباره خنديد: "اگر بخواهي مي توانم باران بر سرت بريزم. همين که رسيدم، عاشقت شدم و دلم مي خواهد هميشه کنارت بمانم."
تپه گفت: "وقتي براي اولين بار تو را در آسمان ديدم، من هم عاشقت شدم. اما اگر موهاي زيبا و سفيدت را به باران تبديل کني، مي ميري."
ابر گفت: "عشق هرگز نمي ميرد. دگرديسي مي يابد؛ مي خواهم بهشت را نشانت بدهم."
و با قطره هاي ريز باران، شروع کرد به نوازش تپه؛ زمانِ درازي به همين شکل ماند، تا اين که رنگين کمان ظاهر شد. روز بعد، تپه ي کوچک از گل پوشيده شده بود. ابرهاي ديگري که از آن جا مي گذشتند، ديدند که آن جا، جنگلِ کوچکي به وجود آمده، و آن ها هم بر تپه باريدند. بيست سال بعد، آن تپه واحه اي شده بود که با سايه ي درختانش، مسافران را پناه مي داد.
و همه ي اين ها به خاطرِ اين بود که روزي، ابري عاشق، نترسيد و زندگي ش را فداي عشق کرد.

جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۳

در انتظار برف

چه قدر هر جا ميري، همه از نشنال جئوگرافيک نوشتن ! آخه به شما چه؟ خيلي جالبه اين کارا واسه من.. کاملاً صد و هشتاد درجه با طرز فکر من فرق داره.. اين که اسم فلان رودخونه چي باشه فقط جنبه ي سياسي داره، اصلاً اسم و خط و مرز کشور رُ مي تونين تو نقشه هاي سياسي جغرافيايي پيدا کنين.. حالا هر اتفاقي هم بيفته، مسئولين کشور بايد به طور ديپلماتيک پي گيري کنن..
شديداً با اين طرز تفکر که ما واسه کشور هستيم مخالفم.. البته، خيلي هم از اين جا خوشم مياد و ايران و جز يکي از بهترين کشورها مي دونم، اما دليل نداره خودم رُ واسه ش فدا کنم.. دقيقاً برعکس: اين ما هستيم که کشور رُ تشکيل مي ديم.. (نه اين که ما واسه کشور باشيم) کاملاً نقطه ي اون ور تفکر قديمي که خيلي ها دارن..
بگذريم.. در همين رابطه چند تا چيز به ذهنم رسيد که هيچ جا مطرح نشد:
اول، همه فقط گفتن که خليج فارس يا Persian Gulf شده خليج عربي، در حالي که اشتباهات ديگه ي اين نقشه:
1- سه جزيره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسي رُ در پرانتز اشغال ‌شده توسط ايران نوشته.
2- درياي مازندران را با عنوان کاسپين آورده.
3- اروند رود رُ با عنوان شط‌العرب آورده.
4- مرواريد خليج فارس رُ به نام عربي قيس به جاي کيش آورده!
5- و جزيره لاوان رُ با نام شيخ شعيب آورده.
دوم: همه سعي کردن بمبارون گوگلي کنن، اما يه راه جالب ترش اينه که در كتابفروشي آنلاين آمازون که يکي از معتبرترين و بزرگترين کتاب فروشي هاي آنلاين حساب ميشه، به اين کتاب اطلس، پايين ترين رتبه رُ بدين ! راهنما ؛)
و در همين رابطه: تحريم اين اطلس در ايران، جنبه‌هاي رياضي بمباران گوگل و نشنال جئوگرافيك شصت و سه هزار شكايت دريافت كرد! و در محكوميت اقدام موسسه National Geographic و البته لينک هاي ديگه که تو لينکس آورده شد..
سوم، آگهي اي که هفته ي پيش تو مجله ي چلچراغ چاپ شد و اين هفته هم در مجله ي هفت؛ و پي گيري پندار و جوابيه مرکز تورهاي فرهنگي اروپا !

چه قدر همه جا کريسمس شده !!!!!!!! چند وقته هر چي ميبيني، شکل و شمايل ش عوض شده.. هفته ي پيش دنبال کيک تولد بوديم، رو همه شون نوشته بود 2005 ! آخه يکي نيست بگه اين کيکا تا آخر روز فروش ميره و هنوز دو / سه هفته مونده تا سال عوض شه..!

يکشنبه امتحان ميدترم آلماني :)
دو روزه دارم يه کم (روزي دو سه صفحه!!) مي خونم... خيلي خوشم اومده، اصلاً شيراز رشته ي ادبيات آلماني نداره؟ خيلي باحال تر از انگليسيه.. يکي از درس هايي هست که نه براي نمره يا دانشگاه، شخصاً ازش خوشم اومده :)
// نتيجه مي گيريم صد و هشتاد درجه با فرانسه فرق داره ! زماني که من فرانسه مي خوندم، واقعاً عذاب عليم بود !! البته اين هم اگه واسه نمره باشه همين جوري ميشه حتماً !!
// مي دونين از چي نگرانم؟ من از هر چيزي که خوشم بياد، نمره و امتحان ش افتضاح ميشه !! مثلاً همون داستان مرواريد، داستان قشنگي بود، اما امتحان ش مزخرف بود ! البته هنوز نرفتم حتا نمره ش رُ ببينم.. (خود استاد بياد بگه، نمره دادن جزو وظايف استاده !!) اما بچه ها هم اکثراً خراب کرده بودن..

چيزي که شديداً ازش خوشم مياد، تو موزيک ويدئو ي خسته و مريض آناستازيا، اون مرد سياهه که باهاش مي خونه: Dil La Liya Be-parvah dey naal !!!! خودم رُ کشتم تا حفظ بشم اين يه جمله رُ !!! اين جمله به زبون پنجابي ( Punjabi ) هست و معني ش ميشه: 'I gave my heart to someone who does not care' من قلبم رُ به کسي دادم که مواظبش نيست.. اصلاً‌کا قشنگي آهنگِ sick and tired به همين جمله ست :)
و البته آهنگ روز هم، آهنگ mosh از eminem ؛ با وجودي که خيلي ازش خوشم نمياد اما اين آهنگ ش جالبه! موزيک ويدئو / کليپ ش انيميشني هست و تماماً در مخالفت با سياست هاي بوش.. اين همون آهنگيه که بوش در جواب ش گفته: « امينم بعد از فلج اطفال، دومين خطر واسه بچه ها حساب ميشه!» اگه خواستين بخونين اين ليريک ش هست و مي تونين واسه دانلود آهنگ (mp3) از اين (5.85 MB) يا اين (3.23 MB) لينک و واسه دانلود کليپ تصويري اين آهنگ هم از اين لينک (46.73 MB) استفاده کنين!

بانك پارسيان : با كارت اعتباري بانك پارسيان، شما هميشه و در همه حال دويست هزار تومان پول نقد توي اين كارت اعتباري به همراه داريد و ميتونيد خريد كنيد يا از دستگاههاي خودپرداز اين بانك پول نقد بگيريد. تازه توي مسافرتها هم خيلي كاربرد داره و ميتونه جاي پول نقد را كاملا بگيره. اين يه كار خيلي جديد توي ايرانه كه در فروشگاههاي بزرگ و كوچك و نيز هتلها و حتي سوپر ماركتها بجاي دادن پول نقد از كارت اعتباري استفاده كني. كارتي كه ميتوني مبلغ خرج شده را حتي بصورت قسطي هم بپردازي.
بهترين كاري كه بانك پارسيان كرده : عضويت اين بانك و سيستم الكترونيك آن در سيستم هاي طرح شتاب هستش كه شما با داشتن كارتهاي پول مثل ملي كارت يا سپهر مي تونيد از فروشگاهها يا مراكز ديگري كه كارت اعتباري پارسيان را قبول ميكنند با كارت خودتون خريد رو انجام بدين . در اينصورت حالت اعتباري نداره و از حساب خودتون خرج ميكنين. /

چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۳

خيلي ساده

بعد از مدت ها برگشته.. تلفن ميزنه.. ميگه يه چند روزي اومده تا بعضي ها رُ ، از جمله منو ببينه.. در بهترين حالت حرفش رُ يه تعارف شيرازي در نظر مي گيرم.. يه سري حرف هاي معمولي و کليشه اي.. بحث اصلي شروع ميشه.. بهش ميگم ديگه هرگز نمي خوام ببينمش.. ... هنوز تلفن بي سيم تو دستمه و دارم به حرفي که زدم فکر مي کنم.. دوباره زنگ ميزنه.. برنمي دارم...
پايان شروع. / من هنوز ماسه تو کفش هام دارم.

ordinary life


Very Simple
She came back after a while.. She phones me.. She says is here just for some days, to visit a number of friends, and me.. In best poit of view, I think it's only a salutation.. some ordinary words.. She tries to start her main conversation.. I say that I never, ever want to see her again.. ... Still I hold earphone in my hand, and I'm thinking about what I said.. She phones again.. I won't answer..
The END Start. / I've still got sand in my shoes.

سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۳

بازم Evanescence !!!

..و در ادامه ي اون و اون تست هاي اينترنتي: چه عددي هستي؟ (من شدم نه)
و چه جور بلاگري هستي ؟! (اين منم!)
و البته اين دو تا هم هستن: يک و دو !

بوسه هاي من
پروانه هاي آغاز روزند
که جام هاي شراب سرخ ِ
لب هاي تو را مي جويند.
اميالِ من، بنفشه هايي هستند که
بي سر و صدا پرپر مي شوند،
بي آن که تو بداني..
// لئائدو واسکانسلوو

my kisses
r butterflies of dawn
searching the crimson wine glasses
of ur lips.
my desires r violets
losing their petals
without u being aware of it.
// Leaodo Vaskanslov


چند روز پيش يه ايميل داشتم، (ممنون از فرستنده ش) و يه قسمتي ش فکر کنم به درد بقيه هم بخوره:
در مورد اينه که شبا بيدار نمونم و بخوابم و .... هورمون ملاتونين كه از غده پينه ال ترشح مي شود در عملكرد سيستم دفاعي بدن موثر است و تابع دورشب وروز مي باشد. ترشح اين هورمون در شب انجام ميشود. وبر اساس تحقيقي كه در مجله ساينس آمده است حتي نور كم يك چراغ خواب در شب، مي تواند مانع ترشح اين هورمون شود... .
// پ.ن. تو اين هفته دقيقاً من هر شب ش رُ بيدار بودم تا صبح و يه روز در ميون صبح تا بعدازظهر خوابيدم! در کل خيلي دارم با بدن م بد تا مي کنم، مي دونم خودم! غذام فقط شده فست فود و نوشابه و چيپس‌ ! خواب م هم يه کم خيلي بد.. البته بايد زود درستش کنم تا قبل از اين که مجبور بشم.. نميشه اما! دقيقاً اين هفته به خودم گفتم ديگه خوب بشم، اما شباش که همه ش يا امتحان يا موارد ديگه، غذا هم اکثراً بيرون، تو خونه هم باز پيتزا !

يه خبر جالب ! همين الآن تو شيراز يه نفر هست که داره آهنگ هاي اوانسنس رُ (به غير از آلبون فالن ش) ترکي (track) سه هزار تومن مي فروشه !!!!!!!!!! در کل نه فقط اوانسس، آهنگ هاي تاپي رُ که هيچ کس نداره، از هر کسي.. من 29 تا آهنگ از evanescence دارم + کنسرت و کليپ و غيره.. سه تا آهنگ ديگه هم تو صف دانلوده..! نکته ي جالب اين که يه چيز ديگه دارم ازش دانلود مي کنم، نميدونم خودم هم چيه! سايته همه ش ايتاليايي (؟) نوشته بود، احتمالاً يا مصاحبه ست يا کنسرت :-/ اگه موزيک ويدوئو باشه که خيلي توپه: Thoughtless :)
بگذريم ! به جز اون قبليا، يه رميکس خيلي ناز از my immortal هست که از اين جا دانلودش کنين.
اين هم که ديگه آخرشه ! برين اينجا، حالا با جلو و عقب آهنگ ها رُ عوض کنين و کليد پلي رُ بزنين تا اجرا بشه.. رميکس (برينگ مي تو لايف - اکوستيک)ش احتمالاً واسه تون جديده ؛)
و البته اجراي زنده ي آهنگ فوق العاده زيباي my immortal !! (برنامه ي Winrar لازمه واسه باز کردنش)
و اين هم يه دمو از اجراي dvd آهنگ anywhere bu thome که تازه به بازار عرضه شده. (اگه نمي دونين: يه CD تو هفته ي گذشته از اوانسس منتشر شد که به دو صورتِ دي وي دي و audio هست. همراه با سي دي audio، يه جايزه هست که اين جايزه يه قسمتي از DVD هست در واقع (از اينجا دمو ش رُ ميشه دانلودش کرد) و البته همراه با سي دي DVD هم يه جايزه که قسمت هايي از audio CD باشه، هست.
خيلي جالب اين که تو DVD ويدئو کليپ (تصويري!!) اينا رُ مي تونين ببينين: Bring Me To Life, Going Under, My Immortal و Everybody's Fool و the Behind The Scenes که اين آخري (the Behind The Scenes) اصلاً‌ هنوز ويدئوش هيچ جا (سايت يا تلويزيون) پخش نشده ! اين هم اسم آهنگ هاش:
01 Haunted
02 Going Under
03 Taking Over Me
04 Everybody's Fool
05 Thoughtless
06 My Last Breath
07 Farther Away
08 Breathe No More
09 My Immortal
10 Bring Me To Life
11 Tourniquet
12 Imaginary
13 Whisper

تکمله: اون فايل my_immortal_live_full رُ حتما دانلود کنين !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! يه کم حجم ش زياده (بيست و دو مگ) اما مي ارزه.. اجراي زنده ي آهنگ my immortal !! امي لي خودش پشت پيانو نشسته و هم پيانو مي زنه و هم مي خونه.............!!!!!!!!!!! خيلي توپه خلاصه !!!!!!!!!!

* از تاتو خوشتون مياد؟ ندارين؟ پس دانلود کنين !
All The Things She Said - 30 Minutes - Clowns (can you see me now) - Clowns - How Soon Is Now - Malchik Gay - Nas Ne Dagoniat (Remix) - Not Gonna Get Us - Show Me Love - Stars - Yo Shosla S Uma (Remix)

روزنوشت:
الکي خوشي ديگه... همه ش جشن و بيرون !
روز دانشجو هم فکر کنم تنها جايي بوديم که جشن گرفتيم، بچه ها يه کيک بزرگ (دو تا!) سفارش داده بودن و همه ي استادا و رئيس دانشکده و همه رُ‌دعوت کرديم و ...
در کل خودسانسوري! اما اين چند وقته که خوش، گذشته ؛)

من دوره ي وبلاگ هايي رُ که مي خونم‌ (خيلي هاش رُ آخه اصلاً نمي خونم!) تقريبا با روزي يکي دو تا وبلاگ، ميشه هر دو هفته يه بار تقريباً. واسه همين يک سالگي وب نوشت رُ مثلاً با سه روز تأخير تبريک گفتم و موارد مشابه..
ديروز که رفتم وبلاگ آرش حجازي، در کمال ناباوري شديد (از نوع غيرممکن ش!) ديدم به من لينک داده....!!!!! شديداً جالب و خوشحال کننده بود :) يکي از تنها مواردي که نه به خاطر لينک يا هيت و موارد اينجوري، بلکه به خاطر خود اتفاق ش ممنونم.
و البته ممنون از خاکستر گل سرخ به خاطر آفلاين ش :)
پ.ن. از وبلاگ آرش حجازي: خبر: کتاب يازده دقيقه ي انگليسي که هفته پيش توسط انتشارات کاروان منتشر و در بازار توزيع شد، ديگر هرگز تجديد چاپ نخواهدشد. چرا؟ سوال هاي مورد دار نپرسيد !!!!!!!!!
پ.پ.ن. بي ربط : سايت کاروان هنوز درست نشده. نمي دونم چه قدر خرج ش کردن، اما حداکثر زماني که واسه درست کردن يک سايت ميشه در نظر گرفت هم تموم شد ديگه، حداقل يه صفحه درست کنين و بنويسين مثلاً تا هفته ي ديگه درست ميشه و redirectش کنين به اونجا...

فيلم دوئل رُ هم ديدم. تنها نکته ي جالب ش اين بود که هديه تهراني فقط تو يه صحنه ي يک دقيقه اي بود تو کل فيلم !‌البته من يک ربع اول فيلم + يه دو دقيقه از وسط فيلم رُ بيرون از سالن بود و نديدم.
در کل بين باقي فيلم هاي ايراني اين مزيت رُ داشت که نخوام ساعت م رُ نگاه کنم و به خودم بگم «کي تمو ميشه» ..فکر مي کنم جلوه هاي ويژه ش يه کم توپ بود. بهترين سکانس ش هم همون لحظه اي که صندوق رُ ميارن بيرون (رو رودخونه آويزونه با زنجير) ؛ کلي ياد تايتانيک افتادم !! آخرش هم که end ِ نماد و تصاوير و حرکات سمبليک ! جاي .. (استاد درآمدي بر ادبيات انگليسي) ما خالي !

چند تا کتابخونه ي مجازي انگليسي، منبع خيلي خوبي واسه کتاب هاي مجاني:
دانشگاه منسوتا - کتابخونه ي سوکراتف - کتابخونه ي ofg - دانشگاه پنسيلوانيا - گوتنبرگ (که مادر همه ي اينا حساب ميشه) و اين يکي !

آگهي استخدام - شركت افرانت:
شرکت افرانت از افراد داراي تخصص‌هاي زير براي همکاري به صورت تمام وقت دعوت مي‌نمايد:
1- راهبر شبکه مسلط به VOIP، روترهاي سيسکو و TCP/IP با حداقل يک سال سابقه کاري مرتبط با حداقل مدرک ليسانس کامپيوتر، برق و يا رياضي کاربردي
2- كارشناس مسلط به J2EE با سابقه كاري مفيد و حداقل مدرك ليسانس كامپيوتر يا مرتبط
3- تحليل‌گر و طراح سيستم با سابقه كاري مفيد و مسلط به UML و تجربه برنامه‌نويسي Java با حداقل مدرك ليسانس كامپيوتر يا مرتبط
علاقمندان مي‌توانند رزومه خود را به آدرس hr@afranet.com و يا شماره فاكس 8737133 ارسال نمايند.

یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۳

هنر براي قلب

واسه درس بيان شفاهي، هر دفعه بايد يه داستان بخونيم و بريم ارائه بديم.. داشتم داستان اين هفته رُ در کمال الکي بودن و روزنامه وار مي خوندم، اما آخرش انقدر باحال تموم شد که دلم نيومد اين جا ننويسم ش:

اسم داستان: هنر براي قلب - Art for Heart's Sake
نوشته ي روبي گلدبرگ - Rube Goldberg

قسمت اول:
«آب سيب تون آماده ست آقاي Ellsworth» اينو Koppel پرستار مرد ميگه وقتي وارد اتاق ميشه.. «نه!» Ellsworth با لجبازي مخالفت مي کنه.. «اما براتون خوبه، اين دستور دکتره» و باز هم جواب منفي آقاي Ellsworth «نه!»
Koppel ميره پيش دگتر و ميگه که مريض اصلاً محلش نمي ذاره، آب سيب ش رُ نمي خوره، نميخواد تا کسي واسه ش کتاب بخونه، دوست نداره راديو گوش کنه و اصلاً هيچي دوست نداره..!» دکتر ميدوننه که اين يه مورد عادي نيست، اما بايد به طريقي Ellsworth رُ از «خريدن» دور نگه دارن.. آخرين باري که Ellsworth هفتاد و شش ساله سکته کرد زماني بود که يه راه آهن کوچيک خريده بود.. و حمله ي قلبي قبلي مال زمانيه که يه فروشگاه رُ به قيمت بالايي خريده بود و البته شکست خورده بود..
دکتر ميره تو اتاق پيش مريض ش.. «مرد جوون حالش چه طوره امروز؟» Ellsworth باز هم سربالا جواب ميده.. دکتر: شنيدم داروهاش رُ نمي خوره و دستورها رُ رعايت نمي کنه... Ellsworth با بداخلاقي ميگه «کي مي خواد به من دستور بده؟ شما دارين سعي مي کنين منو از اتاق کارم دور نگه دارين» ... دکتر يه صندلي ميزاره کنار مريض، ميشينه و آروم ميگه «يه پيشنهاد دارم» .. جوري بي مقدمه اينو ميگه تا بتونه Ellsworth رُ مشتاق کنه، اما جوابي که ميشنوه «احمقانه ست» ه !
دکتر ميگه «نظرت چيه که «هنر»‌ رُ هم تجربه کني؟» و باز هم جواب «احمقانه ست!» دکتر توضيح ميده که «نه جدي، فقط در حد بازي کردن با رنگ ها.. جالبه ها؟» و سعي مي کنه موضوع رُ بي اهميت جلوه بده.. «در هر حال اگه نمي خواي که هيچي!» و از اتاق ميره بيرون.. قبل از اين که خارج بشه، Ellsworth صداش ميزنه «اگه بخوام اين حماقت رُ انجام بدم، از کجا بايد شروع کنم؟»
دکتر Ellsworth رُ به يکي از دانشجوهاي رشته ي هنر که به پول احتياج داشته معرفي مي کنه تا هفته اي يک جلسه بياد و به Ellsworth يه چيزايي ياد بده، در عين حال پنج دلار براي هر ويزيت بگيره..
Swain (دانشجوي هنر) از همون اول اخلاق مزخرف آقاي Ellsworth رُ ميبينه اما چون به پول احتياج داشته، سعي مي کنه صبور باشه و بهش ياد ميده چه جوري کم کم نقاشي بکنه... از يه کوزه شروع مي کنن؛ وقتي Ellsworth نقاشي ش رُ به Swain نشون ميده، Swain ميگه «به عنوان کار اول بد نيست، اما وقتي پيزي رُ مي کشين بايد به مدلتون هم نگاه کنين» و جواب Ellsworth که ميگه: «اوه چه جالب! تا به حال به ذهنم نرسيده بود!»

قسمت دوم:
بعد از گذشت مدتي، Ellsworth تمام فکرش هنر ميشه، ديگه وقتي داره با دکتر صحبت مي کنه، موضوع حرف شون رنگ و خط و تصويره.. از طرفي در مورد خوردن دارو و غيره هم مشکلي نداره و تمام مدت هم تو اتاق ش داره نقاشي مي کنه... يه روز از Swain ميخواد اگه بتونه تعداد کلاس ها رُ بيشتر کنه و هفته اي سه جلسه بياد پيشش..
در کمال ناباوري هنر Ellsworth رُ کامل عوض کرده.. ديگه کم کم Swain آبرنگ و رنگ روغن با خودش مي بره و سعي مي کنه همچنان درسهاي جديد رُ به Ellsworth بده...
ديگه حالا دکتر اجازه ميده Ellsworth همراه با Swain برن نمايشگاه و موزه ي هنرهاي مدرن رُ ببينن و Ellsworth هم علاقه ي خاصي نشون ميده «صاحب اين نمايشگاه کيه؟ اين نقاشي رُ کي کشيده؟ کي انتخاب کرده که اين نقاشي ها تو نمايشگاه باشه؟..» و نهايتاً يه روز Ellsworth يه نقاشي تا حدودي شديداً مخزف ميکشه که بيشتر شبيه يه قسمت از تزئين سالاد هست که ريخته شده باشه يه گوشه ي خونه، و اسم ش رُ مي ذاره «Trees Dressed in White - درختان پوشيده در سفيدي(؟)» و در کمال ناباوري اعلام مي کنه مي خواد اينو تو نمايشگاه تابستون Lathrop Gallery بذاره !!!
همه کلي شوک زده ميشن! Koppel ميگه بايد از Swain بخواين يه جوري حالي ش کنه که اين معروف ترين نمايشگاهي هست که وجود داره و اگه خبرش رُ تو روزنامه ها بخونن همه به آقاي Ellsworth مي خوندن! اما دکتر ميدونه کاري از دستشون بر نمياد و ميگه بذارين ببينيم چي ميشه..
اگه Ellsworth ديوونه ست که فکر کرده ميتونه همچين کاري انجام بده، Lathrop Gallery از اون ديوونه تر هستن که در کمال ماباوري اثرش رُ قبول کردن تا تو نمايشگاه باشه !! ..از طرفي اين پذيرفته شدن کارش واسه Ellsworth مثل يه جور قوت قلب هست که باعث ميشه بيشتر به نقاشي فکر کنه.... بالاخره نمايشگاه شروع ميشه و کار آقاي Ellsworth هم ميره رو ديوار.. تو اين مدت Ellsworth خيلي عادي خودشو نشون ميده، و تو اتاق ش به کار مشغوله. اما Swain که ميره، مي شنوه که ويزيتورها چه حرف هايي در مورد اثر آقاي Ellsworth مي زنن و بهش مي خندن...
دو روز قبل از پايان نمايشگاه، زماني که دکتر و Koppel تو اتاق بودن و Swain هم داشت به Ellsworth نقاشي ياد ميداد، يه نامه ي رسمي مياد از طرف نمايشگاه Lathrop Gallery.. آقاي Ellsworth ميگه «نامه رُ واسه م بخونين، من چشام خسته شده از بس نقاشي کشيدم»
« با کمال مسرت نمايشگاه Lathrop Gallery اعلام ميدارد که جايزه ي نخست نمايشگاه به ارزش 1000 دلار به آقاي Ellsworth به خاطر اثر Trees Dressed in White تعلق ميگيره..»
Swain و Koppel انقدر هيجان زده ميشن که حتا نمي تونن يک کلمه حرف بزنن.. دکتر سعي مي کنه آرامش خودش رُ حفظ کنه و ميگه «تبريک آقاي Ellsworth... عاليه، عاليه.. مي بينين؟ .. البته، من هم توقع شنيدن اين خبر بزرگ رُ نداشتم.. اما شما هم تصديق مي کنين که هنر از تجارت خيلي بيشتر رضايت بخشه...»
«هنر هيچ ربطي به اين مورد نداره» آقاي Ellsworth ميگه «من ماه پيش Lathrop Gallery رُ خريدم !!!!»

پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۳

راهنماي برنده شدن در زندگي (Be a winner)

همه ي ما دوست داريم كه برنده باشيم و نه بازنده. ولي آيا ميل به برنده بودن به تنهايي كافي است؟ با اين كه زندگي همواره توام با پيكار نيست، اما شايد بتوان آن را به صحنه ي بازي پيچيده اي تشبيه نمود، كه پيروزي در آن، رمز و رازي دارد. سيدني . جي . هريس نويسنده اي سرشناس و واقع گراست كه رموز برنده شدن را در ميدان زندگي مي شناسد و براي موفقيت در آن، راه هايي ساده پيشنهاد ميكند. اگر برنده بودن را به عنوان هدف زندگي خود انتخاب كرده ايد، اين مطلب راهنماي خوبي براي شما خواهد بود:

اولين هدف گيري
برنده متعهد ميشود.
بازنده وعده ميدهد.

وقتي برنده اي مرتكب اشتباه ميشود، ميگويد: اشتباه كردم.
وقتي بازنده اي مرتكب اشتباه ميشود، ميگويد: تقصير من نبود.

برنده بيش از بازنده كار انجام ميدهد، و در انتها باز هم وقت دارد.
بازنده هميشه آنقدر گرفتار است كه نميتواند به كارهاي ضروري به پردازد.

هراس برنده از باختن به آن اندازه نيست كه بازنده باطناً از برنده شدن دارد.

برنده به بررسي دقيق يك مشكل مي پردازد.
بازنده از كنار مشكل گذشته ، و آن را حل نشده رها ميكند.

برنده ميگويد: بيا براي مشكل راه حلي پيدا كنيم.
بازنده ميگويد: هيچ كس راه حلي را نميداند.

برنده مي داند به خاطر چه چيزي پيكار ميكند و بر سر چه چيزي توافق و سازش نمايد.
بازنده آن جا كه نبايد، سازش ميكند، و به خاطر چيزي كه ارزش ندارد، مبارزه ميكند.

برنده با جبران اشتباهش، تاسف و پشيماني خود را نشان ميدهد.
بازنده مي گويد: «متاسفم» ، اما در آينده اشتباه خود را تكرار ميكند.

برنده مورد تحسين واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجيح ميدهد، هر چند كه هر دو حالت را مد نظر دارد.
بازنده دوست داشتني بودن را، به مورد تحسين واقع شدن ترجيح ميدهد، حتي اگر بهاي آن خفت و خواري باشد.

برنده گوش مي دهد.
بازنده فقط منتظر رسيدن نوبت خود، براي حرف زدن است.

برنده از ميانه روي و نرمش خود احساس قدرت ميكند.
بازنده هرگز ميانه رو و معتدل نيست گاهي از موضع ضعف، و گاهي همچون ستمگران فرودست رفتار ميكند.

برنده ميگويد، بايد راه بهتري هم وجود داشته باشد.
بازنده ميگويد، تا بوده همين بوده و تا هست همين است.

برنده به افراد برتر از خود، احترام ميگذارد، و سعي ميكند تا از آنان چيزي بياموزد.
بازنده از افراد برتر از خود، خشم و نفرت داشته؟ و در پي يافتن نقاط ضعف آنان است.

برنده گامهاي متعادلي بر ميدارد.
بازنده دو نوع سرعت دارد، يا خيلي تند و يا خيلي كند.

دومين هدف گيري
برنده ميداند كه گاهي اوقات ، پيروزي به بهاي بسيار گراني بدست مي آيد.
بازنده بسيار مشتاق برنده شدن است، در جايي كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.

برنده ارزيابي درستي از تواناييهاي خود داشته، و هوشمندانه از ناتواني هاي خود، آگاه است.
بازنده از توانايي ها و ناتواني هاي واقعي خود بي خبراست.

برنده مشكلي بزرگ را انتخاب مي كند، و آن را به اجزاي كوچكتر تفكيك ميكند، تا حل آن آسان گردد.
بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم مي آميزد، كه ديگر قابل حل شدن نيستند.

برنده مي داند كه اگر به مردم فرصت داده شود، مهربان خواهند بود.
بازنده احساس ميكند كه اگر به مردم فرصت داده شود، نامهربان خواهند شد.

برنده تمركز حواس دارد،
بازنده پريشان حواس است.

برنده از اشتباهات خود درس ميگيرد.
بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه، يادگرفته كه اقدام به هيچ كاري نكند.

برنده ميكوشد تا مردم را هرگز نيازارد، مگر در مواقع نادري كه اين دل آزاري در راستاي يك هدف بزرگ باشد.
بازنده نميخواهد به عمد ديگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه هميشه اين كار را ميكند.

برنده ثروت اندوزي را وسيله اي براي لذت بردن از زندگي مي داند.
بازنده مال اندوزي را هدف خود قرار ميدهد،‌ بنابراين گذشته از ميزان انباشت ثروت، هيچگاه نميتواند خود را برنده محسوب كند، و هرگز برنده نميشود.

برنده نسبت به فضاي اطراف خود حساس است.
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است.

سومين هدف گيري
بازنده شكستهاي خود را ناشي از، تبعيض يا سياست مي داند.
برنده ترجيح مي دهد كه، خود را مسئول شكست هايش بداند، و نه ديگران را ولي وقت زيادي را صرف عيب جويي نميكند.

بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد.
برنده معتقد است، ما با كارهاي درست و اشتباه خود، سرنوشت خويش را تعيين ميكنيم.

بازنده از اين كه بيش از آنچه مي گيرد، بدهد، احساس ميكند بازنده است.
برنده در چنين موقعيتي احساس ميكند كه اعتبار خود را براي آينده تقويت مي نمايد.

بازنده اگر از ديگران عقب به ماند، تندخو و خشن ميشود، و اگر جلوتر از ديگران باشد، بي احتياطي ميكند.
برنده در هر شرايطي كه قرار بگيرد، آرامش و تعادل خود را حفظ ميكند.

بازنده از اين كه خود و يا ديگران به نقايص وي آگاهي يابند، هراسان است.
برنده ميداند كه نارسايي هاي او جزيي از شخصيت وجودي اوست، در حالي كه مي كوشد تا آثار ناگوار اين نقايص را به زدايد، هرگز تاثير آنها را انكار نميكند.

بازنده هنگامي كه از ديگران بدرفتاري ميبيند، خشم و ناخشنودي خويش را به زبان نمي آورد و زجر مي كشد، و با انتقام گرفتن از خود، شرايط بدتري را پديد مي آورد.
برنده در چنين شرايطي آزادانه، رنجش و آزردگي خود را بيان نموده، تخليه ي احساسي ميكند، سپس مساله را به فراموشي مي سپارد.

بازنده به «استقلال» خود مي بالد، در حاليكه به واقع در حال خونسردي است. و به كار گروهي» خود مي بالد، در صورتي كه در حال دنباله روي است، و اراده اي از خود ندارد.
برنده ميداند كه كدام تصميم ها را به طور مستقل بگيرد، و كدام يك را پس از مشورت با ديگران.

بازنده نسبت به برندگان حسادت كرده، و ديگر بازندگان را حقير ميشمارد.
برنده داوري او درباره ديگران با توجه به چگونگي استفاده آنان از توانايي ها و استعدادهاي خودشان است، نه بر مبناي معيارهاي موفقيت مادي و دنيوي. و براي يك «پسربچه واكسي» كه كارش را استادانه انجام ميدهد، در مقايسه با يك فرصت طلب تمام عيار احترام بيشتري قايل است.

بازنده فكر ميكند كه براي بازنده شدن و برنده شدن قوانيني وجود دارد،
برنده مي داند كه هر قاعده اي در هر كتابي را، مي توان ناديده انگاشت ، جز يكي، «هماني كه هستي و ميخواستي ، باش» ، تنها برگ برنده ، در دنيا همين است.

بازنده به كساني كه از خودش قوي ترند، تكيه ميكند، و عقده هاي خود را بر سر افراد ضعيفتر از خويش خالي ميكند.
برنده روي پاي خود مي ايستد و از اينكه ديگران، به وي تكيه كنند، احساس تحميل شدن نمي كند.

چهارمين هدف گيري
برنده در وجود يك آدم بد، خوبي ها را مي جويد و روي همين قسمت كار ميكند.
بازنده در وجود يك انسان خوب، بدي ها را مي جويد. از اين رو ، به سختي ميتواند با ديگران همكاري كند.

برنده در عين حال كه تعصبات خود را ميپذيرد، تلاش ميكند كه در هنگام قضاوت كردن بر اين تعصبات غلبه كند.
بازنده منكر وجود هرگونه تعصب در خود است، و بنابراين در سراسر عمر، اسير تعصبات خويش خواهد بود.

برنده هراسي ندارد از اينكه دريك موقعيت ضد و نقيض قرار گيرد، زيرا در افكارش خللي وارد نمي شود.
بازنده سازگار شدن با موقعيتهاي ضد و نقيض را به كار شايسته ترجيح ميدهد.

برنده بازي سرنوشت، و اين حقيقت كه شايستگي ها را همواره پاداشي نيست، بي آنكه ديدگاهي بدبينانه داشته باشد، درك ميكند.
بازنده بي آنكه بازي هاي سرنوشت را درك نمايد، بدگمان است.

برنده ميداند كه چگونه ميتوان جدي بود، بي آن كه خشك و رسمي باشد.
بازنده غالبا خشك و رسمي است زيرا، فاقد توانايي جدي بودن است.

برنده آنچه را كه ضرورت دارد، با متانت لازم انجام مي دهد، و توان خود را براي راه حل هايي ذخيره مي كند كه، در آنها از حق انتخاب برخوردار است.
بازنده آنچه را كه ضرورت دارد، با حالتي اعتراض آميز انجام مي دهد، و هيچ توان و نيرويي را براي گرفتن تصميمات اخلاقي مهم باقي نمي گذارد.

برنده ارزش هاي اخلاقي را، به عنوان تنها منبع قدرت حقيقي مي شناسد.
بازنده چون در باطن ، براي ارزشهاي اخلاقي احترام اندكي قايل است، بيش از ظرفيت خويش در جهت كسب منابع قدرت بيروني تلاش ميكند.

برنده سعي ميكند كه رفتارهاي خود را براساس نتايج منطقي آنها قضاوت كند، و رفتارهاي ديگران را، براساس قصد و نيت آنها ارزيابي كند.
بازنده رفتارهاي خود را براساس قصد و نيت خويش و رفتارهاي ديگران را براساس نتايج آنها ارزيابي ميكند.

برنده ديگران را نكوهش مي كند ولي آنها را مي بخشد.
بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش ديگران نيست، و چنان حقير است كه قادر به بخشيدن ديگران هم ، نيست.

پنجمين هدف گيري
برنده پس از بيان نكته ي اصلي مورد نظرش، لب از سخن فرو مي بندد.
بازنده آنقدر به صحبت ادامه مي دهد، كه نكته ي اصلي را فراموش ميكند.

برنده هر امتيازي را كه بتواند بدهد، مي دهد، جز اين كه اصول بنيادي خود را فدا كند.
بازنده به خاطر هراس از دادن امتياز به لجاجت خود ادامه مي دهد، و اين ، در حالي است كه اصول بنيادي اش رفته رفته از بين مي رود.

برنده ضعفهاي خود را به خدمت توانايي هايش مي گيرد.
بازنده توانايي هاي خود را هدر ميدهد، زيرا كه آنها را در خدمت ضعفهاي خود به كار مي گيرد.

برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، يكسان عمل ميكند.
بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقير ميكند.

برنده ميخواهد مورد احترام ديگران باشد، اما ذهنش را درگير آن نميكند.
بازنده براي رسيدن به اين هدف، دست به هر كاري ميزند، اما سرانجام، با شكست روبه رو مي شود و به هدف اش نمي رسد.

برنده حتي زماني كه ديگران وي را به عنوان يك خبره مي شناسند، مي داند كه، هنوز خيلي چيزها را نميداند.
بازنده ميخواهد كه ديگران او را يك خبره بدانند، و اين نكته كه : «بسيار كم مي داند» را، هنوز نياموخته است.

برنده گشاده روست ، زيرا كه ميتواند بي آنكه خود را تحقير كند، بر خطاهاي خويش بخندد
بازنده چون حتي در خلوت خويش ، خود را پست و حقير مي شمارد، در حضور ديگران نيز قادر به خنديدن بر خطاهاي خود نيست.

برنده نسبت به ضعفهاي ديگران، غمخواري ميكند، زيرا ضعفهاي خود را درك نموده و آنها را پذيرفته است.
بازنده ديگران را به دليل ضعفهايشان خوار و خفيف مي شمارد، زيرا وجود ضعف در درون خود را، انكار نموده و پنهان ميكند.

برنده هر كاري كه از دست اش بر آيد انجام ميدهد، و اگر سرانجام شكست خورد، به معجزه اميد مي بندد.
.بازنده بدون آنكه كوچكترين تلاشي كند، به انتظار معجزه مي نشيند.

برنده تا دم مرگ بيشتر از آنچه كه از ديگران ميگيرد، مي دهد.
بازنده تا پاي جان از اين توهم دست بر نميدارد كه، «پيروزي» يعني بيش از آنچه كه مي دهي، بستاني.

برنده هنگامي كه مي بيند راهي را كه در پيش گرفته است، با مسير زندگاني او سازگار نيست، هراس از ترك كردن آن ، ندارد.
بازنده «نيمه ي راهي» را در پيش گرفته و به آن ، ادامه مي دهد، و اهميتي نميدهد كه به كجا منتهي مي شود..

چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۳

خصوصيات فرورديني ها !

فروردين يعني نوزاد طبيعت
زمان: 1 فروردين - 31 فروردين ( 21 مارس - 19 آوريل )
سمبل : بره ( قوچ / حمل )
شعار: من هستم
سنگ: الماس
سياره: مريخ
فلر: آهن
شخصيت: کاردينال
رنگ: زرد

مشخصات كلي متولدين فروردين ماه:
پرجنب و جوش ، فعّال ، عجول ، رك و بي‌پروا ، زود عكس‌العمل نشان مي‌دهد، لايق و كاردان ، عاشق قدرت ، بي‌صبر و طاقت ، قادر است مدّتها تنها باشد ، اهل امر و نهي ، طرّاح ، اهل هيجان ، حادثه‌جو ، پرتوقّع ، رياست مآب ، با اعتماد به نفس ، سازنده ، به گذشته فكر نمي‌كند ، جوانتر از سنش ، شايسته ، ماجراجو ، روشنفكر ، دقيق ، اشتباه خود را نمي‌پذيرد ، با مديريّت عالي ، متنفّر از مداخله ديگران ، فعّال و جنجالي ، با شهامت ، با مطالعه ، هوشيار و زرنگ ، صاحب عقيده ، مبتكر ، مقتدر ، اهل بخشش ،اهل تنوّع ، با حس مسئوليّت ، پر انرژي ، اهل كشمكش و ستيز ، سالم و پرقدرت ، خودخواه، گاهي ياغي ، بي ريا ، گاهي خشك و يك دنده ، مخالف دوز و كلك ، در باطن ضعيف‌تر از ظاهر است ، مددكار ، گاهي غير واقعي و غير منطقي ، هوشمند.




مرد متولد فروردين
رك و راست، عاشق پيشه، حسود، پرتوقع و رياست طلب، هرگز به گذشته فكر نمي‌كند، رفتار و قيافه‌اش جوانتر از سنش به‌نظر مي‌رسد، از زن خجول، ملالت آور و منفي باف بيزار است.

سياره مريخ به آنها عضله و هيكل عالي بخشيده و از آنجا كه به هواي آزاد علاقه زيادي دارند ، حتي در زمستان هم پوستشان برنزه است . موهاي اين مردان آتشين معمولاً روشن بور است و اگر پوستشان روشن باشد كك مك هاي مليحي دارند . بزرگترين موهبتي كه مرد متولد فروردين از آن برخوردار است به ابروهايش مربوط ميشود كه شبيه شاخهاي قوچ است. متأسانه برخي از آنها با گذشت زمان زجر مي كشند و چهره جذاب آنها تغيير مي كند و به آدمي لاغر مردني و ناخوش تبديل ميشوند.
پيش از آنكه تصميم بگيريد مرد متولد اين برج درست همان چيزي است كه گفته شد. احساسات خود را كنترل كنيد . همه متولدين صورت فلكي حمل قبل از آنكه درگير تجربه هاي عاطفي شوند ، بايد دوباره فكر كنند . چون هر نوع مشاركت و همكاري ، حتي مشاركتهاي تجاري مي تواند براي آنها مشكل ساز باشد. متولد اين برج فراموش مي كند كه همكارانش نيز دركنار او هستند . او مي خواهد قرص و محكم و برنده باشد ، حتي گاهي ازياد مي برد كه براي نان بيار كباب ببر بازي كردن هم بايد دو نفر بود .
متولد اين نشانه بسيار شتابزده و نا شكبيا است . مرد متولد اين برج انتظار را دوست ندارد ( براي هيچ چيز ) . اگر فكري در سر دارد مي خواهد همين حالا به انجام برساند و تا هفته آينده صبر نمي كند . به نظر آنها زندگي آنقدر كوتاه است كه نبايد وقت را تلف كرد . همه مردان مريخي بايد قبل ازپرش خوب به اطراف نگاه كنند.
بيشتر متولدين اين برج عاشق زندگي هستند و مي توانند با شور و اشتياق فراوان مثل زنبور عسل با عجله به اين طرف و آن طرف بروند . شور و شوق كودكانه آنها مي تواند دنيا را براي بقيه ما درخشانتر كند . اما يك بخش در زندگي او وجود دارد كه سبب بروز مشكلاتي ميشود : هيجان و شيفتگي او مي تواند او را مغلوب كند و اين دليلي مي شود كه او بخواهد برشما هم چيره شود! اما اغلب وقتي خواسته اش عملي ميشود ، راه مي افتد تا در جاي ديگري بچرد. بدست آوردن مرد متولد برج فروردين آسان ولي حفظ او مشكل است . حتماً اگر شما را با گره محدود كرد ، باز هم تلاش كنيد تا مسيري درست و حسابي براي دسترسي به او پيدا كنيد.
مردان متولد اين برج به دليل جاذبه جسمي و گيرايي مريخي ، اغلب جذاب هستند. ويژگي آتشين آنها موجب غرور مي شود. آنها از خود و وجهه خود بسيار آگاه هستند . از آنجا كه مي خواهند هميشه اول باشند ، هم در عشق و هم در تجارت براي خود مسابقه اجرا مي كند . آنها به شريكي احتياج دارند كه با هوش باشد و كارها را به درستي سامان دهد تا بتوانند با توافق، با يكديگر زندگي كنند و يك تيم واقعي باشند چون او از خطر نمي هراسد . قوچ منفي مثل طاووس با ادا و اصول راه مي رود و حتي معشوقه را هم رقيب خود به حساب مي اورد و سعي مي كند با او هم رقابت كند .
از آنجا كه او آدم مهمي است شكست را نمي پسندد . او گاه دوست دارد خود نمايي كند و از شريكش همچون دارايي با ارزشي مواظبت كند . به همين دليل زني را دوست دارد كه عالي به نظر برسد .
مرد مريخي پدر خوبي است و تا جايي كه ممكن است سعي مي كند بچه ها را به گردش ببرد ( داشتن يك پسر بچه شش ساله بهانه بسيار خوبي براي فوتبال بازي كردن روزهاي جمعه است ) او ازسوت كشيدن دخترانش نيز بسيار خوشحال مي شود خيلي لي لي به لالاي آنها مي گذارد ( هيچ وقت قادر نيست در مقابل صورتي زيبا مقاومت كند). با اين وجود خلق و خوي بابا هم مي تواند مثل طوفان وحشتناك شود. چون آدمي نيست كه در سكوت بق كند پس داد و هوار مي كند . اما وقتي اين وضعيت را گذراند دوباره يكپارچه لبخند ميشود و صلح و آرامش حاكم خواهد شد. البته براي مدتي! تا آنجا كه به او مربوط مي شود ، همسرش هيچ اشتباهي نمي تواند مرتكب شود. اما به محض آنكه خانم او را تحقير كند ، با غم و غصه هايش تنها مي شود و گاه به جاي جمع و جور كردن تكه هاي خرد شده شخصيتش ، اينجا و آنجا به دنبال وقفه واستراحت مي رود. او گاهي نگرشي كاملاً كودكانه به عشق و زندگي دارد ، و بيش از آنكه با آنها روبرو شود ، از آنها فرار مي كند .
قوچ نر آميزه اي شكوهمند از زندگي ، عشق و شهوت است . براي اثبات گفته ام داستاني برايتان نقل مي كنم :
يك صبح بهاري مردي در علفزار شصت گوسفند و يك قوچ را مي چراند ، در پايان روز وقتي سلانه سلانه به خانه بر مي گشت شصت گوسفند خواب الوده و يك قوچ عنان گسيخته به همراه داشت.

مردي است رك و راست ، تند و آتشين مزاج و پر حرارت، عاشق پيشه، حادثه جو، حسود، پرتوقع و رياست طلب كه دوست دارد رهبر و فرمانده باشد . آيا روح اين مرد و باطن مخفي او را مي شناسيد.
منجمين، مرد متولد اين برج را با جملات جالبي توصيف كرده اند. ( رعد وبرق، مشعل پرنده، منبع نيروهاي صادق و رك و راست)او براي زن مي تواند يك آن بسيار هيجان انگيز و گرم و ايده آل باشدو يك آن ديگر سرد و يخ و بي تفاوت وگريزان.

اگر در جستجوي يك مرد سربراه ، هميشه يكنواخت، و صد درصد مطمئن و امن و امان هستيد، او را به همسري انتخاب نكنيد. اما اگر طالب فقط عشق و هيجان هستيد، او بهترين مرد دنياست.
او مي تواند مدتي شمارا غرق در شوق و حرارت بكند و بعد در يك لحظه مثل يك تكه يخ سرد و خاموش بشود. در لحظه اي كه در اوج هيجان است ، حرفي زنيد و يا كاري بكنيد كه مطابق ميلش نباشد ، آنگاه درست مثل چراغي كه كليدش زده بشود ، فورا خاموش مي شود. او با ملاحظه كاري و محافظه كاري ميانه خوبي ندارد . شجاع و با اعتماد به نفس است. هميشه جلوتر از ديگران مي تازد و حتي گاهي از امكانات خود نيز قدم فراتر مي گذارد . مرد متولد برج حمل يك موجود مملو از انرژي و عقايد سازنده است . باري بعضي اوقات كاركردن را او مي تواند مشكل باشد اما بدون شك بسيار مفيد است.

او هرگز به گذشته فكر نمي كند، رفتار و قيافه ظاهري اش جوانتر از سنش به نظر مي رسد اگر چه از بسياري جهات خوش آيند است اما گاهي موجب مي شود كه نسبت به سنش قدري جوانتر جلوه كند و اين حالت تا وقتي كه پا به سن بگذارد، در وي باقي مي ماند. او با اين دست و آن دست كردن و ذره ذره جلو رفتن جدا مخالف است و پيوسته مايل است كه يك قدم از ديگران جلوتر بدود. او مي تواند منبع سخاوت و بخشندگي باشد و پول ، وقت، احساسات و امكاناتش را در بست در اختيار ديگران ، حتي كساني كه ايشان را خوب نمي شناسد، بگذارد ، ولي اگر خواسته اش برآورده نشود ، و يا با كساني كه دوست ندارد مواجه بشود، يا مجبور بشود با عده اي آدم منفي باف كار كند، به موجود ديوانه كننده اي بي پروا، بدون انعطاف ، خشن، يكدنده و متوقع تبديل خواهد شد.

اگر عاشق بشود
وقتي عاشق مي شود ، گويي يك شيرين و فرهاد جديد به دنيا آمده است. او چنان غرق اوهام عاشقانه مي گردد كه گويي در تمام كره زمين فقط او معشو قه اش حق زندگي دارد. او در نهاد خود ايمان دارد كه عشقش تنها عشق حقيقي است كه از بدو پيدايش به وجود آمده است. اگر اين عشق بشكند ، با تمام نيرو و با استفاده از كليه امكانات سعي مي كند قطعات آن را برچيند و دوباره به هم پيوند دهد تا شايد آب رفته دوباره به جوي برگردد، و اگر بار اول موفق نشد، دوباره كوشش به خرج مي دهد. مرد متولد برج قوچ در عشق خود واقعا پا بر جاست مگر اينكه طرفش متولد طرفش متولد برج عقرب آبان باشد. او نسبت به امور عاطفي و احساسي چنان ايده آل است كه در هر عشقي ميخواهد مولف يك كتاب عاشقانه باشد و در يك كتاب پرشور عاشقانه رفتاري متعادل و ميانه وجود ندارد ، هر چه هست شوريدگي و ديوانگي است.

در برخورد با معشوقه اگر چه به طور كلي آدم آرامي است، اما اين آرامش نبايد شما را خام كند، مخصوصا اگر در دهه اول اين ماه به دنيا آمده باشد او زياد حرف نمي زند ، خيلي تظاهر نمي كند و شايد حتي نتواند مرد عاشق پيشه اي جلوه كند اما اگر مي توانستيد به داخل قلب و مغزش رسوخ كنيد ، با كمال تعجب مي ديديد كه روي توده اي آتش ريخته شده است. او در هر كاري مخصوصا كار عشق بدون شك يكي از جدي ترين ، صميمي ترين و خشن ترين افراد روزگار است.

به احتمال قوي هيچ يك از متولدين برج دوازده گانه سال به اندازه متولد برج فروردين نمي توانند در عشق پابرجا باشند. صداقت او مانع از گمراهي شما مي گردد و طبيعت ايده آل او عشق را هميشه شكوفا وآتشين نگاه مي دارد . اما امان از روزي كه كتاب عشق براي او يكنواخت نشود و طوفان آرام بگيرد ، او به سهولت با سرد شدن آتش عشق به جستجوي يك شيرين دوم، سوم، چهارم و حتي هزارم مي رود. از آنجا كه در كار عشق ، مثل بقيه امور زندگي ، پاكباز و صادق و هيجان پرست است ، اگر عكس العمل معشوقه چنانكه بايد و شايد گرم و طوفاني نباشد و اين توهم را در وي به وجود بياورد كه بر غم كوشش هايي كه به خرج مي دهد ، نمي تواند به مقصود خود كه بر خورداري كامل از يك عشق است برسد، در عرض مدت كوتاهي تغيير عقيده مي دهد و مرغ دلش به بام ديگر پر مي كشد.

در زناشوئي چگونه شوهري است
در زندگي زنا شوئي پايبند اصولي است كه اگر ناديده گرفته بشوند، مانند خوره جانش را مي خورد ، او گاهي به راستي ميل ندارد زنش را دائما در حال آرا يش كردن ، رنگ كردن مو ببيند. او را هرگز به حريم اتاقي كه مخصوص آرايش ونظافت است راه ندهيد. اگر شوهر يك زني متولد فروردين ماه بود ، بايد جدا مواظب باشد كارهايي از قبيل گذاشتن پاها به روي ميز و جويدن آدامس به هنگام تماشاي تلويزيون ، و ساير حركات جلف وسبك انجام ندهد. او را به جزئيات زندگي كاملا خصوصي خود مثل دعواي با مادرتان ، يا گذاشتن پماد به روي زخم روي كمرتان و از قبيل مسائل شخصي آشنا نكنيد. وقتي او منزل مي آيد، دلش مي خواهد زنش را شاد و خندان با بوي عطري كه دوست دارد ، ببيند. مبادا جمله و كلمه اي دل آزار حواله او بدهيد. زيرا برايش ديوانه كننده خواهد بود . اگر متوجه بشود كه اين ميل و خواسته اش هيچ احساسي را در همسرش برنمي انگيزد ، در چنين مواردي ابتدا سخت دل شكسته ميشود ، بعد دستخوش عصبانيت مي گردد و آن وقت به جستجوي زن ديگري مي پردازد كه همانند خودش در نشان دادن احساساتش صادق باشد . از نظر او اين كار به هيچ وجه خيانت محسوب نمي شود. او خود را گناهكار نمي داند ، از نظر او زن بي احساس اوست كه خيانت كرده است، او خيال مي كرد كه زنش موجودي است دوست داشتني و گرم و صميمي در حالي كه اكنون مي بيند تمام افكارش پوچ و بيهوده از آب در آمده است. او به طور طبيعي قادر به تحمل زن شلخته ، بي احساس ، كم هوش، بد لباس و نامرتب نيست و در مقابل اين ناملايمات شديدا از خود عكس العمل نشان مي دهد . در مقابل اگر زن يك چنين مردي به خواسته اش توجه كند، مي تواند مطمئن باشد كه او با بزرگواري تمام زن هاي ديگر را در دنيا ناديده مي گيرد . قلب متولد فروردين ماه فقط يك اتاق براي يك زن دارد ( مگر اينكه والدينش هر دو متولد ماه جوزا ?خرداد? باشند.) او خيلي قبل از آنكه به همسرش خيانت كند، از او فاصله مي گيرد و از وي دلسرد مي گردد و قبل از اتفاق اين واقعه به شكلهاي مختلف به مبارزه براي نجات عشق خود مي پردازد. متولد برج حمل از زن خجول، ملالت آور، و منفي باف متنفر است. زنش بايد او را متقاعد بكند كه از همه بهتر و برتر است و اگر توانست اين فكر را در او به وجود بياورد، مي تواند به وفاداري اش ايمان پيدا كند ، اين كاري است كه آزمايشش براي هر زني كه شوهرش متولد فروردين است ، بسيار جالب و دل انگيز خواهد بود. او در عين حال كه ايده آل است، به حقايق نيز توجه شديد دارد، از اقرار به اشتباه شديدا متنفر است و يا اينكه هرگز نمي تواند ببيند كه عشقش رو به خاموشي مي رود ولي از آنجائي كه در تصميم هاي خود خيلي پابرجاست ، براي همسرش اين امكان وجود ندارد كه بتواند آب رفته را به جوي برگرداند. براي اين كار اوانتخاب نمايد. اگر قبلا كمتر به خواسته هاي او توجه شده است ، برگرداندن او از نيمه راه فرار از منزل محتاح كوشش فراوان است و زن بايد در اين حالت به اين نكته توجه كند كه شوهر متولد فروردين از پنجه افكندن لذت فراوان مي برد، او تشنه رقابت ، كشمكش و نبرد است، پي در اين بارزن بايد از تمام امكانات و ريزه كاري هاي زنانه خود استفاده كند تا از نبرد پيروز و موفق از آب در آيد . در يك چنين كشاكشي اسلحه اي كه اصلا نمي تواند موثر واقع شود، سعي در جلب او از راه سكس است ، اما همين آدمي كه درمقابل اسلحه سكس مطلقا از خود مصونيت و قدرت نشان مي دهد، واجد من الوجوه نبايد از تحريك حس حسادتش استفاده بشود. يك كلمه و يا حتي يك نگاه گرم شما به مرد ديگري مي تواند او را هميشه از شما سرد كند( ولو اينكه جسمش به علل مختلف در خانه باقي بماند) او مي خواهد كه در هر مورد جلوتر و بر تر از ديگران باشد و اين حالت شامل حال قلب شما نيز مي گردد . متولد برج فروردين داراي حس مالكيت و حسادت فوق العاده شديدي است . در اين مورد فقط متولدين ماه اسد ( مرداد ) عمس العمل شديدتري از خود نشان مي دهند و شايد به همين دليل هم باشد كه از تا از كسي صد درصد اطمينان نداشته باشد، عاشقش نخواهد شد. زن يك مرد متولد فروردين بايد به اين حقيقت گردن بگذارد كه گرم گرفتن شوهرش با زنان ديگر مجاز و بدون تزوير وريا است و او اين كار را حق مسلم خود ميداند در حالي كه زنش را به شدت از آن منع مي كند. اگر اين شخص متولد ده روز اول فروردين باشد، زنش را به يك پا سنگ مي بندد و متوقع است كه او بايد بدون اعتراض همانجابماند و اين زن اگرمي خواهد كه شوهرش واقعا از آن او باشد و هرگز به وي خيانت نكند و لحظه اي از فكر او غافل نباشد ، نه تنها نيايد حتي يك انگشتش را از دايره اي كه به اطرافش كشيده شده است ، بيرون بگذارد بلكه حتي بايد مواظب حركات چشم هايش نيز باشد كه مبادا به روي يك مرد نگاه يا خنده معصومانه كند.

ازنظر اجتماعي چگونه مردي است؟
يك مرد متولد فروردين ماه طبيعتا داراي حس ياغي گري است .. او عشق وافري به طرد واضعين و مجريان قوانين دارد و ايمان دارد كه خودش از هر موجود ديگري بهتر و بيشتر مي توانيد جوانب موضوعات مختلف را در نظر گرفته و به كنه آنها پي ببرد. البته هيچ استبعادي وجود ندارد كه واقعا هم همينطور باشد ، اما طبيعي است كه قبولش براي ديگران آسان نيست. آز آنجا كه او عادت دارد مستقيما به قلب مشكلات حمله كند و در اين كار بدون هيچ نوع عادت دارد مستقيما به قلب مشكلات حمله كند و در اين كار بدون هيچ نوع مقدمه اي با شتابزدگي قدم پيش بگذارد ، احتمال بسيار است كه در زندگي به دفعات زمين بخورد و با ناكامي مواجه بشود و از آنجا كه هميشه مي خواهد رهبر باشد و از دنباله روي وحشت دارد، بالطبع قدرتمند ترها بارها به وي مي آموزند كه نمي تواند يكه تاز ميدان باشد، و در اين حالات است كه آغوش همسرش تنها پناهگاهش مي شود و سعي مي كند در جوار او غرور جريحه دار شده اش را التيام ببخشد، و اين جاست كه همسرش پي مي برد در وراي اين اعتماد به نفس عجيب، و اين حالت تجاوزكارانه، نقطه ضعفي در نهاد او وجود دارد كه عبارتست از اينكه او ترجيح مي دهد بميرد ولي به ضعف و شكست اعتراف نكند، زني كه بتواند در يك چنين مواقعي با ملاطفت و ملا يمت و نثار عشق خود او را ياري دهد، تا شكست مزبور را جبران يا فراموش كند، مي تواند يقين داشته باشد كه قلب شوهرش را براي هميشه در اختيار خواهد داشت. در اين گونه مواقع به هيچ صورتي حق را به جانب دشمن او ندهيد. او هميشه خواهان آن است كه همسرش صادقانه و از صميم قلب او را محق بداند.

با دوستان چگونه رفتار مي كند
در طبيعت متولد فروردين ريا و تزوير به وديعه گذاشته نشده است و به اين ترتيب وقتي از كسي رنجيده ، آثار ملال و رنجش در او خيلي زود معلوم ميشود. در چنين وضعي رفتار گرم و صميمانه و نحوه گفتار و برخوردش آشكارا عوض مي شودو اين حالت معمولا با تذكر صريح رنجشي كه پيدا كرده است، به نقطه اختمام خود مي رسد . در مقابل بايد جوش وخروش ها و حتي پرخاشجويي هاي ناگهاني او را كمتر جدي گرفت زيرا مفهومشان قطع رابطه دوستي نيست و يك آتشفشان زود گذر است . به اين ترتيب از قهر و بي اعتنايي او بايد خيلي بيش از داد و فرياد ش ترسيد.

متولد اولين ماه سال حيله گري و نقشه كشي ودوز و كلك را نمي پسندد. او آدمي است رك و راست و اين حالت را چه در امور تجاري و كار و در عشق و احساسات آشكارا ميتوان در وجودش ديد وشناخت. او وقتي هدفي را در نظر گرقت چه در مسائل مادي و اجتماعي و اداري و چه در عرصه عشق و عاطفه يك دقيقه را هم نمي خواهد تلف كند. مثلا اگر پي برد كه عاشق است، فورا قدم پيش ميگذارد ، اما در اين مورد بايد به وي امكان داده شود كه خودش به اين امر واقف بشود، نه اينكه در تنگنا گذاشته شده ، كه خيال كند عاشق شده است.

در زندگي خانواده متولد ماه فروردين به همان سماجتي كه سعي دارد هميشه در راس و قبل از همه باشد ، در عذر خواهي پس از بگو مگو ها نيز قبل از طرف مقابلش قدم پيش مي گذارد و به همين ترتيب اولين نفري است كه در صورت لزوم از همسر آزرده خاطر خود پوزش ميطلبد. او به هنگامم بيماري و يا ناراحتي شانه به شانه همسرش مي ايستد. ار بذل جان ومال به هيچ صورت دريغ نميورزد و از انواع مكاتباتي كه برايش وجود داشته باشد، استفاده مي كند تا زنش غمهاي خود را فراموش كند.

براي متولد ماه فروردين هيچ چيز به اندازه همسرش در اين دنيا ارزشمند نيست( البته همسري كه از نظر او دلخواه باشد) با وجود اين وقتي موضوعي فكرش را مشغول مي دارد و به مسئله اي بغرنج مي انديشد ، هر گز ميل ندارد كه كسي مزاحمش بشود و يا به كمكش برود . شما اگر شوهرتان متولد اولين ماه سال است، فقط و فقط وقتي به كمكش برويد كه از شما مدد بخواهد . يادتان باشد شما همسرش هستيد اما بايد هميشه يكي دو قدم خودتان را از او عقب تر نگاه داريد.

يك چنين مردي مي خواهد كه زنش در عين حال هم يك زن به تمام معني باشد و هم يك همسر، او مي خواهد كه شما بتوانيد در مواقع مختلف بطور مستقل دست به اقدامات لازم بزنيد، اما در عين حال فراموش نكنيد كه مايل است به او وابسته باشيد، از و حمايت بخواهيد و حس برتري طلبي و رهبري او را ارضاكنيد. اگر شما به نحوي اين حس او را جريحه دار كنيد، ممكن است با سخت ترين عكس العمل ها مواجه شويد و او بدترين كلمات را به شما مي گويد ، در حالي كه واقعا منظورش به هيچ وجه حرف هايي كه مي زند نيست و لحظه اي پس از فروكش كردن جوش وخروشش انتظاري دارد كه شما درست مثل خودش فورا جريان را خاتمه يافته تلقي كنيد.

مرد متولد برج حمل مي خواهد كه عملا بزرگ و رهبر خانواده باشد . از شنيدن ايراد چنان بيزار است كه ممكن ناگهان روي همه چيز خط بطلان بكشيد . او به علت علاقه واقعي كه به زن و همسرش دارد، به زحمت مي تواند بودجه خانواده را تا آخر برج متعادل نگاه دارد ، اما شما يادتان باشد كه اگر شوهرتان متولد فروردين است، هرگز از او نخواهيد خرج خانه را به دست شما بسپرد. اگر او در جائي كارمند بشود، به احتمال قوي شغلش را خيلي زودتغيير مي دهد و اين تغيير ادامه پيدا مي كند تا سر انجام در جايي خودش رئيس خودش بشود ، اما در تمام اين مدت تا پاي جان مي كوشد كه خانواده اش دچار مضيقه مالي نشود . متولد برج قوچ براي كودكان تازه به دنيا آمده اش يك مو جود خيال انگيز است . اما بعدها ، وقتي بچه هايش هفت هشت ساله شدند ، كوشش مي كند تا آنها را به پيروي از خود وادارد و نيازمند به استقلال مي باشند و او نبايد همه الگوهاي زندگي خود را به آنها تحميل كند . پدر بودن يكي از نقش هاي زندگي است كه او سخت به آن علاقمند است. اما در عين حال ممكن است نسبت به بچه هايش نوعي حسادت خاص نيز نشان بدهد اگر فقط احساس كند كه بچه ها براي مادرشان بيش از او ارزش قائلند ، گرفتار حسادت مي شود، و خيلي زود و سريع يك حالت بي تفاوتي نسبت به آن پيدا مي كند.




زن متولد فروردين
او بيش از هر زن ديگري در دنيا مي‌تواند بدون مرد زندگي كند. داراي قابليتهاي زيادي است بطوريكه تقريبا از عهده انجام هر كاري از فروشندگي تا نخست وزيري بر مي‌آيد. خوش بين است و خواهان داشتن كاري در خارج از منزل مي‌باشد. عصبانيتهايش ظاهري و مهربانيش عميق و واقعي مي‌باشد.

دوشيزه هاي مريخي جذاب هستند و قدرتهاي ويژه اي دارند و بيش از همتاي مردشان در بدست آوردن دل ديگران موفق هستند . اين زنان حين ورود به يك اتاق ، با صراحت لهجه و صداقت جمع را مجذوب خود مي كنند . بعضي به آنها بدگمان مي شوند و برخي آنها را دوست دارند زنان مريخي را مي توان از رنگ لباس شناخت . آنها مثل ماشينهاي آتش نشاني از سر تا پا قرمز مي پوشند .
بهتر است قبل از آنكه تصميم بگيرند بچه دار شوند ، شغلي براي خود انتخاب كنند تا جنب و جوش و تحرك داشته باشد و بتوانند از اين طريق شور و شوق هميشگي خود را ابراز كنند . در غير اينصورت پس از ازدواج احساس مي كنند محدود شده‏اند ( او در همه حال خواهان آزادي است ) و بحران از اينجا آغاز ميشود . او فمينيست سر سختي است و با چنگ و دندان با شوهرش مي جنگد . او زن خانه دار معمولي نيست و هيچ مردي نبايد تلاش كند از او زني خانه دار بسازد . دختر متولد اين برج بسيار مستقل است . او همانطور كه خود را به ديگران نشان مي دهد ، مرد مناسبي را براي ازدواج پيدا مي كند و ازدواج او از همه حيث تمام و كمال خواهد بود .
با اين كه فرزندانش تا زماني كه با او زندگي مي كنند ، او را محدود مي كنند ، ولي او مادر خوبي براي آنهاست و درست زماني كه آخرين بچه خانه را ترك كند، نهايت لذت را از زندگي خواهد برد . به كلاسهاي هنري ميرود و به فعاليتهاي هنري مي پردازد . از آنجا كه متولد اين نشانه در پي منافع خود است و به آزادي هاي زيادي مي دهد، پس دختران متولد اين برج نبايد در سنين پايين محدود شوند. او قبل از شناخت ديگري و علاقه به او ، اول بايد خود را بشناسد كه شايد سالهاي سال به طول انجامد . اگر در نوجواني و اوايل جواني گرفتار و محدود شود . شايد سي سال بعد تسليم طبيعت شتابزده خود شود و زندگي زناشويي اش در معرض خطر قرار گيرد.
اين زنان سرشار از شور و نشاط ، محبت و شگفتي هستند و مي خواهند نقش مهمي را در زندگي بازي كنند . علاقه آنها به ديگران از آنجا ناشي مي شود كه قوچ هستند و رياست طلبي آنها به اين علت است كه تحت سلطه مريخ‌ ـ سياره رياست طلبي ـ به سر مي برند .
دختر متولد فروردين اگر مرد مناسبي را پيدا كند ، وقت را تلف نمي كند ، پا پيش مي گذارد و حتي يك قدم هم به عقب نمي رود. او مثل همتاي مردش گاهي خوش شانس است و گاه نيز معشوق رويايي اش همچون خرگوش گريز پا با وضع نااميد كننده اي فرار مي كند . متولدين اين برج هميشه باريك بين و آگاه نيست و ممكن است با گزافه گويي ( لاف و گزاف) افراد حساس را فراري دهد .
دختر فروردين در ظاهر سرزنده و زود رنج است اما در باطن بسيار كمال گراست و در يك روز واقعاً گرم بسيار احساساتي است اين دختر اگر بفهمد شريك او گرگي در لباس بره است ، قيافه غم انگيزي پيدا مي كند . او خيلي آسيب پذير است و سعي مي كند آن را پنهان كند .
نشانه هاي آبي و خاكي به امنيت خانوادگي نيازمندند اما زن مريخي بايد از كساني كه دوستشان دارد جدا باشد تا بتواند خود را بشناسد . او بايد در اجتماع باشد تا اجتماعي شود . اگر اين دختر زماني را به خودش اختصاص ندهد از روابط بيزار و متنفر مي شود، داد و هوار و گريه مي كند و زبانه آتش خشم او بيش از توده آتشي است كه در يك قوطي كبريت مي بينيد.
قوچ ماده تركه اي نيست اما خوش بنيه است .
باور نمي كنيد ؟ او را در نظر بگيريد

« عشق از زندگي جدا بوده است» بدون شك منظور افرادي غير از زن هاي متولد فروردين ماه است . نمي دانم به كسي كه عاشق يك چنين زني باشد ، بايد تبريك گفت و يا به حالش متاسف بود . ممكن است تصور كند كه عشق همه چيز زندگي است .در حالي كه او چنان مجذوب دنياي خاص خويشتن است كه در عمل فقط آن را همه چيز زندگي مي داند . او بيش از هر زن ديگري در اين دنيا مي تواند بدون مرد زندگي كند.

طبيعي است كه زندگي بدون مرد ، مفهومش زندگي بدون احساسات عاشقانه نيست . او هميشه دلش مي خواهد وشايد بتوان گفت نيازمند به آن است كه قلب مهربان و خواب هاي طلايي اش به خاطر او بتپد و به همين دليل هم هميشه يك چنين موجودي در ذهنش وجود دارد و موجودي كه ممكن است مربوط به سالهايي بس طولاني گذشته و يا سالهاي بسيار دور آينده باشد اما به هر حال او درشبهاي مهتابي بهار به اين عشق رو يايي خود مي انديشد و يكبه جالب آنكه بر غم وجود يك چنين آرزوي عميقي اگر يك چنين شخصي وجود خارجي نداشته باشد ، كمبود آن را احساس نمي كند زيرا هميشه در ضمير ناخود آگاهش معتقد است كه هر كاري را ه يك مرد مي تواند بكند ، خودش قادر است بهتر از آن را انجام بدهد.

زن متولد فروردين خودش راهش را در زندگي باز مي كند و مايحتاج زندگيش را خودش فراهم مي آورد و از حقش دفاع مي كند بدون اينكه نيازي به وجود خودش خودش فراهم مي آورد و از حقش دفاع مي كند بدون آنكه نيازي به وجود يك مرد داشته باشد . به نظر او انجام كارهايش به دست خودش خيلي سريعتر از آن صورت مي گيرد كه به انتظارديگري بنشيند و طبيعي است كه يك چنين خصوصياتي به مزاج مغرور مردها خوش آيند نيست . زن متولد فروردين مثل مرد متولد اين ماه خواهان رهبري وپيشتازي است و اين خواسته شامل تمايل او به برداشتن اولين قدم در امور عشقي نيز ميگردد.

دختران متولد اين ماه هميشه تعدادي عاشق سينه چاك در اطراف خود دارند و با وجود اين هميشه در تخيلات خود دنبال كسي مي گردند كه جزو اين عده نباشد . او در صورت لزوم مي تواند سريعا همرنگ جماعت بشود ولي در عين حال داراي آن سرسختي نيز هست كه بتواند از راحتي ها چشم بپوشد و با سيل مخالفت ها سينه به سينه بجنگد و به سينه هر مردي كه عشقش را مورد تهديد قرار داده است ، دست رد بزند. اين درست نمونه كاملي از خصوصيات اخلاقي يك متولد ماه فروردين است و او حتي پس از اينكه در زير ضربات خرد كننده حوادث به كلي درمانده شد و تنها طفلش از دنيا رفت و مردي كه دوستش مي داشت وجايش را براي خاطر او به خطر انداخته بود ، تركش كرد، باز قادر است بگويد كه : « باشد و فردا هم براي خودش روز ديگري است » و اين براي آمدنش انتخاب كرده است. زني با قدرت فراوان كه مي تواند بر همه غمنامه اي يك نقطه پايان بگذارد و قادر به ايفاي كامل نقش يك زن است و يعني فرو ريختن اشك در موقع لزوم و به عهده گرفتن نقش مرد به هنگامي كه مردي در زندگي او وجود نداشته باشد . طبيعي است داشتن يك چنين خصوصيات تهاجمي چندان جالب نيست و اما خوش بيني و اميد او به آينده روشن ، ضامن معتبري براي سعادتمند شدنش مي باشد.

زن متولد فروردين ، در صورت مساعد بودن زمينه در ابراز عشق پيشقدم مي شود و بگذاريد او بفهمد كه دوستش داريد و اما خيلي هم دنبالش نرويد . وفاداري او به عشق تا زماي كه شما به آن پاي بند باشيد ، خارق العاده است زيرا وي اصولا موجودي رمانتيك مي باشد. او به هيچ صورت مايل نيست كه شكار بشود و اما اگر ديد كه شما تعقيبش نمي كنيد ، دلسرد مي گردد كما اينكه او از مردي كه بخواهد به طور كامل بر وي مسلط باشد ، گريزان و از مردي هم كه خودش را روي پاهاي او بيندازد، روگردان و بيزار است.

متولد فروردين قبل از آنكه بگذارد گرمي عشق سراسر وجودش را در بر گيرد، مي خواهد با دل مرد دلخواهش دست و پنجه نرم كند تا در اين كشاكش طعم قدرت مردانه او را بچشد. او به طرز باور نكردني رويايي است و هميشه آرزو دارد پرنس مورد علاق اش سوار بر اسبي سفيد بيايد و او را بربايد و به خاطر عشق او بادنيا بجنگد و آنچه را مي خواهد در اختيارش بگذارد ، بدون اينكه قدرت مردانگي خود را فراموش كند و چون يك چنين موجودي فقط در رويا وجود دارد ، اغلب تنها مي ماند . روزهايش روشن و مملو از هيجان است و شب هاييش تاريك و خاموش اما شعله هاي اميد هرگز در قلبش خاموش نمي شوند و او پس از هر شكست قدم تازه اي پيش مي گذارد. او بايد از عشق خود احساس غرور كند اما اين امر نبايد موجب بشود كهشما ذوق و استعداد او را ناديده بگيريدو هر قدر نياز مندي او شما زياد تر باشد، باز كوشش مي كند كه دو برابر آن نيازمندي هاي شما را بر آورده سازد. او مي تواند از خطاي دوستانش چشم بپوشد ، مال و وقتش را صرف ديگران كند ، اما وقتي پاي دل به ميان آمد، ناگهان موجود ديگري مي شود . آنچه كه از آن اوست . اين امر قاطعيت مطلق دارد. كوچكترين خطايي مي تواند حسادت او را مثل يك بمب منفجر كند. مراقب باشيد كه در حضورش از هندمند مورد علاقه خود تعريف نكنيد و يا از زن ديگري ولو اينكه از دوستان او باشد ، صحبتي به ميان نياوريد . مردي كه زنش متولد فروردين است ، بهتر است در اداره منشي مرد داشته باشد . اين زن حد متوسط ندارد و اگر دلش بشكند ، در مدتي بسيار كوتاه از توده اي آتش تبديل به قطعه اي يخ مي گردد اما نكته مهم اين است كه آتش تنش زود خاموش مي شود در حالي كه سرديش ابدي است.

زن متولد ماه سال چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن خواهان آزادي فراوان است و متوقع است كه شما به وي و وفاداريش اطمينان كامل داشته باشيد در حالي كه عكس اين امر را الزامي نمي داند. او به رغم تمايل شديدي كه به آزادي خود دارد ، فوق العاده به شوهرش وفادار است و متولد اين ماه به طور طبيعي قادر به دوست داشتن دو مرد نيست زيرا بيش از آن صاف و صادق است كه بتواند يك چنين نقش ريا كارانه اي را به عهده بگيرد و ايفاي نقش كند. اگر اين زن، شوهر داشته باشد و عاشق مرد ديگري گردد، قبل از آن كه به وي خيانت كند ، رك و راست حقيقت را به شوهرش مي گويد كه ديگر نمي تواند زندگي مشتركي داشته باشد. اين زن مي تواند شور و هيجاني بسيار عميق و تخيلاتي صوفيانه و عارفانه داشته باشد . اين دو خصلت به شيوه اي غريب در وجود او با هم آميزش دارند. او هر نوع رابطه اي را صميمي و حقيقي و ابدي مي داند و خيانت و بكار بردن را به كلي احمقانه و غير ضروري مي داند. عشق او مثل حركات و گفتارش بي غل وغش و رك و پوست كنده است.

زن متولد برج اصولا واجد قابليت هاي زياد است، به طوري كه تقريبا از عهده انجام هر كاري از فروشندگي تا نخست وزيري بر مي آيد. اگر در ارتش باشد ، خشونت يك گروهبان را به خود مي گيرد و اگر مانكن باشد، ظرافت هاي يك دختر تمام عيار هيجده ساله را در خود بوجود مي آورد . به هر صورت به شغل و كارش علاقه مندي نشان مي دهد و به اين دليل كمتر ممكن است كه از كار به خاطر عشقش دست بردارد.

البته از آنجا كه او دختر رمانتيكي است ، اين امكان وجود دارد كه اگر عاشق شد ، به خيال تحقق بخشيدن به روياهاي طلائي خودش وداشتن يك خانه كوچك زيباي چوبي در حاشيه جنگل هاي شمالي و نشستن جلوي بخاري كه گندم هاي هيزم در آن شعله ور است و لذت بردن از زندگي در جوار معشوق سبب شود كه موقتا كارش را رها كند و اما وقتي كه رنگ هاي اين خانه جلاي اوليه اش را از دست داد و اين جا و آنجاي طاقش شروع به چكه كرد وآنوقت با سرعت به جستجوي كسب و كار و موقعيت اجتماعي خود بر مي خيزد . جلويش را نبايد گرفت ، زيرا اگر خواسته هاي روحي متولد فروردين ماه بر آورده بشود، خيلي ساده از هر مشكل كوچكي كه بو جود بيايد كوه بزرگي مي سازد ودرد سر درست ميكند. در عمل تقريبا كاري وجود ندارد كه زن متولد فروررين ازعهده اش برنيامد.

اگر از او چيزي را بخواهد و يا احساس كند كه داشتنش براي او ضروري است ، مصممانه قدم پيش مي گذارد اعم از اين كه آن كار انجام شدني باشد يا نباشد و به همين ترتيب در مقابل مشكلات چنان پايداري از خود نشان مي دهد و چنان خود را با محيط تطبيق مي دهد كه باورش به راستي مشكل است.

زني را مي شناختم كه به علت خراب شدن وضع مالي شوهرش مجبور بود با سه بچه خود در يك آپارتمان دو اتاقه زندگي كند . او روزي در خانه با خانمي كه فال قهوه مي گرفت و اصلا با يكديگر آشنايي نداشتند ، بر خورد كرد و اين خانم پس از نگاه كردن به فنجان قهوه كه از آن نوشيده بود ، با ناراحتي گفت كه زندگي سختي در انتظارش مي باشد و اين زن صادقانه پرسيد : مي توانيد بگوئيد كه اين زندگي تلخ از كي شروع مي شود؟

همين خانم يك روز به سرش زد كه يك سگ هم بياورد و نگاه دارد و چون صاحب خانه گفت كه ? خانم : شما خودتان هم براي دو اتاق زيادي هستيد تا چه رسد به اينكه سگ هم بياوريد ? براي جامه عمل پوشاندن به خواسته اش ناگهان به فعاليت افتاد و به اين در و آن در زد و يك دوره كلاس كار با كامپيوتر را ديد و خلاصه در كمتر از يك سال وضع زندگي خود را از اين رو به آن رو كرد. با در آ مد خوبي كه نصيبش شده بود ، آپارتمان بزرگتري گرفت و سگ مورد دلخواهش را به خانه آورد . او تمام اين و تلاش را فقط براي آوردن يك سگ به خانه و باز كردن جا براي آن سگ تحمل كرد . زن متولد برج قوچ به علت خوش بيني زياد ، هميشه معتقد است كه تيره روزي و ناكامي سرانجام روزي بر طرف مي شود و آفتاب هميشه زير ابر نمي ماند و به علت داشتن يك چنين طرز تفكري است كه به معجزه هم اعتقاد دارد و معجزه هم براي كساني كه به آن اعتقاد دارند، هميشه رخ مي دهد . اين خانم در كارهاي خود خيلي عجول است و در نتيجه چه بسيارند دفعاتي كه اين عجله برايش اشكالاتي به وجود مي آورد اما او تا اولين تارهاي خاكستري رنگ در لا بلاي مو هايش پيدا نشده است كه هر چيزي را بايد از راه تجربه ياد بگيرد. به غرور خود سخت پايبندي نشان مي دهد و اعتقادش بر اين است كه شكسته شدن غرور پايان زندگي است.

از لحاظ عشق اين امكان وجود ندارد كه زن متولد شده در ماه فروردين فريب گرگ هاي در لباس ميش را بخورد و او را در مقابل زن فريب ها مصونيت دارد و خطر بزرگتر او را از جانب مرده هاي ايده ال و رومانتيك تهديد مي كند كه تازه در اين مورد نيز او بارها مرده ايده آلي را كه سر راهش قرار بگيرد ، در بوته آزمايش قرار مي دهد.

كمتر زني ممكن است مثل زن متولد فروردين ماه مددكار و دادرس باشد . او خيلي راحت براي اطرافيانش هديه اي گران قيمت مي خرد و در موقع بيماري ازايشان پرستاري مي كند و به آنها پول قرض مي دهد و سعي مي كند بر ايشان كار پيدا كند و در مقابل انتظار مقابله به مثل راهم دارد.

او هر كاري را با شور و حرارت خاص انجام مي دهد و اما شخصا منكر داشتن يك چنين خصوصياتي است كه اگر غمگين بود ، شوهرش هم غمگين واگر شاد بود شوهرش هم شاد باشد. او نه تنها مايل است كه دوستان شوهرش را بشناسد، از ميزان پس اندازه او خبر داشته باشد و جزئيات كارش را بداند ، بلكه حتي مي خواهد كه در خواب هاو روياهاي او نيز شريك باشد و همين حق را براي او قائل است. اگر بفهمد كه شوهرش چيزي را از او پنهان كرده است ، ديوانه مي شود و عصبانيت او واقعا نا خوش آيند است . هرگز نبايد در جلوي ديگران كوچكتر ين ايرادي از طرز لباس پوشيدن و يا آرايش كردن و يا رفتارش گرفته شود. اگر اين نكته رعايت شود ، او هم نسبت به رعايت حال و شخصيت شما در ميان جمع پايبندي وسواس آميز نشان مي دهد.

جريحه دار كردن غرور و يا به مسخره گرفتن احساساتش قلب او را مي شكند. اگر او با يك چنين رويدادي مواجه بشود، به آغوش شوهرش پناه مي برد و در آن لحظه دنيا برايش تيره وتاريك است و او خود را عميقا بي دفاع و آسيب ديده احساس ميكند و اينجاست كه شوهرش اين امكان استثنايي را پيدا مي كند تا موقعيت خود را در روح و قلب او استحكام بيشتري ببخشد . او عاشق قدرت است و مي خواهد كه هميشه واجد آن باشد و وقتي احساس كرد آن را از دست داده است ، بايد از جايي دوباره تحصيل قدرت كند.

حالت ايده ال و خوش بيني بيش از حد زن متولد فروردين اغلب باعث مي شود كه به هنگام مواجه شدن با حقايق زندگي آزرده خاطر بشود . در يك چنين مواقعي دستيابي به قلب او كار فوق العاده ساده اي مي گردد. اندكي نوازش و بازگرداندن اعتقاد اعتماد به نفس به او دردهاي دلش را چهار طاق باز مي كند. او صميمانه انتظار دارد كه شوهرش در صورت لزوم با تمام قوا به جانبداري از وي برخيزد و با دشمن به مقابله برخيزد( اما شما اين كار را چنان انجام بدهيد كه راه برگشت از بين نرود زيرا همسرتان ممكن است خيلي زود يك چنين تصميمي بگيرد) اگر مرد دلخواه خود را پيدا كند، به راحتي از همه چيز دست بر مي دارد و او بدون وفاداري و صفاي عاشقانه زندگي را هيچ مي داند. به عنوان زن خانه شريكي دلسوز و يار و ياور است.

احتمالا خواهان داشتن كاري در خارج از منزل است زيرا محيط خانه براي شور و هيجاني كه در وي وجود دارد ، بسيار كوچك و محدود كننده است. عصبانيتش شبيه به جرقه اي است كه ناگهان از آتش بيرون مي ريزد و ناگهان ظاهرمي شود و زود از بين مي رود اما تعداد اين جرقه ها معمولا بيشتر از مواردي است كه مي تواند آرامش خيالي براي شوهرش ايجاد كند. نكته اي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه عصبانيتهايش ظاهري است ولي لطف و مهرباني اش عميق و واقعي است . اندكي پر حرف اما حرف هايش سطحي و بي پايه نيست و در آن آثار هوشمندي كاملا مشاهده است و به اين دليل منطقا انتظار همدردي دارد . شوهر يك چنين زني مجبور است او را به هنگام بروز بيماري به زور به رختخواب بفرستد اما بعد لازم است كه كنارش بنشيند و دستش را در دست بگيرد.

زن متولد برج حمل در خانواده فوق العاده فداكار و كمك رسان است . اگر شوهرش از كار بيكار شود ، بدون تاخير كاري پيدا مي كند و نمي گدارد چرخ زندگي از حركت بايستد اما به طور حتم براي شوهري كه در آمدش از او كمتر باشد، احترامي قائل نيست ( در اين حالت اگر چه او را ترك نمي كند اما شايد به علت جريحه دار شدن غرورش ديگر آن دلشادي سابق را نشان نمي دهد.) يك تعريف از طرز آرايش يك زن ديگر نيز همين حالت را در او به وجود مي آورد اما خطرات احتمالي اين كار خيلي بيشتر است. اگر بتوانيد محيط زندگي خود را پا بر جا نگاهداريد ، او را به طرزي واقعا باور نكردني شاد و دوست داشتني خواهيد يافت.

او به عنوان مادر پيوسته مواظب است كه بچه هايش تميز ، شاد و سلا مت باشند . عقل معاش خارق العاده از خود نشان نمي دهد اما شما مي توايند او را يكي دو بار امتحان كنيد. هيچ بعيد نيست قابليتش در اين كار به اندازه اي كه مورد نظر شماست ، باشد.

او ممكن است هر بار كه بچه اش گريه مي كند ، بغلش نكند و يا مثل برخي از مادرهاي ديگر در حمايت از كودكش روش اغراق آميز نداشته باشد اما اين بچه بلا شك مهرباني هاي مادرش را فراوان مي بيند و عشق مادر به قدر كفايت نصيبش مي گردد.

به علت داشتن تخيلات شاعرانه دنيايي مملو از زيبايي ها و رنگ ها در ذهن بچه هايش به وجود مي آورد اما انضباط را هم لحظه اي فراموش نمي كند . تنبيه بدني نمي كند ولي از حرفش هم بر نمي گردد .

او خيلي دير به مواد مخدر معتاد مي گردد اما از انتقام كشيدن لذت مي برد و خيلي زود عصباني مي شود و خيلي هم آرام مي گردد.
صميمانه به شوهرش كمك مي كند كه به آرزوهايش جامه عمل بپوشاند. اگر شوهر زن متولد فروردين فقط به اندازه نصف مقداري كه او به وي ايمان دارد ، به او ايمان داشته باشد، زندگي زناشوئي آنها واقعا سعادتمندانه خواهدبود.