پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

دو شعر از Robert Frost

شديداً از رابرت فراست (به سکون سين) خوشم مياد.. اولين شعري که ازش خونديم (ترم پيش) خانواده ي رزها (The rose Family) بود و تنها شعري هست که يادم مونده ! اين ترم هم خوشبختانه ازش چند تا شعر داشتيم و داريم..
فراست، Poet Laureate يا ملک الشعرا حساب ميشه. تخصص ش تو اشعار عاشقانه هست. تشبيه ها و توصيف هاي بي نظيرش که غالباً در ستايش اطرافيانش سروده، از بي نظيرترين گنجينه هاي شعر انگليسي حساب ميشه؛ مثلاً در شعر «خيمه ي ابريشمي» The Silken Tent توصيف خيمه اي رُ مي کنه که اين جوريه و اون جوريه (از رنگش گرفته تا بند بند طناب هايي که اون چادر رُ گرفته) و نهايتاً نتيجه مي گيره خوشگل ترين خيمه ي دنياست و تيرکِ خيمه (اون چوب وسطي که خيمه رُ سرپا نگه ميداره) رُ توصيف مي کنه و ميگه اون تو هستي!
خود فراست در توضيح اين شعر گفته زماني که بچه بوده يه روز صبح از خواب بيدار ميشه و از پنجره مادرش رُ ميبينه که از اون دامن هاي گشاد کلاسيک و قديمي انگليسي پوشيده و اين صحنه زيباترين صحنه ي عمرش بوده.. بعدها اين شعر رُ در توصيف اون خاطره ميگه..
دو تا از شعرهاش رُ که خيلي دوست دارم با يه کم توضيح ميارم، اميدوارم خوشتون بياد.

Rose Family



The rose Family
The rose is a rose,
And was always a rose.
But the theory now goes
That the apple's a rose
And the pear is, and so's
The plum, I suppose,
The dear only knows
What will next prove a rose
You, of course, are a rose -
But were always a rose.
// Robert Frost (1874-1963)


The rose is a rose؛ گل سرخ از تيره ي رزها هست
And was always a rose؛ و هميشه هم از همون خانواده (دسته، تيره) بوده
But the theory now goes / That the apple's a rose؛ اما تئوري هاي جديد ثابت مي کنه که سيب هم از تيره ي رزها هست
And the pear is؛ و همين طور گلابي!
and so's The plum, I suppose؛ و فکر مي کنم آلو هم همين طور باشه
The dear only knows؛ فقط خدا مي دونه
What will next prove a rose؛ ديگه چي قراره ثابت بشه از تيره ي رزهاست
You, of course, are a rose؛ تو هم، خب البته، رز هستي
But were always a rose؛ اما هميشه رز بودي

* واژه ي آلو و سيب و گلابي، در شعر و ادبيات انگليسي شديداً بار منفي داره. در اشعار عاشقانه از اين واژه ها بيشتر براي تمسخر و سطحي نشون دادن عشق استفاده مي کنن.
* صدها شعر عاشقانه نوشته شده و صدها هزار تشبيه و استعاره.. در عين حال استفاده از اين تشبيه ها براي «معشوقه»، يه جور سنت شکني محسوب ميشه.
* مهم ترين و جالب ترين قسمت شعر همون خط تيره ي آخر سطر يکي مونده به آخره ! اون دش يا خط تيره مي تونه هر جاي شعر استفاده بشه و به معني اين هست که جمله يا سطر بعدي ش، از اهميت خيلي خاصي برخورداره، انگار شاعر اصلاً کل شعر رُ واسه بيان اون سطر نوشته.. اينجا هم در کل شعر، فراست عشق رُ (رز مظهر و سمبل عشق هست) يه چيز عادي و حتا سطح پايين توصيف ميکنه.. اگه گل سرخ خاصه، پس گلابي هم خاصه!! اما در دو سطر، به طور مستقيم مخاطب ش (معشوق) رُ صدا ميزنه؛ «تو». و ميگه تو هم البته رز هستي، اما هميشه رز بودي؛ نه مثل گلابي که جديداً دارن ثابت مي کنن از تيره ي رزهاست.. البته با توجه به دو سطر اول شعر که در اونجا هم خودِ رز رُ اصيل توصيف مي کنه (و هميشه ا تيره ي گل سرخيان بودي..) کاملاً اين نتيجه رُ ميگيره که تو (معشوق) اون رز اصلي هستي، و نه سيب، آلو و..
* اين شعر يکي از زيباترينِ اشعار عاشقانه شناخته شده، تشبيه به کار رفته خيلي ساده و بي ريا و در عين حال پر محتوا و لطيف و دوست داشتنيه و خلاصه آخر رمانتيکه! ..واسه هر کسي نخونينش!! لول!






The Road Not Taken
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;

Then took the other, as just as fair
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,

And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.

I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I -
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
// Robert Frost (1874-1963)



The Road Not Taken؛ راه نرفته (مسير رفته نشده)؛ مسير يا جاده تو اين شعر کاملاً معناي نمادين داره. اما به طور کلي برداشت ضمني که براي واژه ي «road» وجود داره به معناي راهي هست که به جايي ختم ميشه، به نتيجه.. مسيري که بايد دنبال بشه و اگه از مسير دور بشي، گم ميشي و به مقصد نميرسي.. حتا اصطلاحي داريم که «جاده رُ مستقيم بگير برو جلو» .. انگار واقعاً اين راه خودش حرکت مي کنه (نه اين که ما اون رُ طي مي کنيم.) انگار راه نشونه اي هست تا گم نشيم، و ما رُ به هدف ميرسونه.

Two roads diverged in a yellow wood؛ واژه diverged يعني واگرائيدن، از هم دور شدن، جدا شدن.. wood معني جنگل ميده، اگرچه به معني چوب هم هست (جايي که مثلاً يه سري چوب رو هم ريخته شده)
و yellow؛ به صورت ظاهري رنگ غالب جنگل هست، مثلاً شايد پاييز هست: اگه پاييز رُ قسمتي از عمر سال بگيريم، زماني هست که روزگار دوره ي کودکي (بهار) و دوره ي نوجواني (تابستان) رُ پشت سر گذاشته و الآن زماني هست که بايد تصميم بگيره. زماني که براي خودش احساس مسئوليت مي کنه در برابر روزها که مي گذرن (پاييز فصل بلوغه).. اما در کل رنگ زرد، نشونه ي ناراحتي، و غم و اندوه هست. يه رنگي که شايد تلخ نباشه، اما غم انگيزه.

And sorry I could not travel both and be one traveler؛ شاعر تأسف مي خوره از اين که نتونسته هر دو راه رُ دنبال کنه و فقط مي تونسته يکي رُ دنبال کنه.. دو دليل مهم داره، اول اين که کاملاً هر دو راه رُ به يک اندازه دوست داشته. تا الآن هيچ استثنايي بين راه ها نيست؛ خب تصميم گيري خيلي سخت ميشه! و دوم آرزو مي کنه شايد خدا بود تا مي تونست همه جا باشه.. اين که يک راه رُ دنبال م کنه بنا به خواست ش نيست، «توانايي ش» رُ نداره.. «نمي تونسته» دو تا راه رُ دنبال کنه نه اين که نخواد و کاملاً برعکس: مي خواد!

long I stood and looked down one as far as I could؛ سطر با جمله ي long I stood شروع ميشه «مدت زيادي ايستادم و نگاه کردم» اگرچه تصميم گيري خيلي سخته اما نمي خواد پشيمون بشه. تا اونجايي که مي تونه يکي از راه ها رُ با نگاهش دنبال مي کنه تا

To where it bent in the undergrowth؛ تا اونجايي که راه خم ميشه و به توده ي بوته و گياه ختم ميشه، مسلمه که اين آخر راه نيست، اما با چشم، از اون فاصله بيشتر از اين چيزي نمي تونه ببينه

Then took the othe؛ خب، يه کم تصميم گيري ساده تر ميشه، اون يکي راه رُ دنبال مي کنه (که از اونجا نمي تونه ببينه به کجا ختم ميشه)

as just as fair؛ نه! هنوز شاعر شک داره.. داره خودش رُ تسکين ميده که اين عين عدالته. اگه اون يکي راه رُ هم انتخاب مي کرد همچنان الآن پشيمون بود. به خودش مي خواد بقبولونه که اين بهترين کاري بود که ميشد انجام داد.

And having perhaps the better claim؛ همچنان دنبال بهونه تراشيه.. يه دليل / بهونه ي بهتر هم واسه اين انتخاب پيدا مي کنه:

Because it was grassy and wanted wear؛ اون مسير بيشتر سبز و پر علف تر بود، و کمتر کسي روش راه رفته بود. انگار چمن ها اون رُ به سمت خودشون جذب مي کنن. سبزي که جزئي از راه هست (و از اون جدا نيست). و حس قدرت طلبي و برتري جويي شايد؛ راهي رُ بره که کمتر رفتن بقيه.. کمتر چمن هاش لگد شده..

Though as for that the passing there had worn them really about the same؛ همچنان شک داره.. Though؛ اگرچه، نشون ميده قلباً حتا خود شاعر هم از اين دليل الکي راضي نيست. و معتقده عملاً هيچ فرقي بين دو مسير نيست. چمن ها هي فرقي ندارن، و چمن هاي هر دو مسير به يه اندازه لگدمال شدن.

And both that morning equally lay in leaves no step had trodden black؛ باز هم both !! باز هم equally !! در اون روز صبح، هر دو مسير به يک اندازه از برگ هاي تازه پوشيده شده بود. trodden يعني گام برداشتن، راه رفتن.. برگ ها تازه بودن، کسي قبل تر روشون پا نذاشته بوده.

Oh.. اظهار ندامت. البته اينجا بيشتر از رو بيچارگي آه مي کشه

I kept the first for another day؛ چون بالاخره مجبوره يکي از راه ها رُ کنار بذاره اما هر دو رُ به يک انداه دوست داره.. البته اين جمله يه معني ديگه هم داره، شاعر فقط در صورتي مي تونه راه اولي رُ يه روز ديگه در آينده بره که راه دوم رُ بره، برگرده و دوباره بياد راه اول رُ بره !!

Yet knowing how way leads on to way, I doubted if I should ever come back؛ و خب چون اين امکان پذير نيست (بايد يه راه رُ انتخاب کنه و راه اون رُ به مقصد ميرسونه) و شعر ميدونه برنميگرده، آرزو مي کنه راه ها بعداً دوباره جايي به هم برسه.. در آينده دوباره اين دو تا راه (که الآن دارن از هم واگرا ميشن) همگرا بشن و دوباره به هم نزديک بشن.. (بالاخره احتمالش هست!)

راستي.. به فرم نوشتن شعر هم توجه کنين. مثلاً اينجا يه stanza يا بند تموم ميشه، انگار مثلاً اون چند سطر بالا از يک پاراگراف باشن (و در يک مورد حرف بزنن) و چند سطر بعدي يه پاراگراف ديگه هستن و همين طور تا آخر..

I shall be telling this with a sigh؛ فعل shall.. آينده ي استمراري.. با اين حال، زماني در آينده من اينو با آه خواهم گفت که
Somewhere ages and ages hence؛ جايي، سال ها پيش از اين..
Two roads diverged in a wood؛ دو مسير بودن که از هم دور ميشدن..
and I.. و من (توجه کنين که بعد از «من»، دش يا خط تيره هست!)
I took the one less traveled by؛ من راهي رُ انتخاب کردم که کمتر روش قدم گذاشته بودن.. کمتر طي شده بود..
And that has made all the difference؛ و اين دليل تمام تفاوت هاست.

* خُب مسلمه هدف اصلي شعر بازم دو سطر آخره..
* road کاملاً معناي نمادين داره، و در کل شعر،داستانِ «جاده ي زندگي» هست. جايي که بايد تصميم بگيره.. دوراهي هايي که شايد هيچ فرق خاصي بينشون وجود نداره، و نهايتاً يک راه انتخاب ميشه که آينده ي فرد رُ مي سازه.. يک رشته رُ بخونم يا اون رشته رُ ؟ اين کار رُ ادامه بدم يا اون کار رُ ؟ با اين ازدواج کنم يا با اون؟ راه هايي که در ابتدا شايد فقط چند درجه با هم اختلاف داره، اما همين طور که پيش ميره، مسير زندگي کاملاً عوض ميشه.. و نهايتاً اين تصميم گيري باعث اختلاف ميشه. توجه کنين که اختلاف (تفاوت) هيچ بار مثبت يا منفي نداره، فقط تفاوته.. و اين اختلاف شخص تو رُ مي سازه، تويي که با همه متفاوتي! (اگه لازمه دوباره شعر رُ بخونين از اول)
* اين شعر دقيقاً زندگي شاعر هست.. رابرت فراست، پزشکي مي خونده، اما تصميم مي گيره شاعر باشه؛ راهي که کمتر رفته شده..
* شخصاً اين شعر رُ خيلي دوست دارم :)

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۴

مي داني

مي‌داني؟ امسال بي ياد تو آغاز شد ...
در لحظه‌ي غريب دگرديسي ـ آغاز سال نو ـ
در خاطره‌هاي زنگاري
حضور آبي تشنه مهمانم كرده بود
تا شايد تمناي باران را از من بگيرد.
ديگر از اين همه ابر سترون مرا تمنايي نيست
و نه شوقي به باريدن و نه آرامشي به گرييدن... /

* عنوان نوشته هيچ ربطي به هيچي نداره ... مي دونم ! هر وقت اينجوري ميشه ياد حاجاقا ميوفتم که مي گفت واسه همه سابجکت ايميل خلاصه ي متن ايميل هست، اما تو ميل هاي تو، يه موضوع رو تو سابجکت مي نويسي و يه موضع ديگه رو تو متن ايميل!
اتفاقا ديروز داستاني رُ مي خونديم سر کلاس که شخصيت اصلي داستان پسري بود که سر اتفاق هاي خاصي که براش ميوفته، نقطه عطفي تو زندگي ش پيش مياد و عوض ميشه.. من گفتم کاراکتر اصلي و قهرمان داستان پسر هست (به جز داستان، اين نظر هم حرف من رُ تاييد مي کرد که سبک ادبي Morley Callaghan -نويسنده- کاملاً مثل تولستوي هست که خداي تجزيه و تحليل اتفاق هاي عاطفي و دروني که واسه ادم در موقعيت هاي خاص ميوفته هست.) اما فقط چون اسم داستان all days of HER life بود، خيلي ها مي گفتن نه! قهرمان مادر پسره هست.. خود استاد هم گفت دو تاش !
نمي فهمن ديگه.. چه کارشون ميشه کرد !

اين روزا گرفتار کارهاي عقب افتاده ي خودم هستم. اگه برسم درس ها هم مونده و بايد خونده بشه.. پست بعدي اينجا مي خوام مطلبي باشه که صد ساله تو فکرش هستم اما وقت نمي کنم.. نوشته هاي کوئليو واسه شخص من تکراري شده، انقدر که حتا دنبال آخرين کتاب ش هم نرم. حدودا هفت سال پيش بود که کيمياگر رُ خوندم، ازش خيلي به يادم نمونده اما مطالب زير واسه يه آپ ديت همين جوري بد نيست. قسمت هايي از «کيمياگر» به انتخاب Maryam, me & myself :

* ...تنها هنگامي حقيقتي را مي پذيريم که نخست، در ژرفاي روحمان، انکارش کرده باشيم؛که نبايد از سرنوشت خود بگريزيم و اينکه دست خداوند،علي رغم سخت گيريش،بي نهايت سخاوتمند است.

* ...اگر آدم همواره همان آدم هاي ثابت را ببيند، احساس مي کند بخشي از زندگيش را تشکيل مي دهند و از آنجا که بخشي از زندگي ما مي شوند، هوس مي کنند زندگيمان را هم تغيير بدهند. اگر آدم، آنطور که آنها انتظار دارند، عمل نکند به باد انتقادش مي گيرند؛ چون هرکس فکر مي کند دقيقاً مي داند ما بايد چطور زندگي کنيم اما هرگز نمي دانند چگونه بايد زندگي خودشان را بزيند.

* جوان نمي دانست افسانه شخصي چيست.
چيزي است که همواره آرزوي انجامش را داري. همه آدم ها در آغاز جواني، مي دانند افسانه شخصي شان چيست. در آن دوره زندگي، همه چيز روشن است؛ همه چيز ممکن است و آدم، از روياها و آرزوي آنچه دوست دارد در زندگي بکند، نمي ترسد. با اين وجود، با گذشت زمان، نيرويي مرموز، تلاش خود را براي اثبات آنکه تحقق بخشيدن به افسانه شخصي غيرممکن است، آغاز مي کند. آنچه پيرمرد مي گفت، براي جوانک چندان معنايي نداشت اما مي خواست بداند نيروهاي مرموز، چه هستند. دهان دختر بازرگان از شنيدنشان باز مي ماند.
- نيروهايي هستند که ويرانگر مي نمايند اما در حقيقت، چگونگي تحقق بخشيدن به افسانه شخصي را به ما مي آموزند. نيروهايي هستند که روح و اراده ما را آماده مي کنند؛ چون در اين سياره، يک حقيقت بزرگ وجود دارد:
هر که باشي و هر کار کني، وقتي چيزي را از ته دل، طلب مي کني، از اين روست که اين خواسته در روح جهان، متولد شده. اين، ماموريت تو بر روي زمين است.
- حتي اگر فقط سفرکردن باشد؟ يا ازدواج با دختر يک بازرگان پارچه؟
- يا جست و جوي يک گنج...روح جهان، از خوش بختي انسان ها تغذيه مي شود و يا از بدبختي، ناکامي و حسادت آنها. تحقق بخشيدن به افسانه شخصي، يگانه وظيفه آدميان است. همه چيز، تنها يک چيز است و هنگامي که آرزوي چيزي را داري، سراسر کيهان همدست مي شود تا بتواني اين آرزو را تحقق بخشي.

* خداوند راهي را که هر انساني بايد بپيمايد، در جهان نوشته. تنها بايد آنچه را که براي تو نوشته شده، بخواني.

* تصميم ها، تنها آغاز يک ماجرا هستند. هنگامي که آدم، تصميمي مي گيرد، در حقيقت به درون جريان نيرومندي پرتاب مي شود که او را به مکاني مي برد که در زمان تصميم گيري، خوابش را هم نمي ديده است.

* تنها به خاطر از دست دادن چيزي مي ترسيم که داريم؛ چه زندگيمان و چه کشتزارهامان اما هنگامي که بفهميم سرگذشت ما و سرگذشت جهان، هر دو توسط يک دست نوشته شده اند، هراسمان را از دست مي دهيم.

* ...و خداوند، به ندرت آينده را آشکار مي کند و فقط به يک دليل: او آينده اي را نشان مي دهد که فقط براي عوض شدن، نوشته شده.

* عشق، هيچ گاه انساني را از دنبال کردن افسانه شخصي اش بازنمي دارد. اگر چنين شود، به خاطر آن است که عشق تو، عشقي راستين نبوده؛ عشقي که به زبان جهاني سخن مي گويد.

* همواره پيش از تحقق يافتن يک رويا، روح جهان تصميم مي گيرد تمام آنچه را در طول طي طريق آموخته اي، بيازمايد. اين کار را به خاطر بدخواهي نمي کند؛ به خاطر آن است که بتوانيم همراه با روياهامان، بر درس هايي که در مسير آموخته ايم هم، تسلط يابيم. در اين لحظه است که بخش عظيمي از مردم منصرف مي شوند.

* تاريک ترين ساعت، پيش از طلوع خورشيد فرامي رسد.

* تنها يک چيز مي تواند يک رويا را به ناممکن تبديل کند: ترس از شکست...

چهارشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۴

50 تا عاشقانه ترين کارها

متن زير از سايت 4MinutesPerDay.com و ترجمه ي مهدي اچ اي هست. حق کپي رايت محفوظ.

خوشحالي اينه که بدوني يه جايي، کسي هست که مواظبته،
کسي که بلندت مي کنه وقتي مي افتي . . . کسي که فقط تو رُ ميشناسه،
کسي که پذيراته وقتي گريه مي کني و در آغوشت مي گيره وقتي مي خندي،
خوشحالي زمانيه که بدوني اون فقط واسه تو ه که هست . . /

50 تا عاشقانه ترين کارهايي که مي تونين با دوست دختر/پسر تون انجام بدين:
يک: غروب آفتاب رُ با همديگه تماشا کنين.
دو: با همديگه نجوا کنين.
سه: براي همديگه آشپزي کنين.
چهار: زير بارون راه برين.
پنج : دست هاي همديگه رُ بگيرين.
شش: براي همديگه هديه بخرين.
هفت: گل سرخ ! (گل رز به همديگه هديه بدين)
هشت: عطر/ادکلن مورد علاقه ي همديگه رُ پيدا کنين و از اون استفاده کنين وقتي با هم هستين.
نه: برين پياده روي در امتداد ساحل، در نيمه شب.
ده: براي همديگه شعر بنويسين
يازده: در آغوش گرفتن يه داروي جهانيه!
دوازده: بگين «عاشقتم» وقتي واقعاً منظورتون همينه، و مطمئن بشين بدونن که منظورتون اينه!
سيزده: هديه هاي ناگهاني به همديگه بدين؛ گل، شکلات، شعر و غيره.
چهارده: بهش بگو که تنها دختري هست که مي خوايش. دروغ نگو!
پونزده: هر لحظه ي ممکن رُ با هم بگذرونين.
شونزده: تو چشم هاي همديگه نگاه کنين.
هفده: خيلي آروم چونه ش رُ فشار بده، به چشم هاش نگاه کن، بهش بگو که دوستش داري، خيلي آهشته ببوسش.
هجده: در جاهاي عمومي، با همديگه فقط حرف بزنين.
نوزده: تو جيب همديگه نوشته هاي عاشقانه بذارين وقتي حواسش نيست!
بيست: براش يه حلقه (انگشتر) بخر!
بيست و يک: براي همديگه آواز بخونين.
بيست و دو: هميشه دور کمر/پهلوش رُ بگير.
بيست و سه: به ناهار دعوت ش کن و براي دو نفر ناهار درست کن.
بيست و چهار: ماکاروني؟!؟!؟! تا به حال «خانم و ولگرد» رُ ديدي؟
بيست و پنج: دستش رُ بگير، تو چشماش نگاه کن، دستش رُ ببوس، و رو قلبت قرارش بده.
بيست و شش: ب همديگه برقصين.
بيست و هفت: اجازه بده عشقت به خواب بره وقتي که سرش در آغوش/رو دامن ت هست. (خيلي زيبا به نظر مياد!)
بيست و هشت: کارهاي جذاب بکن، مثلاً «دوستت دارم» رُ جوري رو يه تکه کاغذ بنويس که واسه خوندنش مجبور باشه تو آينه نگاه کنه.
بيست و نه: معذرت بخواه براي هر پنج دقيقه زنگ زدن بهش!
سي: حتا اگه واقعاً خيلي گرفتار هستي واسه انجام دادن کاري، کارت رُ يه لحظه ول کن تا بهش زنگ بزني و بگي دوستش داري.
سي و يک: در هنگام تعطيلي بهش زنگ بزن تا بگي داشتي بهش فکر مي کردي.
سي و دو: روياهات رُ به ياد بيار و در موردشون باهاش صحبت کن.
سي و سه: هميشه بهش بگو چه قدر خوشگل به نظر ميرسه.
سي و چهار: خاص ترين اسرار/ترس هاتون رُ به همديگه بگين.
سي و شش: موهاش رُ به بيرون از صورتش برس بزن.
سي و هفت: به دوستاش سخت نگير.
سي و هشت: با هم برين آرامگاه، کليسا، براي عبادت و پرستش.
سي و نه: براي ديدن يه فيلم رمانتيک ببرش، و قسمت هايي ش رُ که دوست داشت رُ به خاطر بسپار.
چهل: از همديگه ياد بگيرين و يه اشتباه رُ دو بار انجام ندين!
چهل و يک: توصيف کن لذتي رُ که احساس مي کني زماني که فقط با اون هستي.
چهل و دو: براي همديگه از خود گذشتگي کنين.
چهل و سه: واقعاً همديگه رُ دوست داشته باشين، يا پيش همديگه نمونين.
چهل و چهار: اجازه نده ثانيه اي تو اون روز مشخص شده باشه که بهش فکر نکرده باشي، و مطمئن باش اون هم اينو بدونه.
چهل و پنج: خودت رُ دوست داشته باش، قبل از اين که کس ديگه اي رُ دوست داشته باشي.
چهل و شش: ياد بگيريد چيزهاي قشنگ بگيد به زبان هاي خارجي.
چهل و هفت: تو راديو، به همديگه آهنگ تقديم کنين.
چهل و هشت: پاي تلفن به خواب برين وقتي با هم صحبت مي کنين.
چهل و نه: به طرفداري از همديگه پاشين، وقتي کسي چرت و پرتي رُ ميگه.
پنجاه: هيچ وقت بوس شب به خير رُ فراموش نکنين و هميشه به يادتون باشه بگين «خواب هاي خوب ببيني. . .» /


مرسي و خداحافظ
اگه بوسه ها آب باشن، من به تو دريا رُ ميدم،
اگه در آغوش گرفتن ها مثل برگ باشه، من به تو جنگل رُ ميدم،
اگه دوستي يه سياره ست، من به تو کهکشان رُ ميدم،
اگه عشق زندگيه، من مالِ خودم رُ واسه هميشه ميدم به تو...
.
نمي دونم از چي شروع کنم و تا کجا ادامه بدم...
.
اما فکر مي کنم، تو - از اعماق قلب من، براي خوشحال کردنِ من، براي يک دوره ي کوتاه - فکر مي کني من هيچ نسبت (رابطه اي) با تو نداشتم. هر جا ميرم، خاطره هاي خوبي از تو دارم و اون خاطره هاي شيرين هيچ وقت نمي ميرن.
اين بهم کمک مي کنه تا قوي زندگي کنم.. و زندگي رُ پيش ببرم..
.
امروز فهمديم نبايد ديگه در مورد تو رويابافي کنم و تو مردِ کاملِ من نخواهي بود
پس، همه ي بهترين ها رُ برات آرزو مي کنم..
به اميدي که به همه چيز برسي در زندگي ت،
.
خداحافظ..
.
اگه مي تونستم کسي باشم تو اين دنيا، عشق تو ميشدم.
اگه مي تونستم جايي باشم تو اين دنيا، کنار تو مي بودم.
اگه مي تونستم چيزي باشم تو اين دنيا، عشقي مي شدم که قلب تو رُ به مالِ من پيوند ميده...
براي اين که اين جاودانه ست؛ زنده و شادي بخش، و پر از شگرف ترين روياها و آرزوها.
فکر مي کنم اين قسمتي از دليلي هست که چرا تو رُ انقدر دوست دارم . . .


Happiness is knowing that somewhere there is someone who only cares for you.., Someone who will pick you up when you fall.., Someone who only knows you.., Who will hold you when you cry and embrace you when you smile.., Happiness is when you know that person is just for you . . . /

50 Most Romantic things to do with your Girlfriend / Boyfriend . . .
01. Watch the sunset together.
02. Whisper to each other.
03. Cook for each other.
04. Walk in the rain.
05. Hold hands.
06. Buy gifts for each other.
07. Roses.
08. Find out their favorite cologne/perfume and wear it every time you're together.
09. Go for a long walk down the beach at midnight.
10. Write poetry for each other.
11. Hugs are the universal medicine.
12. Say I love you, only when you mean it and make sure they know you mean it.
13. Give random gifts of flowers/candy/poetry etc.
14. Tell her that she's the only girl you ever want. Don't lie.
15. Spend every second possible together.
16. Look into each other's eyes.
17. Very lightly push up her chin, look into her eyes, tell her you love her, and kiss her lightly.
18. When in public, only flirt with each other.
19. Put love notes in their pockets when they aren't looking.
20. Buy her a ring.
21. Sing to each other.
22. Always hold her around her hips/sides.
23. Take her to dinner and do the dinner for two deal.
24. Spaghetti? (Ever see Lady and the Tramp?)
25. Hold her hand, stare into her eyes, kiss her hand and then put it over your heart.
26. Dance together.
27. Let your girl fall asleep with her head in your lap. (It looks real cute)
28. Do cute things like write I love you in a note so that they have to look in a mirror to read it.
29. Make excuses to call them every 5 minutes.
30. Even if you are really busy doing something, go out of your way to call and say I love you.
31. Call from your vacation spot to tell them you were thinking about them.
32. Remember your dreams and tell her about them.
33. Always tell her how pretty she looks.
34. Tell each other your most sacred secrets/fears.
35. Be Prince Charming to her parents. (Brownie Points)
36. Brush her hair out of her face for her.
37. Hang out with his/her friends. (more brownie points)
38. Go to Temple/church/pray/worship together.
39. Take her to see a romantic movie and remember the parts she liked.
40. Learn from each other and don't make the same mistake twice.
41. Describe the joy you feel just to be with him/her.
42. Make sacrifices for each other.
43. Really love each other, or don't stay together.
44. Let there never be a second during any given day that you aren't thinking about them, and make sure they know it.
45. Love yourself before you love anyone else.
46. Learn to say sweet things in foreign languages.
47. Dedicate songs to them on the radio.
48. Fall asleep on the phone with each other.
49. Stand up for them when someone talks trash.
50. Never forget the kiss goodnight. And always remember to say, "Sweet dream . . ." /

Thank You & Good Bye . . .
If kisses were water, I'll give you the sea,
If hugs were leaves, I'll give you a forest,
If friendship is a planet, I'll give you the galaxy,
If love is life, I'll give you mine forever..
.
I don't know how to start & where to end from..
.
But I thank you from the bottom of my heart for making me happy for this short period,
though I didn't have any relationship with you,
Where I go I have nice memories of you and those sweet memories will never die,
It will help me to make my life strong.. and life ahead..
.
Today I realize that I'm not supposed to dream about you anymore and you will not be my Mr. Perfect,
So I wish you all the very best..
May you achieve everything in life,
.
Good Bye..
.
If I could be anyone in this world, I'd be your love,
If I could be anywhere in this world, I'd be next to you,
If I could be anything in this world, I'd be the love that binds my heart to yours..
for it's everlasting, alive and joyous, and full of the most wonderful dreams and desires.
I guess that's part of the reason why I love you so much . . .