چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۳

منِ خنگول !!

خنگ بازي که شاخ و دم نداره... ديشب از پاي کامپيوتر پاشدم که برم مسواک کنم (ساعت سه صبح) ديدم مسواکه سر جاش نيست.. کلي فکر کردم يادم اومد دفعه ي قبل (ساعتِ دو صبح) بر داشتم ش اما مسواک نکردم.. يه کم مي گردم و لاي کتابي که داشتم مي خوندمش پيداش مي کنم.. داشتم مي رفتم مسواک کنم، ديدم مرطوبه! بعد فهميدم اصلاً اين مال من نيست که !! مالِ من رنگ ش فرق مي کنه..
پ.ن. مسواکِ من اصلاً از اول سر جاش بوده !!

پارسال واسه يه کار اداري بايد مي رفتم اصفهان و نمي خواستم هيچ آشنايي رُ هم ببينم.. صبح پاشدم رفتم اصفهان؛ تا ساعتِ نه کارم تموم شد و تا عصر همه جاي شهر رُ گشتم (کل اصفهان رُ !) تازه وقت هم اضافي آوردم سينما هم رفتم !! در کل خيلي خوش گذشت، شب هم برگشتم خونه!! يه مسافرتِ باحال بود!
امسال هم شديداً دلم مي خواست قبل از تهران يه همچين جايي برم... تنها گزينه همدان بود که به چند تا آژانش تور زنگ زدم و به چند دليل منتفي شد. اما يه تصميم جديد گرفتم. که برم شمال.. حالا اگه کسي بياد که خوبه، نه هم خودم تنهايي :)
چهار ساعت از تهرانه ديگه، صبح مي رم، ناهار و عصر و شام اونجا، شب هم بر مي گردم تهران! هم خوش مي گذره هم خيلي خرج م نميشه..

تکمله:
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من هنوز اين پست رُ اين جا ننوشتم، امروز يکي از بچه هاي دانشکده مي گفت فلاني تو رفتي همدان؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟ يعني چي؟ من تا ذهن م ياري مي کنه در اين مورد با کسي صحبت نکردم به جز همون خانومه (کارمندِ آژانس، مالِ تور) شديداً شاخ م در اومد ! من اصلاً يک ماه بود اين پسره رُ نديده بودم و حالا ؟!؟!؟!؟! نمي دونم والا‌!

بيا تا برايت بگويم. چه اندازه تنهائي من بزرگ است. /

حتماً در مورد «راه هاي پول در آوردن و کسب درآمد از طريق اينترنت» شنيدين؟ چند تا وب لاگ و وب سايت که در اين مورد مي نويسن: البته من هيچي رُ پيشنهاد نمي کنم. هيچ کدوم رُ هم انجام ندادم و نخواهم داد، فقط اگه شما اينا رُ انجام دادين و به پول هم رسيدين و خواستين به هر طريقي کمک مالي کنين شماره حساب من تو اي.گلد 1490686 هست :)

معرفي سايت هاي پول و هم اموزش انها بهتر از همه | و اين | و اين | و اين | معرفي سايت كسب درامد | پوووووووول ! | براي تو پول ! | پول آسون | جهان تجارت | فعلاً که روش هاي پول در آوردن رُ ياد ميده | درآمد از اينترنت؟ | ايران دلار | پول نقد | راهنمايي پول در آوردن | اين هم پول ! | و اين | اين پوله | پول رايگان است | هر كه 5 ميليون مي خواد بياد.. | كسب در امد | 1000000 دلار در روز بگيريد | 100.00 دلار رايگان | 1 ميليون دلار پول...مسابقه | يه سايتِ خارجي براي يك ساعت 25 دلار | معرفي پول - به فارسي | سايت انگليسي پول درآوردن از هيچي | اينم يه مسابقه ميليون دلاري !

سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۳

ظرف شستم من !!

بالاخره رفتم يه کتابخونه ي ديگه هم خريدم ! کل شيراز رُ گشتم، باز هم اوني رُ که مي خواستم نشد اما خُب ديگه حوصله ي سر و کله زدن با اينا رُ ندارم که بدم واسه م بسازن.. بد هم نيست، شش طبقه ست، تقريباً بزرگه.. بره کنار اون دو تاي ديگه بايد قشنگ بشه :)
قراره فردا تحويل بگيرم ش !
اگه بدونين چه قدر فروشنده هاش باحال بودن (اتفاقي کلي هم مشتري اين مغازه هه هستيم ما! هميشه همه جا رُ مي بينيم و اين بهترينه.. چند وقت پيش هم چندتا تخت خواب از خودش خريديم و غيره..) تو کل مغازه چهار نفر هستن که يکي شون بزرگتره (پنجاه ساله مثلاً) دو تا جوونِ بيست و پنج / سي و يه پسر دوازده ساله.. همه هم همديگه رُ حاجي و سيد صدا مي کنن.. مثلاً همين بچه هه اسم ش بود «آقا محسن» و بقيه هم «حاج احمد» و «سيد رضا»... نمي دونم شايد نشونه ي مسلمونيه بيش از حده: همه شون پيرهن و شلوار مردونه ي خيلي افتضاح و ريش هاي نامرتب.. اون پسر بچه هه هم از همه بدتر !
عصر رفته بودم، بيست دقيقه معطل شدم تا طرف نمازش رُ بخونه و بياد حساب کنه. ديگه حسابي عصباني شده بودم اما خُب چاره ي ديگه اي هم نبود. همه جا رُ گشته بودم و اين بهترين شون بود..

Dodgeit: يک سرويس ايميل که البته فقط مي‌شه باهاش ايميل دريافت کرد. ويژگي ديگش داشتن RSS براي ايميل‌هاي دريافتيه. جالب تر اينه که اصلا ثبت‌نام نمي‌خواد! تازشم هر کسي مي‌تونه ايميل شما رو ببينه! خلاصه اينکه چه با ميل چه بي ‌ميل به من بزن يه ايميل :) !!

ازم خواست براى يه هفته تنهاش بذارم . گفت مى خواد فکر کنه . به چى ؟ بهم نگفت . تو اين يه هفته همش وسط آدمهاى ديگه پيداش مى کردم . وسط دوستهاى رنگ و وارنگش . هميشه تنهايى هات اينقدر شلوغه ؟ /

ديگه دارم مطمئن ميشم از ارکات برم.. هر چند روز يه بار که سر مي زنم صد و خورده اي ايميل ! اين friends of friendsش خيلي افتضاحه ! وگرنه من خيلي دوست ندارم.. شايد هم يه کاري کنم ديگه هيچ ايميلي نياد.. فعلاً نمي دونم خيلي.

امروز ظرف شستم !!!!!!!
من از يه چيزايي خوشم نمياد و هيچ وقت انجام نميدم. بعضي از اين موردها رُ حتا يک بار هم تو عمرم انجام ندادم، اما خوشم نمياد هم انجام بدم... ظرف شستن هم تو خونه هميشه به عهده ي ديگروون بوده چون اصلاً خوشم نمياد. (من حاضرم آشپزي با من باشه يا چيدنِ سفره اما ظرف شستن هرگز!) اگه عمق فاجعه رُ مي خواين بدونين: چند ماه پيش بود که هيچ کي خونه نبود من هم تو اون چند روز سعي کردم همه ش ساندويچ بخورم که ظرف کثيف نشه.. و در هر حال يه مقداري بود واسه شستن.. من هم خيلي ريلکس همه شون رُ ول کردم و رفتم مسافرت.. بعد از بيست روز که برگشتيم تقريباً خيلي افتضاح شده بود! رو ظرف ها کپک شده بود (تازه اين حالت خوب ش بود!!) ظرف هايي که ميشد هنوز استفاده کنيم رُ مامان مجبور شد چند روز بذاره تو وايتکس ! (تا اين حد!!) و خُب حرف آخرم هم اينه که من اصلاً بلد نيستم ظرف بشورم..
اما نمي دونم چرا، مامان همين جوري گفت من بايد برم و ظرف ها رُ تو بشور.. من هم شستم !!! نوار رُ روشن کردم صداي بلند و کف و شروع کردم به شستن! البته خيلي نبود اما عجيب بود واسه خودم هم ! وايسادن ش خسته کننده ست يه کم..
تجربه ي جالبي بود ! ؛)
پ.ن. اين سايت رُ از دست ندين! کلي بازي فلش قديمي... ياد قديما به خير :)
پ.پ.ن. نمي دونم چرا همه ش ديروز اين جمله تو ذهن م بود که : birds of a feather, flock together (ترجمه ش: پرنده با پرنده، باز با باز..)

ديروز رفتم کتاب فروشي... بر خلاف قولي که به خودم داده بودم (که تا کتاب هام رُ نخوندم ديگه نخرم) رفتم کتاب فروشي! تو يک سال اخير شايد فقط چند بار رفته بودم اون هم بيشتر واسه هديه خريدن.. ديروز اون خونه هه بودم، قرار بود برم بانک واسه کسي پول بريزم به حساب، اما قبل ش همين جوري رفتم کتاب فروشي.. يک ساعتي فکر کنم اون جا بودم! کلي کتاب خوندم و آهنگ گوش کردم و کتاب خريدم! حدودِ 1600 صفحه (و البته هر چي پول همراه م بود! ..بانک هم نرفتم ديگه خُب!) اگه همه شون رُ تا آخر تابستون بخونم يه کم فکر مي کنم که تابستون م رُ هدر ندادم!
هه! يکي از استادا منو ديده، بعد پرسيد نمره ت خوب شد (يا «نظرت در مورد نمره اي که بهت دادم چيه؟») من هم راستش هنوز نرفتم بعضي نمره هام رُ چک کنم (و باقي ش هم يادن نيست چند! فقط مي دونم پاس شدم!!) من هم همين جوري گفتم «آره، بد نشده.. مرسي» طرف هم نميدونم واسه چي پرسيد چند شدي؟ من هم يه کم فکر کردم که اين استاده کدوم درس بوده و اينا... بعد گفتم راستش هنوز نرفتم چک کنم! بعد از يک ماه... !!
نميدونم چرا استادهاي محترم فکر مي کنن نمره مهمه.. اگه مي خواستم بيست بگيرم مي رفتم ابتدايي و راهنمايي (تنها سال هايي که معدلم بيست بود!) يکي نيست بگه زندگي مهم تر از اين حرفاست. اولاً که درس ها و دانشکده در رده ي سوم و چهارم قرار دارن، دوم که نمره خودش جزو پايين ترين رده هاست.. سخت نگير و live ur life ؛)

یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۳

کنسولئو؛ شازده خانوم کوچولوي اگزوپري

من در کل spellingم مشکل داره! حالا بازم نسبت به پارسال همين موقع خيلي بهتر شدم.. تا پارسال، خُب من هر چي بود واسه پيش دانشگاهي و کنکور بود که اونا همه ش تست بود و مجبور نبودم بنويسم (فقط امتحان فاينال پيش. تشريحي بود که اون هم آسون بود.. يا فوق ش غلط مي نوشتم ديگه!) و خلاصه اين که من اگه يه متن بهم مي دادن مي تونستم بخونم واسه خودم و بفهمم. اما اگه چيزي مي نوشتم همه ش اشتباه و همين طور اگه مي خواستم بلند بخونم، pronounceم افتضاح بود! من فقط بلد بودم متن رُ ببينم و بفهمم چيه !!
سر همين کلي تو دانشکده جريان داشتم. باحال ترين ش اون آخرا يه بار استاد گفت ladder رُ توصيف کن (ladder يعني نردبون) من هم با leather اشتباه گرفتم و «چرم» رُ توضيح دادم (فرق ش صداي e و a هست..) استاد هم انقدر جاخورده بود نوارش رُ پخش کرد و از بقيه پرسيده بود چرا اين اشتباه افتاده؟ روز آخر هم که همديگه رُ ديدم از خودم هم پرسيد!
بگذريم.. چي شد اينو گفتم؟ آهان! داشتم يه ايميل به يه آدم مهم مي نوشتم، female رُ نوشته بودم femail (بر وزنِ ايميل!!) بازم خدا رُ شکر کلي نرم افزار هست که ايميل رُ چک مي کنه و اشکال ها رُ ميگه وگرنه آبروم مي رفت!

اهل تهرانم روزگارم بد نيست. پنتيوم 4 دارم خرده هوشي سر سوزن ذوقي. VGA اي دارم توپ از برگ درخت. CPU سريع تر از آب روان. من PM بازم. مسجدم در چت روم. جانمازم كيبورد. مهرم ماوس. Background سجاده ي من. من وضو با روش HTTP مي گيرم. اهل تهرانم پيشه ام چت بازيست. گاه گاه تروجاني مي سازم با VB. مي فروشم به شما تا به آواز خوش "Its now safe" دل مردم شكنيد. سنگ با تروجانم آب است. اهل تهرانم ...

خُب هميشه آهنگاي جديد که ميان تا مدت ها رو بورسه، هر چند خيلي از همينا رُ هم بيشتر از يک بار نميشه گوش کرد.. و بعد از مدتي دوباره همه چيز عادي ميشه. فقط اون آهنگايي که يادته (يا خيلي توپ هستن) رُ گوش مي کني.. و اين وسط فقط تاکسي ها (و ماشين هايي که صداي ضبط شون رُ خيلي بلند کردن) که خيلي آهنگا رُ يادآور ميشن..
من براي تو مي خونم، هنوز از اين ور ديوار. هر جاي گريه که هستي، خاطره هات رُ نگه دار... تو نمي دوني عزيزم، حالِ روزگار ما رُ. توي ذهنِ آينه بشمار، تک تکِ حادثه ها رُ..

کنسولئو؛ شازده خانوم کوچولوي اگزوپري.
چه کسي مي تواند باور کند که آنتوان دوسنت اگزوپري، تجاوزگر و خيانت کار، بي مبالات و بي ملاحظه، با رفتاري آمرانه باشد؟ چه کسي مي تواند باور کند که خالق شازده کوچولو نيرنگ بازي بود که همسرش را درون هواپيما برفراز آسمان براي تن دادن به کام جويي تهديد به سرنگوني هواپيما کرد؟
خاطراتِ کنسولئه طي ده ها سال در چمداني در آن سوي درياها پنهان بوده، و اکنون به وسيله ي وراث ش منتشر شده و سنت اگزوپري قديس را شوهري بي ملاحظه و بي مبالات معرفي مي کند..
در کتابي که پس از انجيل پرفروش ترين کتاب دنياست، شازده کوچولويي در سياره اي بسيار کوچک از گل سرخي با چهار خار نگهداري مي کند. او هر روز صبح به گل ش آب مي دهد و با يک تجير او را در برابر باد پناه مي دهد و خودخواهي ها، دروغ ها، و ملامت هايش را تحمل مي کند. سپس دلزدگي ش او را به گردِ جهان مي کشاند تا بياموزد و دوستاني بيابد..
اين ابتداي گزارش دي.ولت (نشريه ي آلماني) از آخرين زندگي نامه ي مربوط به آنتوان دوسنت اگزوپري ست، ادامه ي متن رُ از اين جا بخونين. (به فارسي - JPG زيپ شده)

يه وبلاگ هست که در مورد جراحي پلاستيک ‌(و البته بيشتر اتفاق هاي بدش) مي نويسه.. اگه حوصله داشتين برين ببينين همه ش رُ (لينک هاي سمتِ راست نوشته هاي قبليشه!!) اگه هم نه اين چند تا رُ از دست ندين حداقل:
جورج مايکل - تارا ريد - بريتني سپيرز - مايکلا فيفا - جورج دبليو بوش (اينو حتماً ببينين!!) و يه جوک در همين مورد - بريتني سپيرز (قبلي عکس کوچيک کردنِ سينه ش بود اين يکي دماغ ش!) - آل پاچينو - شر - جنيفر لوپز - کريستينا اگويلرا - مدنا - آرنولد شوايزينگر - مايکل جکسون - يکي که خواسته از جکسون تقليد کنه - و در آخر تاريخچه ي صورتِ مايکل جکسون !

تا به حال مشکل تبديل تاريخ خورشيدي (شمسي) به ميلادي و برعکس رُ داشتين؟ اگه آره، اين صفحه همون چيزي هست که بايد منتظرش مي بوده بوديديد! :)

خوب شما هم مثل همه شايد بخواهيد بدونيد كه وقتي توي اينترنت هستيد چه قدر زمان مصرف مي‌كنيد و چقدر به قبض تلفنتون اضافه ميشه.
اسم اين برنامه اينترنت تايمر 3 هست كه محصول دانش كامپيوتر هست و يه برنامه جذاب و خوبه. (برنامه تماماً فارسي - عکس ها رُ ببينين!)
خوبي اين برنامه هم اينه كه مخصوص ايران ساخته شده و از قانون مخابرات ايران پيروي مي‌كنه و مي‌تونيد قيمت هر پالس رو تعيين كنيد واسه اينكار هم در قسمت تنظيم ها و هزينه تلفن نرخ پالس ها رو وارد مي‌كنيد براي ديدن تعرفه هاي تلفن اينجا رو كليك كنيد
يكي ديگه از امكانات خوب اين برنامه استفاده از پروفايل هاي متعدد هست يعني شما مي‌تونيد براي هر يك از اكانت هاتون يه پروفايل بسازيد و طبق اون پيش بريد مثلا يه پروفايل براي كارت 20 ساعته خودتون و يه دونه واسه كارت ماهيانه خودتون بسازيد و مي‌تونيد مقدار باقيمانده اعتبار اكانت خودتون رو هم ببينيد.
اين برنامه براي تست رايگانه(15 روز مهلت تست) و اگه بخواهيد اونو بخريد بايد 4000 تومان ناچيز خرجش كنيد.
در قسمت help اون هم تمام جزئياتش نوشته شده كه مي‌تونيد خودتون بخونيدش.
اين برنامه رو از اينجا مي‌تونيد دانلودش كنيد.
عکس هاش رُ هم ببينين: يک + دو + سه !

// هنگامی که دری بر روی ما بسته میشود در دیگری بر ما گشوده میشود ؛ اما اغلب ما مدتها به بسته شدن در فکر میکنیم و در دیگر را نمیبینیم. (الکساندر گراهام بل)

last year when i started English Literature @ Shiraz Uni, my spelling (and even pronouncing the vocabs) were worst. i was reading En. 4 many years but those years i just read 2 pass.. now it's better, i remember 1 day i was asked 2 explain "ladder" (in uni) but i did mistake it with "leather" !! 4 a week our professor wonded why it happend! lol
i was writing an inportant e.mail now, n again i had s. mistakes... i wrote "femail" as female !! :p (thanx my e.mail prog. auto spel checking :)

there's a Farsi prog. Timer3 that counts how much u were online, u gave it s. info n it calculate the cost of ur internet account, tel. bill and so 1. it's completely Farsi !
u can make s. profiles 4 each connection even, so u can get how many hours left and how much it cost ! download it from here but it's free only 4 15 days. u can buy it by 4000 t.
c it's pix: one | two | three

شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۳

مهم - همکاري - با حقوق و مزايا !

چند وقته ديدنِ عکس هاي فوتولاگ مشکله.. يعني سايت مياد اما هيچ عکسي نمياد. هر چي اکانت تو شيراز بود امتحان کردم.. جالب اين بود که واسه عکسا کامنت مي ذاشتن که «چه عکي خوشگلي» اما واسه خودم لود نميشد.. چند نفر هم ايميل زدن و گفتن چرا عکسات لود نميشه، من فکر کردم مشکل وقتيه که سايت داره بک آپ مي گيره.. امروز فکر کردم شايد فيلتر باشه (آخه سايت مياد، اما بدون عکس!) يه پروکسي نامبر و پورت گذاشتم.. ديدم آره! گنديه که باز مخابرت زده..
آخه يکي نيست بهشون بگه برين صفحه ي اول اين سايت رُ بخونين. فوتولاگ در اصل يه سايت شخصيه که اولِ اول خونوادگي بوده حتا.. و تو همون صفحه نوشته که اينجا نه به عنوان آلبوم شما، بلکه فقط گلچيني از عکس هاي قشنگِ شماست و گفته نبايد عکي پورنو بذارين و بايد يه سري قوانين رُ رعايت کنين..
فوتولاگ جديداً يکي از وب گردي هاي ثابت من بود که ساعت ها وقت م رُ تلف مي کرد.. و تو اين همه گشتن، حتا يه عکي هم نديدم که بخواد مشکلي داشته باشه، تا اين که بخوان فيلترش کنن.. در هر حال از اين به بعد واسه ديدنِ فوتولاگِ من هم بايد پروکسي داشته باشين. راستي هنوز مهدي اچ. اي. که فيلتر نشده؟!

مهم - همکاري - با حقوق و مزايا !!
يه فکر جالب.. به يه نفر احتياج دارم که:
زياد آنلاين باشه (واسه م وب گردي کنه) - حداقل روزي دو سه ساعت بتونه وقت بذاره
شيراز زندگي کنه.
ترجيحاً شيرازي باشه و شخصاً آدم با نفوذ (مي خوام آخرين اخبار رُ داشته باشه)
و به هر نحوي که خودش مي دونه بتونه در جريانِ اتفاق هايي که قراره تو شيراز بيفته يا داره مي افته باشه (مثلاً تو وزارت ارشاد آشنا داشته باشه يا خودش هر روز بره اون جا و همين طور جاهاي ديگه) يا صبح تا شب بره تو خيابونا و پوسترهاي تبليغاتي رُ بخونه!
مي خوام يه کاري انجام بدم اما حداقل يک نفر کمک مي خوام. اگه شرايط بالا رُ داري (مهم نيست کي هستي، من فقط با ايميل باهات ارتباط برقرار مي کنم) بهم ايميل بزن.
در ضمن پول هم توش هست. نه خيلي اما مسلماً‌ من هم سعي مي کنم بيشتر بشه !

يه جوک باحال: افسره جلوي يك ماشين رو ميگيره، به راننده ميگه‌: جناب شما به خاطر بستن كمربند ايمني، پنجاه هزار تومن از طرف انجمن حمايت از ايمني راه‌ها جايزه برديد. حالا مي‌خوايد با اين پول چيكاركنيد؟ يارو ميگه: فكر كنم باهاش برم گواهينامم رو بگيرم! يك زنه كنار دستش نشسته بوده، ميگه:‌ گوش نكنيد جناب سروان، اين شوهر من وقتي مسته يك بند چرت و پرت ميگه! تو صندلي عقب، يك يارويي خواب بوده، ‌ازين سر و صدا بلند ميشه،‌ ميگه: من همون اول گفتم با ماشين دزدي نميشه فرار كرد!! يهو يك نفر از تو صندوق عقب داد ميزنه: ‌ببينم بالاخره از مرز گذشتيم يا نه؟! :))))))))))

اما حالا ..... بايد دوباره شروع كرد، فرقي نميكنه با كسي يا تنها مهم اينه كه اگر راه درست باشه مطمئنا همراه هم پيدا ميشه اول بايد خودم درست بشم كه فكر ميكنم نسبتا خيلي ديدم به زندگي فرق كرده و دوباره دارم همون سرزندگي قبل رو به دست ميارم.
به قول هوشنگ ابتهاج:
به سان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزند رونده باش،
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست
زنده باش! /


Life Is An Echo . . .
A little boy, who in a fit of anger shouted to his mother that he hated her.
Then, he perhaps fearing punishment, he ran out of the house to the hillside
and shouted in to the valley, "I hateyou, I hate you, I hate you."
Back from the valley came the echo, "I hate you, I hate you, I hate you."

Somewhat startled, the little boy ran back into the house and told his
mother there was a mean little boy in the valley saying he hated him. His
mother took him back to the hillside and told him to shout, "I love you, I
love you." The little boy did as his mother said and this time he discovered
there was a nice little boy in the valley saying, "I love, I love you."

Life is an echo. What you send out - comes back. What you sow - you
reap. What you give - you get. What you see in others - exists in you.

Regardless of who you are or what you do, if you are looking for the best
way to reap the most reward in all areas of life, you should look for the
good in every person and in every situation and adopt the golden rule as a
way of life . . .

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳

رقابت = پيشرفت !

به طرز فجيعي شبا بيدارم.. يک ماه بيشتره که تقريباً (تقريباً ‌نه! دقيقاً هميشه) بيدارم تا شش / هفت (يا هشت) صبح و اون موقع مي خوابم (معمولاً تا يک - دو ظهر)
جالبي ش اينه که يا پاي کامپيوتر هستم (من اين جا که نشستم جلوم ديواره!) و وقتي ديگه يه کم خسته ميشم (از مثلاً هفت ساعت يک بند پاي کامپيوتر بودن) و اطراف و نگاه مي کنم، مي بينم هوا روشن شده (چه قدر خوشگله صيح زودها..)
يا تو تخت هستم دارم کتاب مب خونم که سرم رُ بلند مي کنم و مي بينم همه جا صبحه ! من جلوي تختم دو تا پنجره ي بزرگ هست که رو به کوه و آسمون باز ميشه.. به ظاهر فقط ده متر با کوه فاصله دارم (البته فقط ظاهر! کوه کجا، اتاق من کجا!) اما منظره ش فوق العاده ست.. هر روز مي بينم خورشيد از سمتِ راست طلوع مي کنه و بعد قسمت هاي اون طرفِ شهر روشن ميشه.

اشياي نوراني، تو شيراز اون هم جلو پنجره ي اتاقِ من !
فکر کنم اينو هزاربار گفتم که منظره ي اتاق من فوق العاده ست.. اولش که نگاه مي کني همه چيز سياهه (تو شب) اما چشم ت که عادت مي کنه يه کوه خيلي عظيم و خوشگل و پر از صخره و شکل و اينا جلوته... امشب هم داشتم بيرون رُ نگاه مي کردم.. هواي عالي و منظره ي خيلي عالي تر ! ديدم يه دفعه يه چيزي داره مي درخشه.. بعد خاموش شد! همين جوري هِي روشن و خاموش مي شد اما منظم نبود.. وسط هاي کوه هم بود (اون بالا رصدخونه ست که هميشه چراغ ش روشنه!) خلاصه کلي جالب بود.. يه نور سبز - آبي تو اون همه تيرگي شب.. جايي بود که نه آدمي هست نه خونه (تازه اگه چراغ قوه بود رنگ نور زرد بايد مي بود!)
اگه گفتين چي بود؟ چشماي خوشگل يه گربه که وقتي به من نگاه مي کرد ريفلکس نور تو چشماش رُ ميشد ديد! :)

اينجا تازه سگ هم داره! چهارتا سگ خيلي خوشگل.. هر شب (حدود 4 - 5 صبح مي بينم شون) يکي شوم قهوه اي تيره ست و دوتاشون سفيدِ زرد (رنگِ پنبه ي طبيعي.. تو همون مايه ها) و يکي شون سفيدِ سفيد. کاملاً يک دست و خوشگل.. من که هر شب بيدارم مي بينم شون.. کلي صداشون رُ ضبط کردم تازه هم ! حالا مامان ميگه شايد هم گرگ باشن. راستش فرق شون رُ نمي دونم، اما هاپ هاپ مي کنن!
يه شب يکي از اينا (سفيد-زرده!) يه گربه ديده بود و گير داده بود بهش. اين هم حرف هايي که بهش مي زد :)) جالبه نه؟! حالا جالب اينه که جلوي من بود (البته من از تو پنجره!) بعد که ازش عکس گرفتم نور فلش يه کم متوجه من کردش اما اصلاً محل م نذاشت !! و رفت دنبالِ گربه هه !!

پ.ن. يه کار خوشگل.. تو کافي نت فرس (اول ملاصدرا) يه دونه از اين دستگاه هاي تصويه ي آب گذاشته (که آب سرد کن هم هست) و توش سنکوئيک (آب پرتقال) هست! حداقل ش يه مزيت نسبت با کافي نت هاي ديگه.. البته مانيتورش هم همه LCD و کيبور و کيس و ستِ ميکروفون همه نقره اي و خوشگل :)
اميدوارم خرج هاي اضافه ش واسه بازاريابي ش هم تأثير داشته باشه.. مي دونين؟ اولين و بزرگ ترين مشکل ايران اينه که رقابت نيست.. اگه رقابت بود همه چيزش بهترين بود. همين قدر که فروشنده بدونه اگه يه کارايي انجام بده (مثلاً قيمت يا به روز بودن يا حتا طرز برخوردِ فروشنده) باعث ميشه پيشرفت کنيم.. درسته الآن کلي بيکار هست اما اگه آقاي ايکسِ بي کار خيلي هم خوب باشه هيچ وقت جاي آقاي ايگرگِ شاغل رُ نمي گيره. همين باعث ميشه اون شاغله هم اصلاً‌کار نکنه و طرز برخوردش جوري باشه که انگار تو برده ش هستي.
يکي از تنها چيزايي که رقابت خودش رُ خوب نشون داد، روزنامه ها بود، پنج شش سالِ پيش.. اون موقع اگه يادتون باشه سه سري روزنامه ها (کيهان، اطلاعات و غيره) بودن 20 تومن که خريدارش هميشه دولت بوده (و اين يعني يه فروشنده ي ثابت که کار رُ تضمين مي کنه) و بعد روزنامه هاي رنگي اومدن (دوم خردادي ها) -50، 70 تومن- که استقبال مردم باعث شد به ده ها برسن.. هر چند دولت بعد همه ش رُ بست. اما اگه مردم روزنامه هاي رنگي رُ نمي خريدن هيچ وقت اين صنعت پيشرفت نمي کرد (که الآن نتيجه ش شده وب سايت هاي خبري و تنها روزنامه ي باقي مونده يعني شرق)

اين جمله رُ هزار بار گفتم که اگه جمعيتِ الآن ايران ميشد يک بيستم، حتا يه مدير متوسط هم مي تونست کشور رُ به بهترين وضع اداره کنه. اما وقتي جمعيت زياده؛ سرويس دهي هر جوري هم که باشه باز خريدار داره (در نتيجه قدرت مردم ديگه معني نداره. هر چه قدر هم هيچ کس نره رأي بده باز هم انقدر آدم هست که اونا کم نيارن) و حتا اگه قدرت (حکومت) هم بخواد چيزي رُ عوض کنه، انقدر جمعيتِ مخالف داره که نتونه کارش رُ انجام بده. و اين ميشه يه کشور شير تو شير (يعني ايران الآن)
تنها راه ش تو مقطع کوتاه زماني قدرت دادن زياد به پليس هست (مثلِ قضيه ي کمربند ايمني) و دوم فرهنگ سازي (يعني تلويزيون) اما متأسفانه الآن پليس بيشتر واسه مقاصد سياسي استفاده ميشه و تلويزيون به عنوان اولين ابزار واسه تخريب فرهنگ و هر چي که هنوز از اسم ايران باقي مونده.. فقط کافيه يه نگاهي به سريال هاي افتضاح پر طرفدار بندازين. زير آسمان شهر، هژيرها، نقطه چين...
بحث سر طرفدارهاش نيست، بالاخره وقتي هيچي نباشه من هم مجبورم صبح و شب اخبار فلسطين و عراق رُ بشنوم. اما اگه يه خبر ديگه هم بود، مسلماً من هرگز اشتباهِ قبل م رُ تکرار نمي کردم. رقابت يعني اين.
تو يه کشور درست بايد رقابت سر حق زندگي باشه.سر همه چيز! و اين آدما رُ مجبور مي کنه فعال باشن، بهتر باشن، و پيشرفت کنن...

اين کليپ ها رُ از دست نديدن:
داشتم فراموشت مي کردم اما ..
billie jean از مايکل جکسون
Because you loved me سلن ديون
قسمتِ اولِ عشق خياباني از بينش پژوه
و چنگِ دل !!
و lifelines انيميشني زيبايي با صداي A-ha
يک کليپ حرفه اي از عکس هاي قديمي تيم ملي فوتبال ايران
و دو تا کليپ فقط واسه خنده!! مورچه ي شما داره؟ عشق عباس قادري!

نه پررو ست، نه کم رو. مي خواهد به خردِ واقعي دست يابد. و تفاوت ژوکر با بقيه ي ورق ها در همين است! (دنياي سوفي - يوستين گوردر)

It's gonna b a costum 4 me, 2 b awake 2 c dawn. 4 more than a month, i've been awakeen till 6 - 7 (or s.t. 8) am, then i'll sleep 2 around 1 or 2 in pm. usually i spend all night by siting in front of pc (actually the monitor!) and after seven years sit-in, i'll look around and everything is enlighted! the sun is riseing! (how beautiful it is!!) or, i'm reading in the bed, so i'll c the first rays of morning. there r 2 big windows in front of my bed that shows just mountains n sky ! it's marvelusly beaufiful ! it looks just 10 meter to the mountain (from my window!) but actually it's more, but it's nice sight. everyday i c the sun rise and first enlighten right side, then left side of the city.

May every day of your life bring...
A smile from a friend
A little bit of love
A chance to do a good deed
A moment of peace
A feeling of joy in creation
A little bit of a dream come true
A memory of a bright moment
A new moment to remember
A plan for the future
A hug from someone who loves you
A fresh hope for tomorrow
And a wish from someone
who is thinking of you!
May all your wishes
come true!

مهندسي برق و الکترونيک هستي؟

ده لينک ضروري واسه يه مهندس برق و الکترونيک. شايد يه کم دير باشه اما وساه کسي که تازه الآن گروپ مي زنه و غيره خيلي هم به موقع ست :p !!

لينک شماره يک: http://www.questlink.com مهمترين کاربرد اين سايت دسترسي رايگان به اطلاعات فني قطعات الکترونيکي ميباشد منابع اطلاعاتي اين سايت به بخشهايي چون فهرست IC(آي سي)، فهرست مدار، قطعات الکترونيکي وفهرست تجهيزات تست واندازه گيري وچند بخش ديگر تقسيم مي شود علاوه بر اين فهرست ها ديگرقسمت هاي اين سايت عبارتند از:مراکز آموزش، سمينارهاي ازطريق نت، جستجوي اخبار، مراکز کاريابي ، فهرست شرکت ها و نيز مرکز ارائه پيشنهادها يي براي طراحي مي باشد

لينک شماره دو: http://emlib.jpl.nasa.gov ) کتابخانه الکترومغناطيس) اين سايت وابسته به ناسا بوده و در حقيقت يک کتابخانه آنلاين در مورد نرم افزارها واطلاعات مربوط به الکترمغناطيس ميباشد دراين سايت مي توانيد برنامه هاي کامپيوتري وتحقيقات درزمينه الکترومغناطيس را بيابيد بخش هاي اصلي سايت عبارتندازنرم افزارهاي الکترومغناطيس وکدها، بانک اطلاعاتي الکترومغناطيس ، معرفي سايت ها و گروهاي تحقيقي در زمينه الکترومغناطيس ، اطلاعات کنفرانسها ، منابع آموزشي الکترومغناطيس نيز طريقه ارسال وثبت وثبت نرم افزار

لينک شماره سه: http://www.techonline.com اين سايت يک سايت جامع در زمينه مهندسي الکترونيک ميباشد که اطلاعات، منابع و دوره هاي آموزشي را به مهندسين سراسر دنيا عرضه ميکند البته براي استفاده هرچه بيشتر از امکانات اين سايت بهتر است که به عضويت اين سايت درآييدکه هيچگونه هزينه اي ندارد با عضويت در اين سايت ميتوانيد از دوره هاي آموزشي آنلاين ارائه شده درآن بهره مند شويد اين دوره ها طوري طراحي شده اندکه به فهم دقيق وريشه اي تکنولوژيهاي ريز،توليدات ،برنامه ها وابزار کاربردي و روش هاي طراحي کمک شاياني ميکنند

لينک شماره چهار: http://www.edtn.com ( شبکه طراحي ،تکنولوژي واخبار الکترونيکي ) اين شبکه با ارائه اطلاعات ، ابزار کمکي طراحي وتصميم گيري، مراجع وابزارهاي جستجومناسبترين اطلاعات تخصصي صنعت الکترونيک را دراختيار متخصصين قرار ميدهد همچنين اين سايت به دليل همکاري با چندين شرکت الکترونيکي نسبت به ديگر سايت ها اطلاعات نسبتا دقيقتري ارائه مي دهد از ديگر امکانات اين سايت دريافت خلاصه مقالات اخبار به صورت روزانه توسط ايميل مي باشد

لينک شماره پنج : http://www.eet.com اين سايت نيز يکي ديگر از سايت هاي الکترونيک است مهمترين بخشهاي آن علاوه بر جستجو جديدترين اخبار عبارتند ازدر يافت گزارشات ويژه ومقالات تخصصي، تقويم دنياي الکترونيک ، معرفي توليدات برتر هفته وچندين بخش ديگر

لينک شماره شش: http://electronicproducts.com يک مجله تخصصي در زمينه تکنولوژي توليدات الکترونيکي ومعرفي آنهاست در صفحه اول اين سايت مهمترين اخبار ماه گذشته را به صورت طبقه بندي هفتگي مشاهده مي کنيد در قسمت ديگر صفحه اول اين سايت مي توانيد فهرست مطالب جديد ترين شماره اين مجله را مشاهده کنيد از ديگر بخش هاي اين سايت ميتوان به ليست کاملي از جديدترين توليدات، اشتراک خبرنامه ونيز جستجوي توليدات بر اساس طبقه بندي ارائه شده درسايت مانند آي سي هاي خطي و ديجيتالي ، نرم افزار وابزار هاي تست و اندازه گيري نام برد

لينک شماره هفت: http://www.planetee.com يک مجله جامع ومتنوع در زمينه مهندسي الکترونيک مي باشد اما دارا بودن گروه هاي مباحثه متنوع وهمچنين قسمتي براي طرح هاي ارسالي خوانندگان از نقاط قوت آن نسبت به ساير مجلات ميباشد در صفحه اول اين سايت مطالب جديد ترين شماره مجله را مشاهده مي کنيد که مي توانيد مقالات مورد نظر را دانلود کنيد، اين مطالب به صورت طبقه بندي شده مي باشند که عناويني چون اختراعات ، گزارشها، ابزار هاي طراحي ، نظريات و ... را در بر مي گيرد

لينک شماره هشت: http://www.semiconductor-intl.com اين سايت تقريباً کامل ترين سايت اينترنت در زمينه نيمه هادي ها مي باشد که اطلاعات دقيق و خدمات متنوع درزمينه هاي علمي - صنعتي نيمه هادي ها ارائه مي دهد در صفحه اول اين سايت ابتدا يک جستجوگر و سپس تيتر آخرين اخبار مربوط را مشاهده ميکنيد از بخش هاي اصلي سايت مي توان به آرشيو مقالات از سال 1995 تا به امروز بحث و پرسش ازمتخصصين و جستجو در بانک اطلاعاتي توليدات و شرکت ها اشاره کرد

لينک شماره نه: http://ee.cleversoul.com اين سايت شايد تنها سايتي در زمينه الکترونيک باشد که اطلاعات مفيد،جالب وعلمي براي تمامي سطوح علمي دارد نه تنها متخصصين الکترونيک و مهندسين ،بلکه دانشجويان وفني کاراني که جهت سرگرمي وعلاقه يا امرار معاش به اين صنعت روي آورده اند مي توانند در اين سايت اطلاعات ومنابع مفيد وجالبي بيابند از منو هاي اين سايت ميتوان به گزينه هاي زير اشاره کرد ميکروکنترلر ها - پروژه ها ودوره هاي آموزشي - نرم افزار وسخت افزار - دانلود فايل هاي رايگان - مجلات وژورنال ها- مقالات و روبوتيک در صفحه اول اين سايت فهرست کاملي از جديد ترين کتاب ها همراه با توضيحات را مي بينيد

لينک شماره ده: http://www.engineer.info در اين سايت تمامي اخبار و مقالات و آخرين نرم افزارهاي مهندسي روز دنيا موجود است. داشتن لينکي از اين سايت به تمامي مهندسين پيشنهاد مي شود

// منبع قمارباز - ممنون :)
طبيعت زيبا را بنگر و به روحت آرامش ببخش . عشق خواهان بهترين چيزهاست و براي آن دلايل خوبي دارد. (بتهوون)

سه‌شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۳

همه چيز مي گذره.. اين هم مي گذره..



time will pass, will you?


امروز سر کلاس خيط شدم! البته اشکالي نداره، هميشه که نميشه برنده بود ! ولي دليل اصلي ش رُ مي دونم؛ نه ربطي به vocabها داشت نه آخر کلاس بودن ش.. بگذريم!
البته چون مثل هميشه من صندلي م رُ بردم يه جايي که هيچ صندلي اي نبود => partnerم شد خودِ دکتر باقري، و اگه بخواي آينده نگر باشي يه کم اين خودش خيلي خوب بود ؛)

ای دوست
زخمی که زنی بر ما ، مردانه و محکم زن!‌ /

هر جا که رد پاي توست، آن جا خيالِ اندوهگينِ من چيزي را مي کاود. هر جا که بوي توست، آن جا دلِ پريشانِ من جست و جويت مي کند. وقتي تو را دوست مي دارم، گويي از خيلي ها بيزار مي شوم؛ حتا تحملِ فکر کردن به آن ها را هم ندارم.
چه قدر براي فرداهاشان آرزوهاي دراز بافته اند، در حالي که امروز را قرباني مي کنند. چه قدر از اين ها که دوست دارند زنده بمانند بيزارم..
اين نوشته مالِ مجله ي «ايران جوان» هست (بود؟) تقريباً شش سالِ پيش..

خواهد آمد
خواهد ماند
خواهد گفت /

مي دوني واقعيت چيه؟ واقعيت اينيه که فقط خودت مي دوني.. و سال هاست از همه پنهوونش کردي حتا از خودت. شايد يه زماني برسه که خودت هم بالاخره به اون چيزي که تظاهر مي کني اعتقاد پيدا کني، اما هميشه مي دوني که يه چيز ديگه مي خواستي.. شايد براي هميشه کر بشي، اون وقت فقط خودت هستي که مي دوني هميشه يه صدا رُ مي شنوي.. و هميشه بهت چيزي رُ يادآوري مي کنه که نمي توني فراموشش کني..
فکر مي کنم بشه تا آخرش همين جوري پيش رفت، نظر شما چيه؟
The past is only a dream,
in our meeting as it seems,
There isn't a victory, but pain,
When hopes go in vain,
But it is the nature of life . . .

دوشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۳

لينک هاي ديكشنري Babylon

من معمولاً خريدهام حساب کتاب نداره. به قول خواهرم که ميگه هميشه نوار کيلوي مي خري.. هر از چندي ميرم تو نوار فروشي ها و بسته به اين که چه قدر پول همرام باشه (!) کلي نوار مي خرم و ميام خونه ! يا مثلاً ه دفعه کلي آرشيو سي.دي. ميگيرم که بعضي موقع ها اصلاً نگاه شون هم نمي کنم!! ديروز هم واسه يه فارسي نگار رفتم تو سي.دي. فروشي و آخرش که اومدم بيرون دو تا سي.دي. ازش خريده بودم.. آخه ديوونه خيلي ارزون مي داد يه کم. من مترجم متنِ انگيسي به فارسي (عمومي) کرک شده رُ‌گرفتم هزار تومن (تازه آخرش هم ازش تخفيف گرفتم!) و آفيس و لغت نامه ي دهخدا و چندتا ديکشنري و CD تافل و باز هم کالکشنِ ويندوز ! فکر کنم «ديکشنري» و «الکشن ويندوز» هر نوع CD اي که تو بازار باشه من يکي ش رُ داشته باشم ! اما با اين حال هميشه با اين دو تا مشکل دارم (خصوصاً دومي ش!)

لينک هاي ديكشنري Babylon (از وبلاگِ رامتين اون هم از تک دانلود!)
اين ديکشنري خوب ميتونه نوشته هاي انگليسي رو روي فايل هاي گرافيكي معني كنه (اگه روي يه عكس نوشته اي باشه اين ميتونه معني كنه) ميتونيد كه تنظيم كنيد كه وقتي راست كليك كنيد فرهنگ لغت فعال بشه و بيشتر در امور اينترنتي به كار ميره چون خيلي توپه !!!
همونطور كه ميبينيد آخرين ورژن اين نرم افزار هست كه اين شركت بيرون داده و از ديگر خصوصيات اين نرم افزار ميتونه هر زباني رو با زبان ديگه ترجمه كنه مثل ايتاليايي و اسپانيايي و خلاصه از شير مرغ تا جون آدميزاد.
 
طريقه نصب كرك برنامه : Babylon را ببنديد سپس از داخل فايل کرک دانلود شده  Crack.exe را اجرا کنيد و گزينه Apply Patch رو بزنين. مسير نصب Babylon را بدهيد.
 
 دانلود برنامه با حجم 3.43 مگابايت
 دانلود كرك برنامه
 
قابليت تلفظ لغات:
 اضافه كردن تلفظ با صداي مرد
 اضافه كردن تلفظ با صدا زن
 
لغت نامه ها :
 ديكشنري انگليسي به فارسي براي ويندوز هاي لاتين
 ديكشنري انگليسي به فارسي براي ويندوز هاي فارسي
 ديكشنري انگليسي به فارسي از A-L
 ديكشنري انگليسي به فارسي از M-Z
 ديكشنري انگليسي به فارسي
 ديكشنري پيشترفته انگليسي به فارسي با توضيحات اضافه و كلمات مشابه
 ديكشنري انگليسي به فارسي لغات كامپيوتر
 ديكشنري انگليسي به فارسي لغات صنعتي
 ديكشنري انگليسي به فارسي مخصوص لغات چت در ياهو
 سايت سازنده


مي خواي فيلتر دور بزني؟
از اين سايت استفاده کن http://www.connectgsm.com/demo/nph-index.cgi اون هم رجيستر شده ي مجاني !!
user: baby
pass:face

اينا هم هست البته:
برانداز - کوئيک برائز - عزرائيل - ليدر - سايبر آرمي - انوني ماوس - آنونيمايزيشن - پراکسي وب - ماي شيلد - رها شد - آنتي فيلتر - پيکِ بوتي (دانلود پيکِ بوتي) - و اين !

وب جت که پولي شد.. پس جاپ رُ دانلود کن: http://anon.inf.tu-dresden.de/win/japsetup.exe و اين هم آموزش تصويري استفاده از اون!

يا به جاي سايت من اين جا سايتي رُ که مي خواين بنويسين. (نکته: "/" رُ آخرش يادتون نره!!)

و اگه عدد مي خواين اين هست و اين و اين و اين رُ هم تست کنين:
IP : 193.197.172.40
Port : 7007
و همين طور 66.250.69.1 port 81
باقي ش رُ هم اين جا بخونين !!!!

یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۳

باز هم بلاگر !!

اولين چيزي که امروز توجه م رُ جلب کرد تغيير اديتور بلاگ سپات بود که خودش همه ي کدهاي HTML رُ به صورتِ تصويري داره و حتا انقدر هوشمند هست که لينک رُ تشخيص بده.. اين شايد از نظر خيلي ها خوب باشه، اما شخصاً مخالفم! يکي از فرق هاي بلاگ سپات با پرشين بلاگ همين بود تا الآن.. اصلاً از اون مسخره بازي ها و وبلاگ هاي دلقکانه خوشم نمياد ! مي دونين؟ آخه همين جوري ش مشکل نداره.. داري يه مطلب مي نويسي.. يه جاش که مثلاً مهم هست رُ به يه رنگ ديگه مي نويسي يا چند تا سمايلي مي ذاري و موارد ديگه.. اما وقتي همه ي پست ها جمع بشه، تو صفحه ي اصلي که نگاه کني همه ش شده شکل و سمايلي و رنگ هاي مختلف... بلاگ هاي بلاگ سپات تا الآن خيلي شيک تر و ساده تر بود، اميدوارم همين جوري هم بمونه..
البته اين چيزي که در موردِ پرشين بلاگ گفتم استثنا هم داره ها..

عمر بنفشه کوتاه است. اما خرزهره ها هم روزي خواهند مرد! /

پ.ن. من هنوز فيلم هايي که شش ماه پيش گرفته بودم (مصائب مصيح، کوهستانِ سرد، هيولا و غيره) رُ نديدم. و همين طور فيلم هايي که يک سال ازش ميگذره! اون وقت امروز رفتم سپايدرمن دو و هري پاتر سه رُ گرفتم :)
پ.پ.ن. کلي دلم واسه پيتر سوخت ! (سپايدرمن دو)

The 5 Fingers of Prayer:
1. Your thumb is nearest to you. So begin your prayers by praying for those closest to you. They are the easiest to remember. To pray for our Love Ones.

2. The next finger is the pointing finger. Pray for those who teach, instruct and heal. This included teachers, doctors and ministers. They need support and wisdom in pointing others in the right direction. Keep them in your praying!

3. The next finger is the tallest finger. It reminds us of our leaders. These people shape our nation and guide public opinion. They need God's guidance.

4. The fourth finger is our ring finger.Surprising to many is the fact that this is our weakest finger; as any piano teacher will testify. It reminds us to pray for those who are weak, in trouble or in pain.

5. And lastly comes our little finger; the smallest finger of all, which is where we should place ourselves in relation to God and others. Your pinkie should remind you to pray for yourself.

شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۳

اينو نخونين اگه ممکنه :|

هر چي بيشتر مي گذره خودسانسوري من بيشتر ميشه.. نمي دونم چرا، اما ديگه نود درصدِ حرفام نوشته نميشه؛ نه اينجا نه تو ايميل نه رو کاغذ.. انگار اين جا مالِ من نيست، يا حداقل نوشته هاي شخصي من نيست.. بيشتر حس م کنم اين جا شده مالِ شما، بيشتر نوشته هام واسه اينه که شما بخونين نه من بنويسم.. اين يکي رُ هم استثناء بدونين:



قبلنا اين وبلاگ نمود نوشتاري ذهن من بود، قبلنا نه کامنتي بود نه ويزيتوري، واسه همين راحت تر بودم شايد. شايد هم خودم عوض شدم، نمي دونم..
دوست دارم اين جا هم بنويسم که دوست دارم مرگ رُ تجربه کنم. سه سال ميشه (خودش مي دونه کي!) که بهش اينو گفتم.. و اين سه سال خيلي اتفاقا افتاده، اما هنوز سر حرفم هستم. (و به قدرتِ واژه ها هم علم دارم) يه زندگي معمولي خوب تا چهل - پنجاه ساله.. من هم نصف ش رُ داشتم. .... در هر حال هزارتا دليل هست. حداقل ش سه سال دليل. نه اين که اين جا نوشتن ش يعني حالا من فردا ميرم مي ميرم! که اگه ميشد خيلي زودتر ها ميشد. و نه اين که بخوام خودم دست به کار بشم (که اگه مي تونستم الآن اين جا نبودم..) شايد هيچ کس نفهمه، اصلاً لطفاً کسي اين نوشته رُ نخونه. دوست دارم يه بار واسه خودم تو وبلاگم بنويسم..
خيلي موقع ها آدم از ناراحتي دوست داره تو اين دنيا نباشه، هزارتا بدبختي و ناراحتي و اينا. شايد من قبلاً به اين چيزا فکر مي کردم اما الآن نه. خيلي موقع ها هم آدما همه چيز بر خلافشونه، اما الآن حداقل واسه من تقريباً همه چيز بهترين حالتيه که مي تونه باشه. الآن من دقيقاً همه چيز دارم يا موقعيتم، يا دانشگاه و غيره.. راستش رُ بخواين تا به حال کسي رُ نديدم مثلِ خودم، مثلِ الآنِ خودم تا حرفاش رُ کپي/پيست کنم. و توضيح دادن ش هم مشکله.. هم يه جورايي همه ي اينا هست، هم نيست. يا حداقل بيشتر از يکي دو تا دليل اين جوريه.. من الآن خيلي هم خوشحالم. اصلاً هم چيزي کم ندارم. اصلاً هم افسرده نيستم. يا هر چيز ديگه که فکر کنين. از هيچ کسي هم بدم نمياد. همه رُ هم دوست دارم. نمي دونم ديگه چيا بايد بگم تا سوء تفاهم نشه.
اما دوست دارم تموم بشه. ديگه داره طولاني ميشه.. نميشه يه نفر از مردن خوشش بياد؟ خيلي بايد کيف داشته باشه! جدي ميگم.. هميشه آدما يا از مردن بدشون مياد يا واسه شون يه راهِ فراره، جايي شکست مي خورن و دوست دارن يه جوري جيم بشن. اما من فکر مي کنم مردن خيلي لذت بخشه. همه چيزي رُ از دست ميدن و به اين فکر مي افتن، اما من فکر مي کنم با اين کار يه چيزايي به دست ميارم. شايد فقط يه جور کنجکاوي. ايد هم اين همه اشتياق واسه اينه که در حالتِ عادي نمي تونم بهش برسم (تو سه سال اخير تقرباً به هر چيزي که مي خواستم رسيدم، يا حتا شايد بيشتر از اوني که لياقت ش رُ داشتم.)
..حدوداً دو سال پيش بود (قبل از کنکور) که سر همين جريان به سها گفتم دوست ندارم عادي بميرم، اون گفت دوست داره مثلِ شعر آرش کمانگير بالاي کوه ناپديد بشه. من هم گفتم جاش مهم نيست اما از جنازه و تابوت و قبر و اينا فقط تو فيلم هاي ترسناک خوشم مياد. خيلي بهتر ميشد اگه وقتي کسي مي مرد، ديگه حداکثر يه روز بعد، غيب ميشد. تموم ميشد. ميشد هموني که قبل از به دنيا اومدن ش بوده. يا حداقل اگه قراره به همين سبکِ قديمي آدم بميره، کاشکي بالاي کوهي، تو جنگلي، يه جايي و يه جوري بميره که جنازه اي در کار نباشه. اين جوري خيلي خوشگل تر و تميز تره.
وقتي اين جمله رُ به هر کي ميگي کلي يه جوري ميشه، اما شخصاً خيلي از مردن خوشم مياد. هر کي مرده يه جورايي خوش به حالش. فقط کاشکي آدم موقعي بميره که خودش مي خواد، آخه يه زمان هايي واسه چيزاي ديگه برنامه ريزي مي کني و کلي زحمت مي کشي و اينا، حيفِ اون همه فکر و برنامه و اميد به آينده ست اون موقع!
در هر حال نوشتنِ اين نوشته اصلاً معني خاصي نداره، اگه تو اين سه ساله اين جا ننوشتم ش فقط خودسانسوري يا گرفتاري بوده. اين فقط يه پست عادي بود که سه سال به تعويق افتاده بود و بالاخره نوشته شد!



شايد تعجب بکنين
وقتي بدونين- خصوصاً که مدتِ زياديه منو مي شناسين -
که با آهنگام شما رُ فريب دادم،
و با شعرام شما رُ دست انداختم!
حالا ديگه معموريتِ من تموم شده
چون جماعتِ آدمي زاد رُ ديدم حالا !
حالا ديگه اشکالي نداره که همه بدونن؛
من از سيارهي ديگه اي اومدم!

اسم واقعي من Gilpageه!
و قدم 84 سانته.
وقتي که تصور مي کني با من دست دادي
در واقع در گوشم زدي!
من پسر Zorb هفتم هستم
از نژادي قديمي و در شُرُفِ انقراض
منو به اينجا فرستادن تا ببينم
که سياره ي شما واسه زندگي جاي امني هست يا نه؟

صبح فردا
من با يه Q-electra-blue از اينجا ميرم
همين طور که از ماه دور ميشم
به سمتِ راست ميپيچم، به طرف سياره ي مشتري
و ميرم پيش ريش سفيدا
و اونا حتماً در مورد اينجا - يعني زمين
که آيا مي تونه جاي مناسبي واسه زندگي مردم سياره هاي ديگه باشه
از من سوال مي کنن

خواهم گفت که شما تا چه حد
به جنگ و جدال علاقه دارين
و اين که هيچ وقت نمي خواين
از اشتباهاتون درس عبرت بگيرين.
خواهم گفت با آدما چه جوري رفتار مي کنين
يه جوونا چه چيزايي ياد ميدين
و گاوآهن هاتون رُ چه جوري ذوب مي کنين،
تا ازش تفنگ بسازين.

از اين که با شما خوشحال شدم، خوشحالم :)
اما به زودي به هم نژادي هام خواهم پيوست
و دير يا زود
سياره ي شما رُ ترک خواهم کرد.
شايد بار ديگه همديگه رُ ملاقات کنيم،
در زماني ديگه و در جايي ديگه
براي اين که هواي اين جا
واسه مردمي که از سياره ي ديگه اي ميان، زياد سازگار نيست

من با يه Q-electra-blue از اينجا ميرم
صبح فردا
و همين طور که از ماه دور ميشم
به سمتِ راست ميپيچم، به طرف سياره ي مشتري
و ميرم پيش ريش سفيدا.
وقتي که درباره ي اينجا از من سوال کنن
بهشون خواهم گفت که اينجا
براي مردمي که از سياره ي ديگه اي ميان، جاي مناسبي نيست..
(شل سيلورستاين - البته با يه کم تغيير)

پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۳

رئيس جمهور اداره ي گذرنامه !!

ديروز يه بسته ي خيلي غير منتظره داشتم!‌ راستش فکر مي کرديم اين نامه هه گم شده اما ديروز (بعد از چند ماه) رسيده بود.. توي بسته (همراه CDها) يه عروسک ناز هم بود! امروز پرسيدم جريان ش چيه؟ فهميدم عروسکِ هالووين بوده ! عکس ش رُ اين جا ببينين!
پ.ن. هفته ي پيش سر کلاس تافل به استادم صد تومن باختم (البته من واسه ش شکلات خريدم!) ولي امروز با تقلب يکي از دخترا، از يکي از بچه ها يه قوطي پپسي بردم :)
پ.پ.ن. آخرين آهنگي که ليريک ش رُ خوندم: Sk8rboi (البته صحيح ش Skater boy هست!) از Avril Lavigne ! جديداً ازش خوشم اومده.. جالب زماني بود که همين جوري الکي هارد رُ گشتم ببينم ازش آهنگي دارم يا نه، و دو تا آلبوم آخرش رُ پيدا کردم !!!

دسکتاپ نشانه ي شخصيت !
دسکتاپ شما چيه؟ ا چه تصويري رُ واسه پس زمينه ي ويندوزتون انتخاب کردين؟ اون رو فيت صفحه کردين يا از اطراف حاشيه دادين؟ اگه آره ،اين حاشيه چه رنگيه؟
هر چند در عمل اصلاً دسکتاپ به چشم نمياد و هميشه يه برنامه روش هست (و اگه آدمي مثل من باشين که هميشه برنامه هاي maximize شده هست؛ اصلاً نمي بينين ش! - به جز لحظه ي اول لود شون ويندوز يا اون چند ثانيه قبل از خاموش شدنِ pc- )
اصلاً دسکتاپ تون چه قدر مرتبه؟ shortcut چند تا برنامه تو دسکتاپ هست؟ چند وقته لينک هاي دسکتاپ رُ چک نکردين؟
هيچ مي دونين دسکتاپ يکي از جاهايه که نمودِ خودِ واقعي تون هست؟! با اين که شايد خيلي بي اهميت باشه، اما اکثراً سر انتخاب تصوير واسه دسکتاپ فکر مي کنن.
هميشه هر جا رفتين اول دسکتاپ رُ نگاه کنين... خيلي زود شخصيت هاي مختلف رُ مي تونين اين جوري کشف کنين!
پ.ن. من خودم يه انيميشن کوچيک از style دست دادنِ پت و مت رُ گذاشتم واسه دسکتاپ؛ اما معمولاً هزارتا shortcut رو صفحه ست و پيدا نيست (آخه کوچيکه، اون وسط صفحه. خودِ صفحه و حاشيه هم سفيد هست، يه نکته ي جالب هم اين که تو pc من رنگِ مشکي وجود نداره.. همه ي رنگ هاي سياه به صورتِ آبي نفتي (رنگِ ايميل هام) هست!)

فضولي!!
راستش من فضول نيستم... اما خُب !! اين جا از عصر همه ي نگهبان ها و اينا (شش نفري ميشن فکر کنم) جمع ميشن دور هم (ميز دارن و کلي تشکيلات واسه خودشون!) و خارج از اتاق نگهباني ميشينن حرف مي زنن تا آخر شب.. جلو خونه هم يه قسمتي هست (مثلاً حيات شايد.. اما چمن نيست، همه ش زمينه) که بچه ها بازي مي کنن (تا يازده، دوازده شب هستن معمولاً) و خُب هميشه صداشون رُ مي شنيدم ولي توجه نمي کردم.
امروز يه دفعه صداي داد و بيداد بود رفتم کنار پنجره ديدم حدوداً پونزده نفري، چند تا بچه کوچيک و باقي هم سن خودم و حتا بزرگ تر.. (اکثراً هم دختر!) دعوا سر اين بود که يکي شون با روسري بود و بقيه مي گفتن بايد مثلِ بقيه باشه... بگذريم! اما جو جالبيه! واسه خودشون رو زمين روزنامه انداخته بودن و دور هم نشسته بودن، بقيه هم بدمينتون بازي مي کردن! دو سه نفر هم دور زمين راه مي رفتن (شايد واسه لاغري؟!) خوشبختانه تا به حال با هيچ کدوم از دختراي مجتمع (به جز چندتايي!) برخورد نداشتم..

بازم اداره ي گذرنامه !
سواد خيلي خوبه، اما هستن کساني که ندارن... مشکل وقتيه که اينا ابراز وجود هم مي کنن! نمي دونم چرا چند ماه پيش که واسه کارهاي خودم رفته بودم متوجه نشدم، شايد دليل ش اين دو ترم دانشکده هست...
واسه گرفتن پاسپورت، يه فرم هست بايد پر بشه و پايين ش به صورتِ طرح زمينه هزار بار -به رنگِ سبز- نوشته «رياست جمهوري»..... امروز اومدم به يه خانومي راهنمايي کنم که چه کار کنه، همين جوري گفت «من اينو واسه رياست جمهوري مي خوام...» باز هم من نفهميدم منظورشو! تا وقتي تو صف وايساده بوديم، ديدم يه جايي هست «دفتر رياست جمهوري» بزرگ نوشته و يه سرهنگي (؟) هم لابد رئيس جمهور بود اون جا !

حالا اصل قضيه چيه؟ اينا اومدن واژه ي president رُ ترجمه کردن به «رياست جمهوري» و واسه ش اتاق درست کردن و آدم و کلي آرم و مهر و اسنا (فقط حساب کنين چند مليون از اين فرم ها چاپ شده!)
همون طور که مي دونين ما يه انگليسي داريم که تو بريتانيا (انگليس و کشورهاي مجاورش) صحبت ميشه و يه انگليسي که امريکايي ها باهاش صحبت م کنن. اولين فرق فاحش ش تو تلفظ ها هست که اکثر واژه ها دو تا تلفظ داره..
و فرق دوم ش تو بعضي نکات گرامري هست که مثلاً Br ميگه: have u got اما Am ميگه do u have و موارد ديگه..
و فرق سوم ش تو اصطلاحات خاص خودشون.
و فرق چهارم ش تو واژه هاي خاص خودشون هست ! مثلاً به آسانسور Br ميگه lift اما تو Am ميگن elevator.
بعد از تلفظ اين دومين بيشترين فرق انگليسي بريتيش با امريکن هست. president هم دقيقاً مشمولِ همين قاعده ميشه. تو Br اين واژه فقط معني «رئيس جمهور» ميده اما تو Am به معني هاي ديگه هم هست، از جمله «رئيس» «مافوق» و در کل هر مقام بالاي مثلاً شرکتي (حتا ميتونه مديرعامل معني بده)
اون وقت اين بي سوادها اومدن اين واژه رُ واسه خودشون -طبق سواد دبيرستانِ احتمالاً رئيس امور گذرنامه- ترجمه کردن و تو اداره ي گذرنامه يه مقام درست کردن به اسم رئيس جمهوري !!!!!!
يکي نيست به اينا بگه سواد ندارين از بقيه بپرسين..
هنوز يادم نرفته واسه نمايشگاه بين المللي يه بيلبورد بزرگ ساخته بودن و به فارسي و عربي و انگليسي نوشته بودن خوش آمديد اما انگليسي ش رُ دو تا L گذاشته بودن !!! من يادمه هم تو وبلاگ نوشتم هم يه نامه به روزنامه ي عصر... در هر حال مهم اينه که بعدش درست شد و يه Lش رُ با رنگِ سفيد لاک گرفتن!

کارت هاي زيباي يونيسف !

من معمولاً سعي مي کنم تو هديه دادن و اينا وسواس به خرج بدم. اصلاً هميشه يه خريد ثابتِ من از تهران «کارت پستال» و «کاغذ کادو» هست.. در کل شيراز تو اين چيزا عقبه! الآن يک سال بيشتره که کاعذ کادوهاي بافت دار (برگ، کنف و غيره) تو تهران هست اما من شيراز هيچ جا نديدم (به جز خودم!!)
(اگه من يه لوازم التحريري بودم، اولين کاري که مي کردم نمايندگي اينا رُ مي گرفتم!!! اصلاً مي دونين مشکل شيراز چيه؟ «شهر کتاب» نداره!)

يکي از خريدهاي ثابتِ من کارت ها (و در کل وسايل) يونيسف هست و به همين دليل معمولاً دفترچه هاي تبليغاتي و کارت و کلي چيزاي ديگه بهم مجاني ميدن.
فعاليت يونيسف بعد از انقلاب مثل همه چيز محدود شد تا اين که در پنج سال اخير دوباره مردم به محصولاتِ يونيسف روي آوردن. در اين مدت بيشتر از سه مليون و دويست هزار کارت پستال يونيسف فروخته شده که عوايد اون براي فعاليت ها و برنامه هاي يونيسف به کار رفته (يونيسف: صندوق کودکان سازمان ملل متحد)
از سال 1375 ا الآن، مردم ايران بين همه ي کشورهاي خاورميانه و شمال افريقا از نظر خريد کارت يونيسف مقام اول رُ داشته و عنوانِ بالاترين جهش در کليه ي کشورهاي دنيا رُ به خودش اختصاص داده. خيلي از هنرمندهاي ايراني هم، از جمله: پرويز کلانتري، محمدعلي ترقي جاه، محمود زنده رودي، فرشته شيشينه، ياسمين رفيعي، فرانک صادقي و همين طور گنجينه ي ملي ايران، آثار خودشون رُ به يونيسف هديه دادن.

کارت هاي يونيسف هم خيلي شيک هست هم خيلي رمانتيک و قشنگ. مطمئن باشين هديه دادن يک کارتِ يونيسف، به جز کمک به يونيسف، حسن سليقه تون رُ نشون ميده. بد نيست اضافه کنم که با درآمد حاصل از فروش تنها يک بسته ي ده تايي کارتِ يونيسف، ميشه براي مصونيتِ 21 کودک در برابر بيماري سرخک، و يا 12 کودوک در برابر فلج اطفال، واکسن تهيه کرد.

اولين کارت تبريک يونيسف، نقاشي يه دختر دبستاني هفت ساله به اسم «جيتکا سامکوا» از کشور چک بود. دهکده اي که جيتکا در اون زندگي مي کرد، در سل هاي اوليه ي بعد از جنگ جهاني دوم از کمک هاي اضطراري يونيسف به صورتِ غذا و دارو استفاده کرده بود.
جيتکا خورشيدي رُ مي کشه که داره بر روي گروهي از دخترانِ در حال رقص دور يه ستونِ گل، مي تابه. اين کار کلاس نقاشي ش بوده در سال 1947 و در اصل براي تشکر از يونيسف.
در اين سال اولين کارت پستال ها صرفا با هدف اطلاع رساني و نه سوددهي به چاپ مي رسه (از جمله همين نقاشي) و کارت ها عمدتاً بين کارکنانِ يونيسف و سازمان ملل متحد توزيع ميشه.. فروش حدود 450 کارت در سال 1949 هزينه ي توليدشون رُ تأمين مي کنه و اين رقم در سال بعد به 131000 کارت افزايش پيدا مي کنه و درآمدي برابر 4200 دلار واسه يونيسف به همراه داره.
از اون تاريخ بيشتر از 4 ميليلرد کارت فروخته شده و نزديک به يک ميليارد دلار به برنامه هاي مهم يونيسف در زمينه ي ادامه ي حيات، حمايت و رشدِ کودکانِ سراسر دنيا کمک شده.

در واقع شما با خريد يک کارت (يا يکي از محصولاتِ يونيسف) دو کار مهم انجام ميدين: «کمک مالي در جهت حفظ منافع عالي کودکان» و «ترويج پيام هاي دوستي»
الآن کاتالوگ ش جلومه: در ادامه داستانِ چاپ شدنِ کارت ها مي خونيم که هر سال بر حسب تقاضا به تعدادِ طرح ها افزوده ميشه. و امروزه يونيسف بيش از 300 طرح واسه کارت و تقريباً 100 محصول توليد مي کنه.
// من معتقدم که همه ي کودکان بايد آزادانه در سلامت، صلح و کرامت بزرگ شوند. (علي دايي - سفير ملي حسن نيت نهضت جهاني براي کودکان و نوجوانان)
// هر يک از ما اين فرصت را داريم تا هنگام اجراي کارهاي روزمره ي خود، مسئول بودنمان را ثابت کنيم و در حين تصميم گيري ها از خود بپرسيم: اين کار چه گونه بر زندگي کودکان و نوجوانان تأثير خواهد گذاشت. (کارول بلامي - رياست صندوق کودکان سازمان ملل / يونيسف)

پ.ن. يکي از محصولاتِ خيلي قشنگ ش که تو تهران هم نديدم، کد 1P3760 ؛ يه کيف کولي ساده و خيلي شيکه به اسم Globetrotter back-pack و يه رنگ آبي خوشگل (آبي نفتي؟ petrol blue). اگه پيش اومد حداقل ببينين ش ! ؛)

سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۳

بدونين بد نيست..

حتماً تا به حال ديدن که تو کابل هاي يو.اس.بي. و کابل هاي دوربين ديجيتال و حتا اسپيکر و بقيه ي وسايل الکتريکي، تو کابل يه استوانه هست.. هيچ تا به حال فکر کردين اين زائده هايي که نزديک به انتهاي بعضي از کابل هاي متصل به کامپيوتر هست واسه چيه و چه کاري انجام ميده؟
مهره يا چوک فريت، اسم دقيقِ برجستگي هاي استوانه شکليه که نزديک به انتهاي بعضي کابل هاي وسايل الکتريکي (و از جمله pc) ديده ميشه. اگه يکي از اين برجستگي ها رُ (از يه کابل به درد نخور) بشکنين‌ (يا بعضي مدل هاي جديد لازم نيست بشکنين؛ دو تکه هست و باز ميشه) مي بينين که زيرش يه استوانه ي فلز مانند و خاکستري رنگ هست که کابل از وسط ش رد ميشه. جنس اين استوانه از فريت هست؛ يه ماده ي نيمه مغناطيسي که از مخلوط کردنِ اکسيدِ آهن با چند فلز ديگه ساخته ميشه و در خيلي جاها (مثلاً ساختِ هسته ي آنتن هاي دروني راديو ها) به کار ميره. فريت در واقع يه جور فيلتر انتخابي هست که بسته به ترکيباتش مي تونه بخش خاصي از امواج الکترو مغناطيسي رُ جذب کنه (و نذاره منتشر بشن) از اين خاصيت براي کاهش اثر تداخل نويزهاس الکترومغناطيسي و خصوصاً امواج راديويي (RF) -فيزيک مدرن|ترم دو پيش دانشگاهي!-در وسايل حساس مثل کامپيوتر استفاده ميشه (فکر مي کنين در برابر اين نويزها کامپيوتر حساس نيست؟ پس بقيه ش رُ بخونين!)
در کل کامپيوترها خودشون وسايل نويز ساز هستن و اين نويزها از جايي نميان! مادربرد pc کريستالي داره که با فرکانسي بين ۳۰۰ تا ۴۰۰۰ مگاهرتز مدام در حال نوسانه!! کارت گرافيکي هم براي تغذيه ي اطلاعاتي مانيتور از نوسانگرهاي ديگه اي استفده مي کنه. به همين ترتيب قسمت هاي ديگه هم اغلب پردازنده و فرکانس کار خاص خودشون رُ دارن. همه ي اين نوسانگرها مي تونن تو فرکانس کار خودشون، سيگنال هاي راديويي تابش کنن که البته بيشتر اين تشعشعات به وسيله ي کيس فلزي pc جذب و خنثا ميشه؛ اما يه منبع ديگه واسه توليد و انتقل نويز مي مونه: کابل هاي متصل به کامپيوتر !!
اين کابل ها براي جرياني که حمل مي کنن درست مثلِ يه آنتن بلند و قدرتمند هست و امواجي با همون فرکانس رُ در قضا پراکنده مي کنه که اين سيگنال ها مي تونن تو کار تلويزيون و راديو و وسايل الکتريکي ديگه ي نزديگ به کابل اختلال ايجاد کنن. به همين ترتيب کابل هاي اتصال توانايي جذب سيگنال هاي راديويي موجود در محيط و انتقالِ اونا همراه با جريان هاي اصلي به درون مداراتِ الکترونيکي کامپيوتر رُ هم دارن.
و اون زائده ها يا استوانه ي فريت، با احاطه کردنِ کابل در يک انتهاش، اين بخش مزاحم از فرکانس ها رُ جذب و به گرما تبديل (و آزاد) مي کنه. در حالي که به جريان هاي اصلي که فرکانس هايي متفاوت دارن اجازه ي عبور ميده..


تو صفحه ي اول اين سايت يه مطلبي نوشته بود که از نظر اطلاعات عمومي خيلي باحال بود. مي خواد بگه اگه مي خواين از برنامه هاي سايت سوء استفاده کنين مسئوليت ش با خودتونه:
If you enter this site you are not agreeing to these terms and you are violating code 431.322.12 of the Internet Privacy Act signed by Bill Clinton in 1995 and that means that you CANNOT threaten our ISP(s) or any person(s) or company storing these files, and cannot prosecute any person(s) affiliated with this page which includes family, friends or individuals who run or enter this web site..



تا به حال سعي کردين تلويزيون ايران رُ با اينترنت ببيني؟ شبکه يک | دو | سه | چهار |? پنج !
پ.ن. هيچ مي دونستين با گذاشتن يه ديش و يه ال.ان.بي. مي تونين همه ي شبکه هاي ايران رُ بگيرين؟ از يک تا چهار + استاني تهران و اصفهان و کرمان و آذربايجان و غيره..


فکر کنم اينو شرق نوشته بوده:
براساس نتايج تحقيقات و مطالعات صورت گرفته، ميزان زمان عمر تلف شده مردم تهران در ترافيك شهرى در طول يك سال ۲۶ ميليون و ۶۶۸ هزار و ۷۸۸ ساعت است. عضو هيات رئيسه شوراى اسلامى شهر تهران ضمن انتقاد نسبت به ورود بى رويه خودرو به شهر تهران، سرانه هر شهروند تهرانى از استنشاق هواى آلوده ۱۷۸ كيلوگرم در سال است و اين موضوع يك فاجعه انسانى تلقى مى شود.
اميررضا واعظ آشتيانى با اشاره به اينكه ساليانه ۷ هزار نفر از شهروندان تهرانى بر اثر تنفس هواى آلوده به كام مرگ فرو مى روند، افزود: ۳۵ تا ۵۰ درصد بيش از ظرفيت واقعى خودرو در تهران تردد مى كند. وى در ارتباط با ويژگى اجراى طرح تردد نوبتى خودروها (زوج و فرد) در شهر تهران گفت: براساس نتايج حاصل از مطالعات صورت گرفته بيش از ۶۰ درصد مردم علاقه مند به رفع معضل ترافيك شهرى هستند.


حتماً مي دونين شکل قوس دار مي تونه فشار و نيرويي که بهش وارد ميشه رُ به اطرافش منتقل کنه و واسه همين مقاومتِ زيادي داره و حتماً شنيدين که اگه يه تخم مرغ نپخته رُ از دو انتها فشار بدين نمي شکنه؟ باقي متن هم در همين مورده!
اول تخم مرغ... مثال خيلي ساده ش اينه که تخم مرغ در برابر وزنِ مرغي که روش مي خوابه خيلي راحت مقاومت مي کنه و نمي شکنه. و يه تجربه ي جالب هم اينه که ۴ تا تخم مرغ رُ بذارين زير ۴ تا پايه ي ميز يا صندلي و مي بينين نميشکنه! فقط يادتون باشه که بايد فقطِ فقط دو نقطه ي بالا و پايين قوس ها با زمين و پايه ي ميز در تماس باشن و اگه راستاي اين نيرو حتا يه کم از حالت قائم خارج بشه و مولفه ي موازي با پوسته پيدا کنه، تخم مرغ ها مي شکنن!
بگذريم.. استفاده هاي ديگه از اين خاصيت در ساختنِ سد و پل و گنبد و طاقِ خونه هاست. اما جالب ترين کاربردش در ساخت لامپ هست !!
همون طوري که مي دونين تو حباب لامپ هاي التهابي فشار خيلي کمه و اين اختلاف فشار (نسبت به بيرون) نيروي زيادي رُ به جدار شيشه اي وارد مي کنه. طبق محاسبات اين نيرو واسه يه لامپ با قطر ۱۰ سانتي متر حدود ۷۵ کيلوگرم هست !!!!! و به خاطر همين خاصيت محدب بودنِ حباب لامپ، به سادگي تحمل ميشه..
البته اين خاصيت يه بدي داره يا از يه ديدگاه ديگه هم ميشه بهش نگاه کرد: کمترين تغيير در محيط اطراف مي تونه باعث تموم شدن همه چيز بشه. مثلاً ون مثال تخم مرغ کافيه يه کم -خيلي خيلي کم- کج بشه تا همه شون بشکنن. يا طاق خونه ها و پل، کافيه يه گردباد فشار هواي بالا و پايين ش رُ عوض کنه تا فرو بريزه ! يا يه ضربه به لامپ التهابي (که شايد فقط يک ترک يا حتا کمتر ايجاد کنه، چون باعث تغيير فشار هوا ميشه) نتيجه ش فروشکستنِ لامپ هست...

یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۳

ديکتاتور بزرگ !

فيلم ديکتاتور بزرگ (چارلي چاپلين) رُ ديدين؟ به گفته ي خودِ چارلي ايده ي اصلي فيلم رُ الکساندر کوردا (به خاطر شباهتِ سبيلِ چارلي چاپلين با هيتلر) ميده اما اون موقع چون اروپا و آلمان رابطه شون خوب بوده دولت اجازه نميده اما بعد که انگلستان به نازي ها اعلان جنگ مي کنن، اين فيلم ساخته ميشه.. يه قسمتِ قشنگ ش سخنراني آخر فيلم هست که آرايشگر شهر (اشتباهي به خاطر شباهت ش با ديکتاتور بزرگ) قراره واسه همه ي مردم به عنوان فاتح بزرگ دنيا سخنراني کنه، حرفاش اينجوري شروع ميشه:
عذر مي خوام. من اصلاً نمي خوام امپراطور باشم. کار من نيست! اصلاً نمي خوام بر کسي فرمانروايي کنم يا جايي رُ فتح کنم. من فقط دلم مي خواد، اگه بشه، به همه کمک کنم؛ به يهوديا، به سياها، به سفيدا..
ما همه مي خوايم به همديگه کمک کنيم. آدميزاد اينجوري ساخته شده. ما مي خوايم در پرتو شادي همديگه زنده باشيم ،نه در پناهِ بدبختي هاي هم. ما نمي خوايم از همه نفرت داشته باشيم. در اين دنياي بزرگ براي همه جا هست. و خاکِ پر برکت روزي همه رُ مي رسونه..
راهِ زندگي مي تونه آزاد و زيبا باشه، ولي ما راه رُ گم کرديم. حرص روح آدما رُ مسموم کرده.. دنياي ماشيني که فراواني همراه داشت، ما رُ نيازمندتر کرد.. معرفت ما رُ بدبين کرده. زيرکي ما رُ نامهربون کرده. ما زياد فکر مي کنيم و کم احساس. ما بيشتر از ماشينا به بشريت احتياج داريم..
صداي من حالا به گوش مليون ها نفر تو دنيا مي رسه. به گوش مردهايي که شکنجه مي بينن، و آدم هايي که در زندان هستن. من به اونا ميگم که «نوميد نباشين» .. نفرتِ آدما تموم ميشه بالاخره و ديکتاتورها خواهند مُرد. و قدرتي که اونا از مردم گرفتن به مردم باز خواهد گشت..
و اين سخنراني با خطاب مستقيم به «هانا» دختري که آرايشگاه شهر دوستش داره تمو ميشه:
هانا صداي منو ميشنوي؟ هرجا هستي سرت رُ بلند کن! سرت رُ بلند کن هانا! ابرها پراکنده ميشن؛ خورشيد مي درخشه؛ ما از تاريکي به روشنايي وارد ميشيم! ما به دنياي نويني وارد ميشيم، دنيايي مهربان تري؛ جايي که در اون مردم حرص، نفرت و ظلم رُ زير پا مي ذارن.. هرجا هستي سرت رُ بلند کن! ....

پ.ن. اين چند تا سايت به درد کسي مي خوره؟ نيچه - پائولو کوئليو - لورکا - چخوف - هگل - فرويد.

A Dream . . .
Sometimes I dream with open eyes
that you have been created for me.
You were dwelling in the heavens above,
You were sent to the world for me.

Sometimes I dream with open eyes
that your body, the glittering of your eyes is mine,
the shade of your curling locks is for me to enjoy,
the sweetness of your lips, the refuge of your arms belong to me.

Your hand in my hand, I will conquer destiny
Luck will surrender if you are along in this journey.
You may or may not answer my cries, my love,
The "Yes" in your silence is worth a thousand words to me.

Sometimes I dream with open eyes
that you will love me for eternity.
Your heart will keep me dear forever,
These eyes will always adore me.

I know, you are not mine, but still
sometimes I dream with open eyes . . .

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳

يک سال انزوا

جديداً با يکي دوست شدم. سالِ سه انگليش ليترچر هست تو اصفهان. چيزياي جالبي مي گفت از دانشکده شون؛ اون جا همه نسبتِ دخترا به پسرا چهار به يک هست و غيره. اما نکته ي جالب اين که ايشون نفر سوم ورودي هاي خودش بوده سه سال، پرسيدم معدل ت چنده؟ گفت شونزده ! جالبه شيراز با اين همه سخت گيري و نمره ندادن ها، معدل شونزده شايد نفر بيستم هم نباشي (از چهل نفر). در کل يه نظرم دانشگاهشون خيلي سخت نيومد، مثلاً ما واسه آزمايشگاه چهار تا برنامه داشتيم: يه روز فيلم. يه روز يکي از بچه ها (به ترتيب همه) ميومدن و يه متني رُ دِليور مي کردن. و ديگه خودِ کتاب هم بود. و کار ديگه هم چيزاي خارج از کتاب بود؛ هر روز کلي ضرب المثل و اصطلاح و حتا کانورسيشن بايد مي خونديم.. اما اونا تو کل ترم کتاب اينترچينج رُ مي خوندن..! (نسبت به کتاب ما ميشه آموزش داس مقدماتي به آموزش ويندوز اکس.پي.) اين کتابه در اصل يه کتاب آموزش زبان هست، چيزي که بايد از قبل بلد باشي نه اين که تو دانشگاه درس بدن..

يکي از خوبي هاي اسباب کشي اينه که يه بار همه وسايل خونه مرور ميشه.. به همين دليل کلي چيز گير من اومد که حتا اصلاً نمي دونستم وجود دارن.. و کلي هم کتاب. يه کتاب خونه ي بزرگ کتاب گيرم اومد که نود ٪ ش انگليسيه. به جز کتاب هاي گرامر و مقاله و اينا (فقط پنجاه و خورده اي انواع مختلف ديکشنري انگليسي - انگليسي هست!) همه ي کتاب هاب درسي دانشگاه تا دکترا رُ فکر کنم الآن داشته باشم ديگه.. حتا کتاب هاي ترم پيش رُ هم پيدا کردم: study skill و modern english و developing reading skill و حتا داستان هايي که بايد بخونيم (و خونديم مثل invisible man) !
در کل خيلي به نفع من شد خونه ي جديد. فقط يه مشکل دارم... من اون خونه پنجره م جوري بود که هميشه ماه رُ مي ديدم... فقط زمان ش فرق مي کرد اما هميشه ماه از جلوي پنجره م رد ميشد. اما اين جا اتاق من سه تا پنجره ي بزرگ داره، ولي ماه اون وره، اصلاً طرف اتاق من نيست.. ولي به جاش اين ها هوا عاليه و منظره خيلي عالي.. سکوت..

يه چيز جالب! سه روز بود من کولر رُ روشن مي کردم و همچنان شاکي بودم که چرا انقدر هوا گرمه، تازه امروز کشف شد که شير آب ش بسته بوده ! چند روز پيش هم داشتم يه پريز تلفن مي بستم، وقتي بستم و تموم شد به جاي اين که تو ديوار فيکس شه، ديدم افتاد زمين! دقت که کردم، به جاي اين که من پيچ ها رُ سرجاش بپيچونم، تو خودِ پريز (همون جايي که دو شاخ مي خوره) کرده بودم. فکر کردم چه جالب ميشد که پريز برق بود به جاي تلفن !!

تو اسباب کشي، گوشه ي سر دوشاخِ ضبطِ من شکست، ديروز رفتم که بخرم.. اول به نظرم همه جا شلوغ اومد.. بعد به نظرم خيلي شلوغ اومد و آخر ديگه نتونستم تحمل کنم.. بالاخره با تاکسي و يک ساعت ترافيک رسيدم پاساژ برق.. (قبلاً من همه ي فروشنده هاي طبقه ي بالاي پاساژ برق -همه شون کامپيوتري هستن!- رُ مي شناختم) همه چيز عوض شده بود. همه ي مغازه ها يا فروخته بودن يا يکي ديگه تو مغازه بود، اصلاً دکور پاساژ تغيير کرده بود.. به هزار زحمت يه آشنا ديدم و رفتم سلام عليک کردم..
يک سالي ميشد من اصلاً اون طرفا نرفته بودم. يه بهتره بگم اصلاً بيرون تو خيابون نرفتم.. دقيقاً يک سال تقريباً.. حتا ملاصدار رُ هم چند با با بچه هاي دانشکده (کلاً سه بار فکر کنم) رفته بودم اين يک سال (مهندسي هم اکثراً با تاکسي مي رفتم..) خيلي همه چيز واسه م غريبه بود. اصلاً عادت ندارم ديگه به يه جاي شلوغ و کلي آدم.. هم اين يک ساله خيلي چيزا واسه خودم عوض شده هم ديگه به تنهايي خودم عادت کردم.
تو يک سال اخير اکثراً خونه بودم. حداکثر کارم دانشکده بود يا کلاس بيرون..
البته به قول يکي از بچه ها به اين دليله که يک سال من تقريباً با هيچ کس نبودم. اگه بخوام با يه جمع دو سه نفري باشم، خوب همه ش ميريم بيرون و به اين چيزا عادت مي کنم..

when no one is there 4 u, & u think no one cares..
when the whole world walks out on u, & u think u r alone..
i will b there..

when the one u care about the most, could care less about u..
when the one u gave ur heart to, throws it in ur face..
i will b there..

when the person u trust, betrays u..
when person u share all ur memories with, hurts u..
i will b there..

when all u need is a friend, to listen to u..
when all u need is s.o. , to catch ur tears..
i will b there..

when ur heart beats so bad, u can even breathe..
when u just want to crul up and die..
i will b there..

when u start to cry, after hearing that sad song...
when the tears just won't stop falling down..
i will b there..

so u see i will b there until the end..
this is a promise i can make..
if u ever need me, just give me a call..
i will b there..

چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۳

تکون خوردن !

being full of stars
means that the clouds
have gone to their bed. /


اسباب کشي خوبه، هرچند خيلي خستگي داره ! دقيقاً لفظِ exhausting! يه نکته ي جالب در مورد اين واژه اينه که exhaust هموني هست که ما بهش مي گيرم اگزوز. و چون کارِ اگزوز اينه که سعي مي کنه کلي هوا رُ بچرخونه و آلودگي (و صدا و غيره) ش رُ بگيره، exhaust وقتي واسه آدم استفاده ميشه همون «خيلي خسته» معني ميده که آدم جونش بالا مياد ! يعني انقدر چرخيده که از جون تهي شده ! ؛)
اما جداً جونم به عالم ملکوت پيوست. مي دونين؟ به نظر من اسباب کشي سي درصدش خستگيه، چهل درصدش جالبه! ده درصدش دعوا با کارگرها و غيره. و ده درصدش هم خرابيه! (باقي ش هم مالِ خودتون!)
يکي دو روز خستگي خيلي زياد داره، اما بعدش همه چيز خوب ميشه :)

تو از ابديتِ هر چيز مي آيي
و لحظه ها
با تو آغاز مي شوند
و زير آفتاب
به جز چشم هاي روشن تو و
تکرار دستانِ من
هيچ چيز تازه اي نيست..
// عبدالله کوثري


Finally we moved ! It was exhasting but wondeful ! (And really unique experience!) . I did everything now, although it still needs some days to be everything spic and span..

You are coming from the
begining of everything,
and every moment
starts with you.
And nothing is new
under the sun
but your bright eyes,
and the repetition of my hand..
// Abdollah Ko'sari

یکشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۳

پيانو مي زني؟

اول: اگه اين جا آپ ديت نشده، به جاش اين چند روزه اين جا خيلي آپ ديت شد !!!! در کل هميشه بعد از خودِ مهدي اچ.اي. ، لينکدوني هست و فوتوبلاگ.
دوم: از خواننده ها کسي هست که پيانو بزنه؟ مهم نيست چه قدر بلده يا کجاي دنيا زندگي مي کنه، فقط بايد چند وقتي تجربه ي پيانو زدن داشته باشه (فقط چندتا سوال دارم من) منتظر ايميل اين شخص هستم !

Do What Heart Says . . .
Horror gripped the heart of a World War-I soldier, as he saw his lifelong
friend fall in battle. The soldier asked his Lieutenant if he could go out to
bring his fallen comrade back. "You can go," said the Lieutenant, "but don't
think it will be worth it. Your friend is probably dead and you may throw
your life away.."
The Lieutenant's words didn't matter, and the soldier went anyway.
Miraculously, he managed to reach his friend, hoisted him onto his shoulder
and brought him back to their company's trench. The officer checked the
wounded soldier , then looked kindly at his friend.
"I told you it wouldn't be worth it..," he said. "Your friend is dead and you
are mortally wounded.." " It was worth it, Sir," said the soldier..
"What do you mean by worth it?" responded the Lieutenant. " Your friend is
dead." "Yes Sir," the soldier answered, " but it was worth it because when I
got to him,he was still alive and I had the satisfaction of hearing him
say...." Jim...I knew you'd come..."
Many times in life, whether a thing is worth doing or not, really depends on
how u look at it. Take up all your courage and do something your heart tells
you to do so that you may not regret not doing it later in your life . . .

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۳

يه کشف جالب !!!!

اول از همه: راست يا دروغ ش به من مربوط نيست اما خُب اکثراِ تو ارکات همه اطلاعات درست دادن. تازه همه ايروني ها که مثلِ آدم نديده ها هر چي عکس داشتن از خودشون رُ گذاشتن تو اورکات.. بگذريم، بقيه ي متن رُ بخونين!

اگه شما هم عضو گروه «شيراز» باشين تو ارکات، به واسطه ي اين گروه حتماً يه تبليغ واسه shiraz sex واسه شما هم اومده. اين ايميل (يا msg) از شخصي به اسم نويد نيک فرستاده شده که خُب مشخصات اوليه ش اينه: 28 سالشه. ازدواج نکرده و با پدر و مادرش زندگي مي کنه. دليل عضويت ش تو ارکات براي داشتن قرار ملاقات با خانم هاست. بچه نداره. از نظر سياسي ليبراله. از مدِ کلاسيک خوشش مياد. حيوانات خونگي رُ دوست نداره اما سيگار و نوشيدني رُ داره. عشق پينک فلويد و شجريان هست. باقي اطلاعات رُ هم از پروفايل ش بخونين.
تا اين جاش خيلي جالب نبود. حالا بريم صفحه ي بعد... ايشون از نظر تحصيلي... دبيرستان: شرافتيان. ليسانس از دانشگاه شيراز در سال 2002.... يه سري اطلاعات الکي ديگه... و شغل شون: Isp Technical manager و شرکتي که واسه ش کار مي کنن: Pars Online و سِمتِ ايشون: Tech Manager
حالا بريم صفحه ي بعد.. البته اين يکي رُ خودتون برين! اين جا مشخصات ظاهري ش رُ نوشته و دو تا گزينه ي جالب:
turn ons: erotica
perfect first date: Speak about the Sex
from my past relationships i learned: Only sex


خيلي جالبه اگه واقعاً تکنيکال ساپورتِ ISP پارس آنلاين باشه.. در ضمن گروه هايي که ايشون عضو هستن: سه تا گروه پينک فلويد و يه گروه فرانسوي و Iran Sex هست. (Shiraz sex رُ هم که خودش ساخته)
در ضمن يه نفر ديگه هم هست به اسم وحيد يزدان (21-m-shz) خودش رُ طرفدار ايشون مي دونه و ظاهراً دبيرستان توحيد بوده و بعد مهندسي نرم افزارش رُ از دانشگاه شيراز گرفته.. اين دومي وبلاگ هم داره! (اين هم عکس ش)

so breaking the habit - tonight

امروز زنگ زدن واسه کلاس هاي training (آموزش اين که مدرس زبان بشيم) اما احتمالاً نميرم. جالبي ش اينجا بود که (خُب آموزشگاه منو مي شناسه ديگه..!) گفت مي شناسي کسي همکلاس ت باشه؟ من هم گفتم يه بيست نفري شون از دختراي ورودي خودم هستن. اون هم اسم ها رُ مي خونم و من مي گفتم کدوم ها رُ مي شناسم، بعد شماره تلفن هاشون رُ مي گفت تا من زنگ بزنم و بهشون بگم... حالا که دارم کاغذم رُ نگاه مي کنم مي بينم نصفِ بيشتر اين اسم ها رُ نمي شناسم!!! آخه من خواب بودم زنگ زدن و خُب تو خواب و بيداري تلفن رُ جواب دادم.. نتيجه ش هم هميني شد که گفتم !!

بعد از چهار روز مسلماً بهتر شدم. اما هنوز گردن درده هست :(
بدي ش اينه که چه بخوابم، چه بشينم و يا وايساده باشم گردنه اذيت مي کنه يه کم..
يه کار جالبي که کردم، يه نقد يه کم تند در مورد ويرايشِ کتاب «باد، شن، ستاره ها» نوشتم و واسه مجله ي جشن کتاب فرستادم. اگه وقت کنم شديداً با اين انتشاراتي ها کار دارم من تازه..

The Cleaner بهتر از نورتن و يه نکته ي خيلي مهم !
اول. ديشب (مثل هميشه) داشتم دنبالِ کرک يه برنامه اي مي گشتم که گوگل فرستادم سايتِ www.cracks.st
دوم. من هميشه چندين و چند تا فابروال و آنتي ويروس رُ کامپيوتر هست. جوري که به قولِ خودم وقتي يه ويروس پيدا ميشه فقط دعواست که کدوم آنتي ويروس از بين ببرت ش.. هميشه خُب يه جورايي به نورتن ارادت داشتم، اما ديشب فهميم نورتون به هيچ دردي نمي خوره !!!!!
سوم. من از سايت خاصي واسه کرک استفاده نمي کنم و تقريباً هميشه سرچ مي کنم و هر کدوم خوشم اومد مي رم.. ديشب هم خُب همين کار رُ کردم. اگه اين کاره باشين مي دونين که اکثر سايت هاي کرک تبليغ هاي پورنو دارن و همين طور اکثر سايت هاي کرک، قبل از اين که کرک رُ بهت بدن الکي مي نويسن فلان برنامه رُ دانلود کن تا بري صفحه ي بعد (اما عملاً مهم نيست که دانلود بشه، همين که پنجره باز بشه اونا هم کرک رُ بهت ميدن)
چهارم. من هم هميشه همين کار رُ مي کنم، دانلود نمي کنم اما کرک رُ مي گيرمُ اما ديشب اين سايته گير داده بود که بايد دانلود کني. من هم زدم Yes که شرش کنده شه، اما نشد!
پنجم. همون موقع The Cleaner پيغام داد که يه تروجان داره فعال ميشه (آخه يه مانيتورينگ خيلي دقيق داره؛ هم مثل آنتي ويروس فايل هاي رُ اسکن مي کنه هم رجيستري رُ کاملاً مراقبت مي کنه و نمي ذاري تغييري توش بدي تا خودت تأييد نکني)
ششم. من The Cleanerم رجيستر نشده بود، واسه همين گفتم بي خيال، الآن نورتون پيداش مي کنه و تميزش مي کنه اما زهي خيال باطل ! بعد از نورتن، نوبتِ بقيه شون بود:
Virus X-terminator اونو پيداش کرد (از تمپورري اينترنت اکسپلورر) اما نتونست تميزش کنه. بعد به نورتن (که يک دقيقه پيش به روز شده بود) آدرس دادم، اسکن کرد و گفت هيچي نيست !!!! خلاصه اين که Stinger و چند تا sweeper ديگه هم نتونستن پيداش کنن...
هفتم. با همون وضع رفتم تو يه سايت کرکِ ديگه، The Cleanerم رُ رجيستر کردم و اون از بين بردش.. البته دروغ نگم، آنتي ويروس پاندا هم تونست پيداش کنه اما نورتون نه !!!
هشتم. اگه خواستين The Cleaner رُ از اين جا دانلود کنين.
اين نسخه ي سي روزه ش هست. حتماً قبل از اين که تاريخ سي روزش تموم بشه اون رُ به روز بکنين. بعد از اونو رجيسترش کنين:
Username: Mehdi
Registration number: 6C-4376-445A-5374-684B-4E67
----------
Username: Mehdi
Registration number: 69-4668-396B-676D-5A46-7032

فقط فراموش نکنين که اين شماره هاي رجيستري ش جعلي هست. بعد از رجيستر شدن نذارين آنلاين بشه!!! (اگه فايروال دارين دسترسي ش رُ کنسل کنين) اين جوري واسه هميشه اونو دارين ش..

کلي خنديدم! تازه هنوز تموم نشده...واسه اسباب کشي، بعضي کشو ها و اينا که همون جوري ميرن اون خونه، بعضي چيزا هم قراره کارتن بشه. امروز يه کيسه نايلون پيدا کردم، نوشته هاي خيلي خيلي وقت پيش.
اصولاً فکر کنم من از اونايي بودم که از وقتي تونستم مداد بگيرم تو دستم، نوشتم! احتمالاً اول ش چيزايي بوده که از بين رفته. بعدش اين برگه ها هست که بعضي هاش برگه ي سفيد، يا حتا پانوشتِ يه کاغذي چيزي هست (که دارم مي ريزم شون دور الآن). و لابد مرحله ي بعد که فکر کنم از اواسط دوره ي راهنمايي بشه، تو دفترچه ي خاطرات. و از سه سال پيش هم تو ايميل (که از بين رفته همه ش) و از دو سال و نيم پيش هم تو وبلاگ (که هنوز هست!)

الآن هنوز کلي از اين برگه ها جلومه.. يه چيز جالب اين که وقتي مي خونم ش مي فهمم چه قدر الآن خودسانسوري دارم. نه فقط تو حرف زدن حتا تو طرز فکرم.. خيلي جالبه، و در کل واژه هايي که به کار بردم تو اين نوشته ها خيلي خنده داره ! عملاً به دردم نمي خوره واسه همين همه شون و مچاله مي کنم و مي ندازم دور، اما خيلي جمله هاش واسه کتابي که دارم مي نويسم فکر کنم به درد بخوره.. امشب که کار من شده خوندنِ نوشته هاي يه پسر جغِله ي فينگيلي (نوشته هاي دوره ي راهنمايي ي خودم!)

جالبي ش اينه که هشتاد درصدش رُ يه جوراي رمزي نوشتم... مثلاً هر جا خواستم فلان لفظ رُ به کار ببرم به جاش يه مستطيل کشيدم يا خيلي اسامي فقط حرفِ اول انگيسي ش رُ نوشتم. حالا اينا مشکلي نيست؛ اکثرش رُ هنوز هم يادمه و يه بار متن رُ مي خونم مي فهمم هر علامت واسه چي هست.
مشکل اين جاست که يه نوع رمزگذاري رُ هم خودم واسه خودم اختراع کرده بودم که اين اواخر همه نوشته هام رُ اون مدلي مي نوشتم. الآن ده ها صفحه پر از حرف و بدونِ هيچ نشونه اي هست که نمي دونم يعني چي !
يادمه از وسط صفحه شروع مي کردم به نوشتن و يه حرف وسط مي ذاشتم يکي راست يکي چپ. مثلاً مهدي بايد بشه يه چيزي مثلِ د م آ ه ي (الفِ وسط نشون ميده از اون جا جمله شروع شده و همين طور باقي جمله) اما هر کاري مي کنم نمي تونم اينا رُ رمزگشايي کنم !!!!!!
عجب ديوونه اي بودم من بچه بودمااااا !!!
چدين صفحه همه ش پر از حرف هاي جدا از هم و بي ربط. حيف م مياد نخونده بندازم شون دور. بالاخره خاطره هاي خودم هست..

اما جداً دو موردِ خودمو تحسين مي کنم، يکي دقتِ توصيف هام هست. خيلي خيلي دقيق و کامل و کوتاه، چيزي که الآن بخوام هم نمي تونم! دوم جسارتي که اون موقع داشتم !!

* براي زندگي بايد ريسک کرد، هر چند زندگي خود سراسر ريسک است (سوم راهنمايي)