جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۳

بسيار سفر بايد..

بيشتر از دو هفته هست که شبا تا شش، هفت صبح بيدارم و بعد مي خوابم تا ظهر / عصر.. مثلاً قراره درس بخونم، يعني کار ديگه اي نميشه کرد؛ يک ترم هيچ کاري نکرديم، حالا دو روز بايد بخونيم تا خيلي بد نشه نتيجه ش..
جمعه: کدوم عاقلي شب امتحان با يکي ديگه از بچه هاي دانشکده ميره بيرون، تازه دو تاي ديگه از بچه ها رُ هم تو سفير مي بينه؟! لول‌!
شنبه: اين هفته که همه ش امتحان.. اما خوش مي گذره... نميدونم چرا، اما همه ش خوب بود ! نتيجه ش نه.. در کل..!
يک شنبه: فردا سخت ترين امتحاني رُ که داريم که داريم ! و هيچي بلد نيستم :)
پ.ن. امتحانا بهم خوش مي گذره.. اصلاً اين چند وقته همه ش خوب بوده.. امتحانا هم خوب بوده؛ نمره ش هم حداقل افتضاح نبوده.. شبايي که بيدار هستم هم همه ش خوش مي گذره.. چرا که نه؟! لول‌!
دو شنبه: امروز اعلام شد: «تنفس هواي آلوده ي شيراز براي کودکان برابر مصرف روزانه دو تا چهار نخ سيگار مي باشد!!» بازم شيراز..

سه شنبه: امروز هزار جا رفتم، از مديريت و امور دانشجويي و معاونت دانشگاه گرفته تا پست مرکزي و باشگاه دانشگاه و اداره ي گذرنامه (آخي! ديگه نيست) .. تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و اداره ي اماکن و نيروي انتظامي ! جالب اين بود که هر جا مي رفتم، خيلي باهام خوب رفتار مي کردن و توضيح و اينا.. اصلاً به قيافه شون نمي خورد انقدر زود کار راه بندازن ! (تو بارون همه ي اينجاها رُ رفتم!! دو روزه داره بارون مياد)

چهار شنبه: من در کل از بيرون رفتن و گشتن خوشم مياد.. از دو سال پيش شروع شد.. از روزي که دانشگاه قبول شدم.. و من «الکي خوش» شدم.. چرا که نه؟ ميشه آدم بيخيال خيلي چيزا باشه، بهش هم خوش مي گذره.. فوق ش شبا دير بخوابه تا نخواد به چيزي فکر کنه..
چهار شنبه: من به آهنگي گير بدم ول کن نيستم.. بيشتر از هفت ماه بود که فقط و شبانه روز فقط يه کاست (اوانسنس) رُ گوش مي کردم.. من هميشه تو اتاق يه صدايي هست، حالا يا ضبط يا کامپيوتر.. چند وقت پيش گير داده بودم به Thank You ي دايدو.. خصوصاً اون ورژن ش رُ که با امينم خونده.. و البته It's not so bad.. حالا چند روزه گير دادم به راديو رميکس آهنگِ A New Day Has Come سلن ديون !
Let the rain come down and wash away my tears
Let it fill my soul and drown my fears
Let it shatter the walls for a new, new sun...


پنج شنبه: بيشتر از دو هفته ست همه ش مي خوام برم عينکم رُ رنگ کنم وقت نميشه.. امروز بالاخره رفتم، به آقاهه گفتم مي خوام عينکم رُ رنگ کنم؛ آبي با توناليته ي کم.. يه کم نگاش کرد گفت نميشه: چون شيشه ش آنتي رفلکس و ضد UV هست، رنگ نميشه..
پنج شنبه: رفتم کلي آمار گرفتم.. هيچ مي دونستين «تالار حافظ» کرايه ش حدود پنج مليون تومن شبي هست (اينو از بقيه شنيدم) و تالار دستغيب (باشگاه دانشگاه) با هفتصدتا صندلي؛ 850 هزار تومن نوبتي (يعني يا صيح تا ظهر، يا عصر تا شب) و تالار احسان با پونصد تا صندلي 700 هزار تومن نوبتي.. و تالار صدرا و سينا، هر کدومش 300 هزار تومن نوبتي (با حدود چهارصد و پنجاه تا صندلي) !

جمعه: کافيه ده تا آي دي از بچه هاي دانشکده رُ تو فرند ليست ت داشته باشي، اون وقت هر زماني که آنلاين بشي يکي هست که چراغ ش روشن باشه. اصلاً هم فرقي نداره چهار صبح باشه يا دوازده ظهر..!
جمعه شب: همدم غم شبونه خرس صورتي مي دونه بي قرارتم....... .
فردا صبح ساعت هشت امتحانه.. الآن ساعت چهار صيح.. ميدونم مي رسم بخونم اما اصلا حس ش نيست.. نشستم فيلم ديدم واسه خودم، يه کم آنلاين و دوباره همون فيلم رُ ديدم.. با وي سي دي کاتر قسمت هايي ش رُ جدا کردم.. آخر هم دليت.

شنبه: واسه اولين بار آماري که اخبار ميگه رُ مي تونم قبول کنم که امروز نسبت به سال پيش، نه تنها به اندازه ي کل سال پيش بارون اومده، بلکه ده درصد هم بيشتر ! امسال هر هفته يکي دو روزش باروني بود..
پ.ن. ديروز جالب اين بود که داشت تگرگ ميومد، اون وقت سايت هواشناسي شيراز نوشته بود «صاف، کمي نيمه ابري با نسيم ملايم» !! اما سايت هواشناسي ياهو از يک هفته قبل ش نوشته بود بارون !

يک شنبه: ديروز عصر برف اومده من خواب بودم! اين ميشه بار دوم.. البته اين بار ظاهراً درست و حسابي بوده و همه جا سفيد (نقراه اي؟) شده بوده.. ديروز خيلي خسته بودم، مثل هميشه شب ش نخوابيده بودم واسه همين عصر که اومدم خونه خوابيدم. امروز صبح (نصفه شب) که بيدار شدم کلي آقلاين داشتم که «برففففففف!!!»

دوشنبه: ميشه يه جور ديگه به همه چيز نگاه کرد.. اين که همه چيز جعليه، دروغه.. در بهترين شرايط که خودت رُ خوشبخت ميدوني، اگه خوب نگاه کني مي بيني هيچي نداري. مثل اينکه يه بچه کوچولو رُ با يه پنتيوم دو گول بزني که تو بهترين کامپيوتر دنيا رُ داري.. و حتا کامپيوترش بلندگو هم نداشته باشه !!! دقيقاً همين مثال، با اين تفاوت که اونجا خودت هستي که خودت رُ گول مي زني؛ شايد چون فکر مي کني بايد يه زماني اعلام کني خوشبخت هستي، يا اين حداکثر خوشبختي هست ديگه. اما واقعيت اينه که نه تنها پنتيوم دو داري، بلکه خيلي چيزها رُ هم اصلاً نداري..
پ.ن. دو سال بود يه سري حرف ها رُ بايد به يه کسي مي گفتم.. و نمي تونستم.. امشب گفتم. نقطه.
پ.پ.ن. يه فيلم قشنگ ديدم، البته من از آخرش خوشم اومد. اسمش هم آخر نفهميدم چي بود.. بازيگراش همه معروف بودن البته فقط اسم رابين ويليامز رُ مي شناسم.. کل فيلم جريانش اين بود که يه خانومه دو تا مرد رُ -بدون اين که همديگه رُ بشناسن- مي فرسته تا پسرش رُ پيدا کنن و ميگه اين پسر مالِ شماست!! (ظاهراً هفده سال پيش خبرايي بوده) ..بعد وسطاي فيلم اين دو تا با همديگه آشنا ميشن، اما باز خانومه نمي گه پدر واقعي پسرش کدوم يکي هست و در کل فيلم، هر دوتاي اينا حس مي کنن «سکات» پسرشون هست و کلي زحمت ميکشن و اينا.. (حتا هر کدوم شباهت هاي پسره رُ به خودش ربط ميده تا بگه اون پدر واقعي ش هست و غيره..) آخر فيلم زنه برميگرده به پسرش ميگه هيچ کدوم از اينا پدر واقعي ت نيستن و يکي ديگه هست و من اينو گفتن تا اونا پيدات کنن.... پسره ميگه من بهشون خبر ميدم.. و به هر دوتاشون ميگه تو باباي من هستي.. آخر فيلم هر کدوم از اين دو تا مرد ميرن دنبال زندگي خودشون.. زنِ يکي از اينا ازش مي پرسه چي شد؟ ميگه: بهم گفت من پدرش هستم... .... ...اما دروغ گفت! زنش مي پرسه از کجا مي دوني؟ ميگه من شغلم وکالته و يه عمره از مردم دروغ مي شنوم. اما هميني که بهم اين جمله رُ گفت، واسه من کافيه و من رُ خوشحال مي کنه. همين که حس کني تو پدرش هستي - حتا اگه نباشي..
پ.پ.پ.ن. بي ربط: فيلم شب يلدا رُ همه ديدين ديگه.. دو تا sound track جالب از اين فيلم: يک و دو - پيشنهاد مي کنم گوش کنين، قشنگه!
// ديگه عاشق شدن، ناز کشيدن؛ فايده نداره، نداره..
ديگه دنبالِ آهو دويدن فايده نداره، نداره..
چرا اين در و اون در مي زني، اي دل غافل؟
ديگه ناز کشيدن و ناز خريدن فايده نداره، نداره..
اي دل، ديگه بال و پر نداري، داري پير ميشي و خبر نداري..

سه شنبه: آخيش !! امتحانا تموم شد..

چهارشنبه: چند روزه چند شاخه گل يخ تو خونه مون هست.. و يه قسمتي ش هم تو اتاق من؛ کلي خوش بو شده اتاق م ! :)
امروز صبح از خواب بيدارم شدم، طبق معمول کسي خونه نبود و ساکت و اينا.. با خودم فکر کردم واسه چي بلند شم؟ کاري ندارم که..! يه نيم ساعتي تو تخت خواب بودم، بعد از رو بيکاري آنلاين شدم و چک ميل و اينا... چه خوبه آدم تو تعطيلات باشه :)

پنچ شنبه: دارم ميرم مسافرت (تهران).. فردا.. هم قراره کلي خوش بگذره، هم چند تا قرار ملاقات خوب دارم. و هم کلي چيز خوب ديگه :)
دو تا آهنگ خيلي قشنگ از گروه راسموس ( Rasmus ) : اوليش First day of my life (دانلود-ليريک) و دومي ش In the shadows (دانلود-ليريک) ! توصيه مي کنم دانلود کنين ؛)

جمعه: کيف م رُ بستم.. چند ساعتي بيکارم ! احتمالاً ميريم تلويزيون نگاه مي کنم يا تلفن.. سعي مي کنم لينکس رُ آپديت کنم تو سفر.. امروز هم کلي آپ ديت شد مثلاً ؛)
ديگه؟؟! lol هيچ مي دونين معادل دقيق اين «..ديگه؟!» ي فارسي تو انگليسي چيه؟ دقيقاً ميشه «And Yet؟» .. اين هم يکي از تنها چيزايي که ترم گذشته ياد گرفتم ! تو داستانِ The Child by Tiger (از توماس ولف) بود که راوي داستان همه ش مي گفت: and yet؟
لول! ترم گذشته خوب بود.. کاملاً همه ش خوش گذشت بهم.. حتا امتحانا و درس ها؛ در عين سخت بودن يا حتا يه کم بد بودنش خوب بود.. اگه بخوام مقايسه کنم از اول ابتدايي تا حالا ، ميگم ترم گذشته از همه ش بهتر بود :)
خُب ديگه؛‌ فعلاً باي، زود بر مي گردم ؛)

..Fly, fly do not fear
Don't waste a breath, don't shed a tear
Your heart is pure, your soul is free
Be on your way, don't wait for me
Above the universe you'll climb
On beyond the hands of time
The moon will rise, the sun will set
But I won't forget.. (Flash-Lyric)


دوره هاي رايگان دانشگاه MIT : شما در سايتِ MIT University OpenCourseWare ، مطالب درسي دانشگها ماساچوست را مي بينيد که بصورت رايگان در اختيار شما قرار گرفته است. رشته هاي درسي زيادي در اين سايت ارائه شده است که براي دانشگاه مربوطه هزينه زيادي داشته. هزينه اي در حدود 12 ميليون دلار براي شروع و 20 ميليون دلار براي ارائه دروس! جالب است بدانيد که هزينه يک سال تحصيل در اين دانشگاه آمريکائي 41 هزار دلار است و هميشه کلاسهاي آن براي هر سال از قبل رزرو شده است. /

I was waiting . . .
I was waiting, waiting and waiting..
throughout sweet teens..
till I passed twenties.. mid thirties..
with a beautiful heart..
over filled with pure love
dreaming of walking along..
moonlit beeches.. holding your arm
dreaming of getting lost in
mist covered plains..
dreaming of sleeping every night..
wrapped in your warmth
dreaming of waking up each morning..
cherished with your love
dreaming of how hard it would be to..
spend the rest of the day
away from you and your love..
till I see you at the end of the each day
dreaming of how I would share..
everything in life with you
dreaming of how I would sit by you..
so close to your heart
discussing with you..
every detail in life..
listening to your loving, caring words..
dreaming that..
there will be somebody to rely on..
whatever comes in my way..
dreaming that I'd never be alone and helpless..
.
but where are you hiding..?
far or near..?
how long I'm being waiting and waiting for you.. dear..
without offering my heart and soul to anyone..
still with that pure , perfect, undying love..
.
when I'll meet you..?
ever..?
never..?
I'm tired now.
really, really tired, dear
I dont know how long I can wait..
may be I'll die one day..
never ever seeing you.. or
your love . . . /


داشتم کتاب Iran رُ ورق مي زدم (معتبرترين و کاملترين کتاب راهنماي ايران، مال انتشارات lonely planet هست.. احتمالاً ديدن ش.. دست همه ي توريست ها يه دونه ش هست. يه کتاب کوچيک پونصد صفحه اي که همه چيز همه چيز رُ در مورد همه جاي ايران نوشته !!!!!! مطمئن هستم هيچ ايراني انقدر اطلاعات عمومي نداره که اين تو نوشته..) anyway، داشتم همين جوري مي خوندمش، يه قسمتي ش در مورد از خيابون رد شدن نوشته؛ ..يه خاطره که روز اول اومدم در تاکسي رُ باز کنم يه موتورسيکلت اومد تو ماشين. روز دوم خواستم از خيابون رد شم، يه ماشين پشت م پارک کرد و با آينه بغلش بهم زد و... ..و توصيه کرده که «اول راست، بعد چپ، دوباره راست» نگاه کردن رُ تو تهران بيخيال بشين و گرنه تا زماني که مهلت ويزاتون سر برسه، شما همچنان يک سمت خيابون وايسادين.. بعد يه سري پيشنهاد داده که چه جوري از خيابون رد بشين (از جمله اين که ول راست، بعد چپ، بعد پشت سر، جلو، بالا رُ نگاه کنين و همين طور اين کار رُ تکرار کنين!) باحال ترين پيشنهادي که داده اينه که صبر کنين با جمعيت از خيابون رد بشين و بعد اضفه کرده «با جمعيت رد شدن» يعني صبر کنين چند نفر آدم جمع بشن، بعد هر وقت خواستين از وسط خيابون رد شين و جلوي ماشين ها رُ بگيرين !!

قبل از مرگ: بايد قبل از مردن ناخن‌هايم را در خاک فرو ببرم تا وقتي مرا به زور روي زمين مي‌کشند به يادگار شيارهايي بر زمين حفر کرده باشم. بايد قبل از رفتن خودم را جا بگذارم.
اگر امروز چيزي از خودم باقي نگذارم چه کسي در آينده از وجود من در گذشته با خبر خواهد شد؟
اگر جاي پاي مرا ديگران نبينند، من ديگر نيستم؛ اما من نمي‌خواهم نباشم؛ نمي‌خواهم آمده باشم و رفته باشم و هيچ غلطي نکرده باشم. نمي خواهم مثل بيشتر آدم‌ها که مي‌آيند و مي‌روند و هيچ غلطي نمي‌کنند، در تاريخ بي‌خاصيت باشم.
نمي‌خواهم عضو خنثاي تاريخ بشريت باشم.
از کتاب :"روي ماه خداوند را ببوس" اثر "مصطفي مستور"

لول ! از دست ISP تون به هر دليل عصباني هستين؟ دلتون مي خواد يه جوري تلافي کنين؟ کار نداره !! يه کانکشن بسازين، و شماره ي کانکت شدن رُ شماره ي «امور مشترکين» ISP بذارين و تعداد دفعه هاي try واسه کانکت شدن رُ هم رو حداکثر (صد) بذارين.. اون وقت رو کانکشن کليک کنين و برين به کارتون برسين !! هزار بار هم جواب بدن، چون وصل نميشه بعد از چند ثانيه دوباره خود به خود شماره شون گرفته ميشه و اگه اشغال کنن و همون موقع دوباره شماره ش رُ ميگيره کامپيوتر... يه جورايي ديوونه ميشن!!!!!!!! اگه احياناً وقتي شما ديگه شماره نمي گرفتين، زنگ زدن و پرسيدن چرا اينجوري مي کنين؛ خيلي ساده اول بپرسين چرا کانکت نميشه، بعد بگين اشتباه کردين و شماره ي کانکشن رُ از رو کارت، اشتباه وارد کردين !!!!!!!!! :))))))))))))
پ.ن. چرا قيمت اينترنت نصف نشد پس؟!
پ.پ.ن. از يکي از دوستان که تو مخابراته پرسيدم.. يا دهه ي فجر يا سال آينده..

ما راويانِ قصه هاي شاد و شيرينيم
قصه هاي بيشه ي انبوه
پشتش کوه،
پايش نهر
قصه هاي دستِ گرمِ دوست، در شب هاي سردِ شهر..
// مهدي اخوان ثالث

آهنگي براي دايي!
هوووم.يک خواننده آلماني براي علي دايي يک آهنگ خونده که فعلا فقط دموي 26 ثانيه اي اون تو اينترنت براي دانلود هست. حجم فايل: 470 کيلوبايت. دانلود. عکس. منبع.

يک سال و نيم پيش نوشتم.. از آرشيو ملکوت: دو تا مطلب جالب:
نرم افزاري که بهش mail يا هر مطلبي رُ مي دين و اون بهتون مي گه نويسنده ي اون مطلب دختر بوده يا پسر..!! (رايگان) البته متن بايد انگليسي باشه :)
شما حتا مي تونين آناليز مطلب تون رُ هم ببينين تا بدونين طريقه ي امتيازبندي ش چه شکليه!
و دومي وبلاگ نويسي به صورتِ off line !!! (براي blogger و باقي..)
همون طور که مي دونين الآن بلاگ اسکاي اين سرويس رُ واسه خودش داره، حالا يه سايت هم اومده و اين سرويس رُ به بلاگرها مي ده!! اسم سايت هست Bloggar.com (به جاي e بايد a بذارين! اشتباه نشه..!!) البته اين يه سايت تقريباً سابقه دار هست در اين مورد اما به تازگي نسخه ي آلفاي يونيکدي ش فارسي رُ هم ساپورت مي کنه:
خودِ سايت: BLOGGAR و اين هم لينکِ دانلودِ برنامه :)

Life 4 Rent: If my life is for rent and I don't learn to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine...
Always thought that I would love to live by the sea
To travel the world alone and live more simply
I have no idea what's happened to that dream
Cos there's really nothing left here to stop me..

پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۳

تاريخچه ي شب يلدا

توضيح:
حتماً اين خبر رُ خوندين همه که «يک شرکت فروشنده هاست آمريکايي سرورهاي ايراني خود را بست» ... بايد بگم هاست من هم از همين شرکته بود.. نتيجه اين که چند روز سايت نميومد و حتا به ايميل ها دسترسي نداشتم و غيره.. اين تنها دليلش بود.
از يکشنبه دسترسي م به هاست قطع شد و سايت down بود. از سه شنبه سعي شد به سرور جديد منتقل بشه همه چيز، حتا ديگه ايميل هم نداشتم.. و چند روز واسه ثبت تغييراتِ DNS و نهايتاً سه شنبه همه چيز درست شد.
پ.ن. لينکس کاملاً عو شد، هم ظاهرش هم لينک هاش !!

کيا سافت: كنترل گوشي موبايل با كامپيوتر به وسيله:
MOBILedit يک نرم افزار منحصر به فرد است که به شما اجازه ميدهد تا موبايلتان را از طريق کامپيوتر کنترل کنيد. از Infrared ، Bluetooth و Cable هم پشتيباني ميکنه. شما ميتونيد براحتي عکسهاتون رو از موبايلتون کپي کنيد و يا زنگ ها ، موسيقي ها و لوگو هاي دلخواهتان را به موبايلتان ارسال کنيد. شما بوسيله اين نرم افزار ميتونيد SMS بفرستيد ، تماسهاتون رو دريافت کنيد ، Contacts ها تون رو سازمان بديد ، بازي کنيد و خيلي کارهاي مفيد ديگر رابط کاربري جذاب اين نرم افزار از ديگر قابليت هاشه.
دانلود (حجم 10.5 مگابايت) و کرک !
+
اينو خيلي وقت پيش تو لينکس نوشته بودم: ديكشنري فارسي به انگليسي، انگليسي به فارسي و انگليسي به انگليسي واسه موبايل هاي نوكيا 6600 و 36xx ! دانلود ! (اگه لينک کار نکرد بعداً دوباره امتحان کنين.. اما جواب ميده)



دروغ چرا؟ شديدا اعتراف مي کنم که بعضي از ايميل ها رُ نمي رسم همون موقع بخونم و جواب بدم و اينا.. اين ايميل مال يک ماه و نيم پيش بود؛
شب يلـــــدا و مراســـــــم آن:
يلــــــدا واژه اي ست سرياني که به زبان تازي تولد و ميلاد و به زبان پارسي زايش است و اين آخرين شب پاييز ، و نخستين شب زمستان يا آغاز چله بزرگ و درازترين شب سال مي باشد. مي دانيم که ايرانيان پيش از آيين پاک زردشت بزرگ، داراي کيش ميترايي بوده اند و مهر يا ميترا را خداي خورشيد و آفريدگار گيتي و هستي مي دانستند و به گمان برخي پيدايش اين آيين را از هوشنگ پادشاه پيشدادي مي دانند و در شاهنامه فردوسي خردورز نيز همين روايت آمده است :
. کـــــه ما را زين بهي ننگ نــيسـت
. به گيتي به از دين هوشنگ نيست
. همــــه راه دادست و آييـن مــهــر
. نظــــر کردن اندر شــمار سـپــهــر

به همين دليل اين شب اگرچه از ديدگاه ستاره شناسان مبارک نيست، نزد ايرانيان گرامي ست و براي دوري از نامبارکي آن را با جشن و سرور همراه مي کنند و باز مي دانيم که ايرانيان شب و تاريکي را نماد اهريمن و روز و روشنايي را نشان اهورامزدا مي دانستند و پارسيان امروز نيز بر همان باورند و همه کارها براي پيروزي اهورامزدا بر اهريمن انجام مي گرفته است .

چــــــون پس از شب يلدا روزها کم کم بلند و شب ها کوتاه مي شوند ، آن را چيرگي روشنايي بر تاريکي و تباهي و پيروزي اهورامزدا بر اهريمن به شمار مي آوردند. چنين است که هنوز ايرانيها آن را به جشن و شادماني برگذار ميکنند. بدين ترتيب که خانواده ها و بستگان و دوستان به دور کرسي يا کنار بخاري گرد هم مي آيند و رسم بر اين است که براي شام خورش فسنجان مي پزند و با شيريني و ميوه هاي گوناگون به ويژه آجيلي به نام مشکل گشا و ميوه هايي چون انگور، انار، ازگيل، خرمالو و نيز هندوانه و خربزه از يکديگر پذيرايي ميکنند.

در مــــــازندران و گيلان اگر اين هنگام برف باريده باشد مقداري برف را با شيره يي به نام کف که از پختن نيشکر براي ساختن شکر سرخ در روستاها فراهم ميسازند، ميخورند و باورشان اين است که با خوردن هندوانه و آميخته برف و شيره نيشکر، انسان در زمستان دچار سرماخوردگي نخواهد شد. در اين شب بزرگترها همراه با گفتگوها براي کوچکترها داستان هاي شيريني ميگويند از سده هاي پيش، گرفتن فال با ديوان حافظ نيز به اين رسم افزوده شده است.

امـــا چرا اين شب يلدا ناميده شد. همان گونه که در بالا اشاره رفت، واژه يلدا به زبان پارسي به معناي زايش است که به آنچه در تاريخ و فرهنگ ها آمده، در اصل جشن پيدايش ميترا يا مهر بوده است که در دنياي آيين مسيح آن را با ميلاد حضرت عيسي برابر کردند و در سده چهارم ميلادي آن را هنگام زايش عيساي مسيح قرار دادند. برخي به اين باورند که واژه يلدا نام يکي از چاکران حضرت عيسي بوده است. چنانکه سنايي گفته
بـه صاحب دولـتـي پيوند اگر نامي همـي جويي
که از يک چاکري عيسي چنان معروف شد يلدا

که البته اين باور، خاستگاه يا بن مايه تاريخي ندارد، ولي آنچه آشکار است اين است که ميتراييسم به وسيله لژيونهاي رومي از راه آسياي کوچک «ترکيه امروز» در اروپا گسترش پيدا کرد و چند سده نيز آيين رسمي امپراتوري روم بود و مهرابه هاي فراواني که پرستشگاه مهريان بود در اروپا ساخته شد تا آن که کنستانتين امپراتور روم که به پدر کليسا مشهور است در آغاز سده چهارم ميلادي آيين مهري را شکست و آيين مسيح را جانشين ميتراييسم کرد و براي جلوگيري از برگذاري جشن آيين مهري اظهار داشت به اين بهانه که چون مسيحيان، عيسي را مظهر نور ميدانند، شب يلدا را که با زايش حضرت مسيح برابر شده، به نام ميلاد مسيح جشن بگيرند. کليساي روم نيز به طور رسمي بيست و پنج دسامبر را براي برگزاري جشن ميلاد مسيح پذيرفتند، مگر يک فرقه از آنان که ششم ژانويه را هنگام زايش مسيح براي خود قرار داد.

به هر روي با اين که طرافدارن آيين مهري «ميتراييسم» شکست خوردند ولي آيين مسيح نتوانست از نفوذ ميتراييسم بر کنار بماند، چنانکه باور داشتن به رستاخيز و پل صراط و استفاده از ناقوس در کليساها و نشانه صليب و غسل تعميد و آرايش درخت کاج در کريسمس که همان سرو آريايي هست و کلاه اسقف ها به نام ميترايي و همزمان ساختن جشن کريسمس با جشن يلدا در ديانت مسيح راه پيدا کرد...

سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۳

مصاحبه با گروه rainbow - رنگين کمان

جاودانِ من:
از اينجا ماندن و روبرو شدن با ترس هاي کودکانه ام ، ديگر خسته شده ام
اگر مي بايست مرا ترک کني ، اي کاش واقعا اين کار را مي کردي
چرا که حضور تو اينجا حس مي شود ...
و مرا رها نمي کند

آه که اين زخم شفا يافتني نيست،
اين درد فراتر از درد هاي ديگر است
آنقدر خاطره وجود دارد که حتي گذشت زمان هم آنها را از بين نخواهد برد

آن زمان که گريستي ، اين من بودم که اشک هايت را زدودم
آن زمان که فرياد کشيدي ، من بودم که با ترس هايت جنگيدم
و در طول اين همه سال ، دستانت را در دستانم نگه داشتم ...
و تو هنوز مالک تمام وجود من هستي

پيش تر ها اسير افکار نيرومندت بودم
و اکنون در بند دنيايي که تو برجاي نهادي
سيماي تو روياهاي شيرين مرا تسخير کرده است
و نواي تو تمام هوش و عقل مرا به يغما برده است

بسيار سعي کردم تا خود را به نبودن تو عادت دهم
اما اگر چه هنوز با مني ، تنهاي تنها مانده ام ... /

چند وقت پيش آلبومي از گروه «رنگين کمان» معرفي کردم به اسم «رنگ شب» و البته با لينک آهنگ ها واسه دانلود..
اين آلبوم شامل ده تا آهنگ منتخب خارجي هست که گروه رنگين کمان متن فارسي آهنگ ها رُ به موزيک اضافه کرده. روال کار اينجوريه که يک بار ترجمه ي فارسي آهنگ (رو موزيک) خونده ميشه و بعد اصل آهنگ..
بعد از معرفي آلبوم، ايميلي داشتم از طرف گروه رنگين کمان. و چون هيچ منبع فارسي / انگليسي از اين گروه رو نت پيدا نکردم، ازشون خواستم به چند تا سوال جواب بدن. فقط در نهايت اضافه کنم «اميدوارم ايميل واقعي بوده باشه» چون تضميني وجود نداره..

خُب، از خودِ گروه شروع کنيم؛ گروه از چه کساني تشکيل شده، از کي کارش رُ شروع کرد و تو چه حيطه اي فعاليت مي کنه؟
شروع کار ما از يک سالِ پيش بود که تصميم گرفتيم کاري متفاوت از کارهاي موجود در بازار ايران ارائه بديم. اين شد که آلبوم اول مون رُ start زديم. گروه ما متشکل از سه نفر هست. کار ما همون طور که از آلبوم اول مون پيدا ست، ترجمه ي آهنگ هاي خارجي به فارسي، براي بهتر فهميدنِ آنها و بهتر ارتباط برقرار کردنِ شنوندگانِ فارسي زبان با اين ترانه هاست.

گروه رنگين کمان در کجا هستن؟ در ايران هستن يا خارج از کشور؟ و اصلاً فعاليت شون مجازه؟
ما در يکي از زيباترين شهرهاي ايران هستيم (اجازه بدين اسم شهر فعلاً secret بمونه). فعاليت ما يه کار حرفه اي از نظر دقت کاري، ولي در عين حال غيرحرفه اي بوده و در حقيقت به نوعي دغدغه ي فکري هر کدوم از ما هست. براي تشخيص مجاز يا غيرمجاز بودنش هنوز به جايي مراجعه نکرديم.البته تقاضاهايي هم از برخي از شبکه هاي خارج از کشور براي پخش کارهاي ما شده، که فعلاً هنوز پاسخي به اونا نداديم، چرا که هنوز منتظر ديدنِ بازتاب کارمون در خودِ ايران هستيم.

رنگين کموني ها کيا هستن؟ و هر کدوم چه نقشي دارن تو گروه؟
ما سه نفر هستيم به اسم هاي «سعيد»، «احمد» و «حسن» که در خيلي از موارد يا بهتر بگم در تمام موارد با هم اتفاق نظر داريم، حتا در کوچکترين موارد، سليقه ها و علايق مون مشابه هست و همين تشابه باعث انتخاب اين آهنگ ها براي آلبوم اولمون شد.

rainbow فقط آهنگ هاي خارجي رُ ترجمه و ميکس مي کنه؟ از خودش آهنگي نداره يا نمي خواد داشته باشه؟
همون طور که گفتيم حيطه ي کار ما در ترجمه و به نوعي دکلمه ي آهنگ هاي خارجي اي هست که معمولاً بين ايراني ها محبوبيت دارن. و در اين راستا از تقاضاهاي طرفدارانمون هم استفاده مي کنيم. هيچ کدوم از ما -خودش- آوازي نخونده و در نظر هم ندارد که بخونه. همون طور که گفتيم مي خواين کاري متفاوت کرده باشيم و فکر نمي کنيم دنياي موسيقي با وجود اين همه خواننده ي با استعداد به ما، به عنوان خواننده احتياجي داشته باشه.

انتخاب آهنگ ها با کيه؟ خيلي ها نظر داده بودن چرا آهنگ هاي جديد انتخاب نشده؟
همه ما در انتخاب اهنگ ها سهيم هستيم و البته در آلبوم هاي آينده به تقاضاهاي طرفدارانمون هم حتماً توجه خواهيم داشت چرا که براي اونهاست که ما اهنگ ها رُ ارائه مي کينيم.

چرا ترجمه ي textها انقدر رسمي هست؟ و کار ترجمه رُ کي انجام ميده؟
ترجمه و خصوصاً ترجمه ي شعر و آهنگ کاملاً‌سليقه اي هست. ما در کار خودمون سعي کرديم به متن و احساسات شاعر وفادار باشيم و در عين حال ترجمه ي دقيقي ارائه بديم. البته اگر جايي لازم بوده، متن رُ کمي تغيير داديم تا مفهوم تر باشه. ترجمه ي آثار، کار يکي از اعضاي گروه بوده که با نظرسنجي از ديگر اعضا و نهايتاً با تأييد تمام اعضاي گروه اجرا شده.

از اونجايي که آهنگ ها در اصل بازخوني هستن، کپي رايت کارها هم رعايت شده؟
در مورد کپي رايت چون با هيچ کدوم از خوانده ها تماس نداشتيم، تنها تونستيم از طريق يک واسطه کارمون رُ به اطلاع خانوم Lee ، خواننده ي گروه Evanescence برسونيم. جالب اينجاست که ايشون با اين که زبون فارسي بلد نيستن؛ از کار ما خوششون اومد.

rainbow وب سايت، ايميل يا آدرسي داره که طرفدارش بتونن باهاش ارتباط برقرار کنن؟
در حال حاضر آدرس ايميلِ rainbowpersia@yahoo.com تنها وسيله ي ارتباط ما با طرفدارانمون هست که مي تونن به ما نامه بدن يا از طرق مسنجر با ما صحبت کنن. سعي داريم به زودي سايت اختصاصي گروه رُ راه اندازي کنيم که در اون صورت حتماً شما و دوستان ديگر رُ مطلع خواهيم ساخت.

سوالِ آخر، برنامه ي آينده ي گروه rainbow چيه؟
سعي داريم تا پايانِ امسال آلبوم بعدي خودمون رُ با ترانه هاي جديد تر و محبوب تر ارائه بديم و در اين راه مشتاق شنيدنِ نظرها و درخواست هاي دوستان عزير هستيم.

حرف آخر؟
تشکر از کساني که با ايميل و pm هاي خودشون ما رُ به ادامه ي کار تشويق مي کنن.

نگارش پيشرفته

کل يک ترم درس (تازه يکي از جدي ترين درس هاي ما) !! يا ترجمه ي جزوه ي فارسي درس نگارش پيشرفته واسه بر و بچز زبان !

سه جور سوال قراره بده:
اول: يکي از مراحل ساختنِ پاراگراف
دوم: يه موضوع ميده بايد ازش پاراگراف بسازين
سوم: يه پاراگراف ميده بايد اشکال هاش رُ بگيرين و نقد کنين !

اول: يکي از مراحل ساخت پاراگراف
نوشتنِ يه پاراگراف چند تا مرحله داره، من مرحله ها رُ به ترتيب ميگم.. سوالي که ازش مياد اينجوريه که مثلاً مرحله ي دوم رُ ميده، و شما بايد مرحله ي سوم رُ بسازين و غيره!
پيش مرحله: بدونين که پاراگراف چند تا جمله (بين چهار تا هشت تا جمله) هست که بايد به همديگه به طور مستقيم ربط داشته باشن.. مسلماً چهار تا هشت سطر واسه گفتن يه موضوع خيلي کمه، واسه همين بايد موضوع رُ محدود (narrow-down) و خاص (specific) کنين.
مرحله ي اول: يه ايده ي کلي (Title يا Subject) تو ذهن تون بايد باشه که در موردش پاراگراف بنويسين.. مثلاً «ماشين»
مرحله ي دوم: ماشين خيلي کلي هست.. اون رُ محدود و خاص مي کنيم، انقدر محدود مي کنيم تا بشه تو چهار / هشت پاراگراف توضيح ش داد. تا به عنوان (Topic) مي رسيم. مثلاً، «ماشين» اول محدود ميشه به «بدنه ي ماشين»، بعد محدود ميشه به «دستگيره ي در ماشين»، بعد محدود ميشه به «ويژگي هاي يه دستگيره ي در ماشين» !
مرحله ي سوم: Topic يه عنوانه، حالت جمله نداره.. تو اين مرحله از تاپيک يه Topic Sentence مي سازيم.. يعني اون رُ مي کنيم يه جمله. مثلاً «يک دستگيره ي در ماشين داراي چند ويژگي هاي منحصر به فرد مي باشد». توجه کنين که Topic Sentence همون جمله اي هست که اول پاراگراف مياد، پس بايد بشه ادامه ش داد (بعد در اين مورد توضيح ميدم) و تو يه پاراگراف، جمله ي اول (Topic Sentence) که بهش general sentence هم ميگن، از همه کلي تر هست و دو تا ويژگي داره: اول مستقيماً عنوان (Topic) رُ بيان ميکنه، دوم Controlling Idea داره؛ يعني بعضي کلمه هاي اين Topic Sentence هستن که مهم هستن و در ادامه ي پاراگراف، اونا قراره توضح داده بشه. مثلاً تو مثالِ ما «دستگيره ي در» و «منحصر به فرد» Controlling Idea هستن. در ادامه ي پاراگراف بايد هر چيزي ميگين به اين دو تا ربط داشته باشه.
مرحله ي چهارم: خُب تا الآن جمله ي اول رُ نوشتيم. از اينجا به بعد يه حلقه يا چرخه رُ بايد طي کنيم. يعني اگه (بستگي به جمله داره) لازمه تا جمله بنويسيم، سه بار بايد از مرحله ي چهار شروع کنيم.. بزارين يه جور ديگه بگم:
حالا بايد پاراگراف رُ ادامه بديم، و هر جمله اي که ميگيم بايد Topic Sentence رُ ساپورت کنه. پس دو جور جمله داريم: Major Support يعني جمله اي که مستقيماً تاپيک رُ توضيح ميده و Minor Suport يعني جمله اي که به Major Support بر ميگرده (ميتونه مثال يا توضيح باشه) و فقط غيرمستقيم به تاپيک برميگرده. تو مثال ما، ميشه بعد از اون جله گفت: اولين ويژگي استقامتِ دستگيره هست که بايد محکم باشه (تا اينجا Major Support) و ميتونه از آهن، آلومينيوم يا فلزهاي ديگه ساخته شده باشه (اين جمله Minor Suport هست ديگه).
....حالا همون حقله يا loop هست که گفتم. به تعداد مواردي که بايد بگيم، Major Support و اگه لازم باشه ر ادامه ش Minor Suport مياريم. در مثال ما ميشه: و ويژگي بعدي فلان هست (Major) که مثلاً به اين دليل لازمه باشه (Minor يه توضيح واسه Major هست در واقع)
حالا پاراگراف ما تموم شده، فقط يه نتيجه گيري لازم داره.

نکته: احتمالاً اينجوري سوال ميده که مثلاً واسه موضوع (Subject) «ماشين» ، يه تاپيک بنويسين. يا با تاپيکِ «دستگيره ي در ماشين» يه Topic Sentence بنويسين.. يا يه Topic Sentence بده و بگه Controlling Ideaهاش رُ مشخص کنين.
پ.ن. شايد يه مرحله رُ بپره، يعني Subject بده و بگه Topic Sentence بنويسين؛ اون وقت بايد يادتون باشه که حتماً موضوع بايد کلي محدود و خاص بشه، بعد از روش Topic Sentence بسازين !!

نکته: Topic جمله نيست (بايد مثلاً کلاز بنويسين) !! مثلاً ميشه گفت «Why Mr X is a good teacher» اما «Why is Mr X a good teacher?» غلطه !
نکته: Topic کلي هست، اما چون اولين چيزي هست که داريم، نميشه ضمير (مثلاً He يا She) آورد تو جمله ها..!!!! بايد اسم ببرين اگه چيزي مي خواين بگين!
نکته: Topic کلي هست، پس نميشه در موردِ خودِ آدم (Opinion) باشه. يعني مثلاً «My Feelings about Shiraz» غلطه !
نکته: معمولاً اسم هايي که تو Topic هست capitalized ميشن (حرف اولشون بزرگ نوشته ميشه.. فقط اسم و فعل، نه حرف و اينا!!) مثال: How to Write a Paragraph !
راهنمايي: چند جور Topic ميشه ساخت: يکي -معمولاً- اين که سوال بپرسين: «How 2 do so» يا «Why do s.th» يا چرا فلان چيز اين جوريه !

نکته: چون بايد بشه Topic Sentence رُ ادامه داد، => Topic Sentence نميتونه Fact يا واقعيت باشه (مثلاً« ماشين، دستگيره دارد» غلطه!)
نکته: Topic Sentence ميتونه دو حالت داشته باشه: بيان نظر شخصي (Statement Of Opinion) باشه يا بيان مقصود نويسنده (Statement Of Intent) باشه. به خلاصه ميشه گفت: اگه تو Topic Sentence نظر شخصي (Feelings) بگين، ميشه Opinion و اگه يه چيزي رُ بخواين توضيح بدين (به خواننده بخواين معلومات بدين!) ميشه Intent. مثلاً «من دستگيره ي در ماشين م را دوست دارم» ميشه Opinion و «دستگيره ي در ماشين چند ويژگي دارد» ميشه Intent !
ميشه يه جور ديگه هم توضيح داد: جمله ها يا Objective هستن و يه چيز عيني (real) رُ ميگن.... يا Subjective هستن و يه چيز ذهني (Personal Feelings) رُ ميگن!
راهنما: بايد از مفهوم و معني بفهمين، اما تو اکثر Opinion ها من (I, Me, My) هست !!
راهنما: خيلي موقع ها Topic Sentence هم Opinion هست، هم Intent.. اگه اينجوري بود: مي تونين بنويسين هر دو هست، اما فلان بيشتر !! يا اگه فقط گفته بود «کدوم؟»، اون که بيشتر هست رُ بنويسين!! در ضمن اوني بيشتر هست که Controlling Idea بهش يه جورايي مربوط ميشه!
نکته: گفتيم Fact رُ نميشه گفت، چون نميشه developeش کرد. يه تعريف ديگه هست که اگه بشه Fact رُ develope کرد، ميشه Intent !
نکته: Topic Sentence بايد Controlling Idea داشته باشه، و تو جمله هاي بعد (Major Supportها) اين Controlling Idea ها بايد توضيح داده بشه، توصيف بشه يا مثال زده بشه!

نکته: تو جمله هاي بعدي (Major و Minor) عملاً بايد Controlling Idea ها رُ توضيح بدين.. واسه اين کار، سعي کنين Topic Sentence رُ واسه خودتون سوالي کنين: کلمه هايي که سوالي شدن Controlling Idea هستن و جواب اين سوال هاي ميشه Major (و Minor)
راهنمايي: معمولاً اول Why، بعد How و بعد What و باقي کلمه هاي پرسشي.

نهايتاً واسه نتيجه گيري (جمله ي پاياني پاراگراف) پنج تا راه هست:
يک- کل پاراگراف رُ خلاصه کنين و خلاصه ش رُ بگين
دو- اگه مشکلي مطرح شده تو کل پاراگراف، يه راه حل ارائه کنين.
سه- نتيجه ي پاراگراف رُ بنويسين که اگه کسي اين کارهايي رُ که شما گفتين انجام بده، چي ميشه يا تأثير انجام دادن اين کارها (که تو متن پاراگراف توضيح دادين) چيه؟
چهار- از اطلاعاتي که تو متن پاراگراف دادين يه نتيجه گيري کنين و بنويسين
پنج- اگه هيچي به ذهن تون نرسيد، همون Topic Sentence رُ پارافريز کنين (يه جور ديگه بگين)

مهم: جزوه ش پر مثال هست، بخونين !! مثلاً امکان داره اينجوري سوال بده که بهتون Topic يا Topic Sentence بده، بعد ازتون بخواد تا بگين statement of چي هست (intent يا opinion؟) و ازتون بخواد ازش سوال بسازين که بايد بر اساس Controlling Ideaها سوال بسازين !!

اگه سوالي نده چي؟
اگه اين جوري سوال نده، يه پاراگراف ميده و ميگه Topic Sentence ش رُ بنويسين.. يا يه Topic Sentence ميده و ميگه Controlling Idea رُ بنويسين يا Topicش چي بوده..
احتمال داره پاراگراف بده و Out Line بخواد:
واسه اين کار اول Topic رُ مي نويسيم (Topic جمله نيست!)
بعد Major رُ (باز هم جمله نه !!! به صورت يک يا دو کلمه)
و به تو رفتگي Minor هر Major رُ مي نويسيم..
فاصله
دوباره Major بعدي و Minor
بعد مي نويسين Conclusion، دو نقطه؛ فلان (باز هم جمله نه!)

دوم: يه موضوع ميده بايد ازش پاراگراف بسازين
ديگه بايد ياد گرفته باشين.. کل جزوه ش پر از مثال هست، سر کلاس هم که همه ش مثال ارائه ميشد..
راهنمايي: يک) جمله تون رُ با There is, There are شروع کنين!
دو) Topic Sentence بايد خيلي محدود و خاص باشه (اصلاً جنرال نبايد باشه!)
سه) تو Topic Sentence به هيچ عنوان ضمير نميشه آورد (مثلاً It Likes to Play يا They Are Funny Paintings اشتباهه)
چهار) تو Topic Sentence نبايد Fact بگين (مثلاً My Car is Volkswagen اشتباهه)
پنج) تو تک پاراگراف لازم نيست اولين جمله تو رفته (indentation) باشه! از اول سطر شروع کنين به نوشتن !
شش) جزوه ي خودش رُ يک بار بخونين، متن ش خيلي ساده ست !!!!!!!!!!!!!!!!!!

سوم: يه پاراگراف ميده بايد اشکال هاش رُ بگيرين و نقد کنين !
بر اساس همه ي اون چيزايي که بالا ياد گرفتين، ايرادهاي پاراگراف رُ بگيرين.. اگه بارم داشته باشه راحت ميشه فهميد چند تا ايراد داره، اگه نه که هر چيزي به ذهن تون رسيد بگين!!! از غلط تايپي گرفته تا اشگال گرامري..!

غلط هاي مصطلح:
اشکال تخصصي:
* مهمترين اين که حشو نباشه... مطالب مربوط باشه..! اين در مورد Minor ها و بعد در مورد Major ها خيلي اتفاق ميوفته !!!!!!
* Topic Sentence نبايد واقعيت (Fact) باشه
*تو Topic Sentence نبايد ضمير باشه !!!!!!!!!!! (دليلش اينه که Topic Sentence جمله ي اول هست و اگه ضمير توش باشه، مرجع نداره.. فقط در يک حالت ميشه ضمير باشه که يه جوري تو همون Topic Sentence مرجع داشته باشه (مثلاً ترکيب چند کلاز))
* Topic Sentence بايد جمله باشه !!
* از واژه ي many و مثل اون استفاده نشه، به جاي a number of يا اصلاً عدد استفاده بشه (مثلاً «سه راه براي رسيدن به خونه ي مادربزرگه وجود داره»
* بهتره اگه ترتيبي هست، به اين صورت بيان بشه که First فلان، Second فلان، Also فلان.. in addition و Further more.. و Finally فلان !
* صفتي که تو Topic Sentence به کار ميره واضح باشه (مثلاً Important و غيره به جاي Good که خيلي کلي هست)
* در کل بايد بالانس رعايت بشه: اگه مثلاً يک سطر Major و دو سطر Minor گفتين، واسه همه ش همين باشه، نه يکي ش بدون Minor باشه و يکي ديگه هار سطر Minor !
* در کل بايد بالانس رعايت بشه: مثلاً همه ي نمونه ها جراند گفته بشه يا مصدر و غيره.
* در کل بايد بالانس رعايت بشه: اگه همه ي Majorها توصيه هست، همه ش توصيه باشه! اگه از ديد مثبت هست، همه ش از ديد مثبت باشه..
* يه راه خوب واسه محدود کردن استفاده از صفت هست، مثلاً There are two main ways يا There are four important things..
* عدد رُ بايد بنويسين (نه اين که شکل ش رُ بکشين) و همين طور بنويسين And و نه & !!
* حجم پاراگراف بايد بين چهار تا هشت جمله / سطر باشه !
* «نتيجه گيري» بي ربط نباشه و يکي از اون پنج راه توش به کار رفته باشه.
* Major وارد جزئيات نميشه !! بايد Major بگين و بعدش با Minor جزئيات يا مثال رُ بگين.. حالا اين Minor ميتونه يه جمله ي جدا باشه يا تو همون جمله (به صورت کلاز)
* Minor نبايد خيلي بي ربط باشه که به Topic نخوره !
* مواظب باشين اگه The به کار بردين، قبلش معرفه کرده باشين اون اسم رُ !!

اشکال دستوري:
* اول پاراگراف نبايد تو رفته باشه
* بعد از کانجاکشن ها که دو تا کلاز يا جمله رُ به همديگه وصل مي کنن (مثل And، But و غيره) بايد کاما باشه و يه فاصله (کاما از طرفِ اول به کلمه ي قبل از خودش مي چسبه)
* واسه رابط هاي بين دو تا کلمه (مثل And، But و غيره) نياز به کاما نيست، اما باشه هم اشکالي نداره.
* اگه چند تا چيز با هم مقايسه شدن (مثلاً با And، But و غيره) همه شون بايد تو يه فرم باشن (مثلاً همه gerund يا همه مصدر و غيره)
* اگه اول سطر اومدين، حرف اول بزرگ. اگه بعد از کاما بود لازم نيست بزرگ بنويسين حرف اول رُ !!
* اشکال هاي ديگه: جمله بندي و اشتباه تو استفاده از حرف اضافه ها و غيره..

یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۳

همه چيز درباره ي شيراز - دو

ديروز يه قول -به خودم!- دادم که به مدت يک سال لب به نوشابه نزنم.. يکي از چيزايي که شديداً مصرفش رفته بود بالا همين نوشابه بود. در کل چند وقته (بيشتر از چند وقت!) که تنها خوراک من شده غذاهاي فست فودها، چيپس و نوشابه.. دقيقاً از ديروز به مدت يک سال (تا تولد بعدي مهدي اچ اي) قول ميدم تحت هيچ شرايطي نوشابه نخورم.

دوشنبه يه امتحان سخت دارم.. اميدوارم به خير بگذره ..!

کاست «روح مقدس دو» و «تنها در باران» هم به بازار اومد که پيشنهاد مي کنم از دست ش ندين!!
// با دست هاي خالي مي روم، بيل را در دستانم ببين؛
پياده مي روم، اما بر پشتِ گاوي نشسته ام،
از روي پل مي گذرم: نگاه کن! پل مي رود نه آب.
جن يه «فودا يشي» - زندگي: 497 - 569

اين: خوب اينهم فيلم I Robot فيلم جنجالي که محصول سال 2004 هست که فيلم بسيار جالبي هست تقديم شما مي کنم. لينک دانلود / حجم: 338.97MB - پسورد فايل زيپ: www.arabuser.com
* خوب اينهم فيلم Jersey Girl تقديم شما عزيزان مي کنم. اين فايل بصورت ZIP ميباشد براي باز کردن آن احتياج به يک پسورد داريد. حجم: 325.31MB لينک دانلود - پسورد: www.arabuser.com
توضيح باز کردن فايل: اينجا !

در مورد جزيره هاي مصنوعي چي ميدونين؟ The Palm Islands يا جزاير نخل، معروف ترين نمونه ش بود که تا الآن خيلي کارهاش انجام شده.. واسه ساختن اين جزاير، قسمتي از اقيانوس رُ انتخاب مي کنن و انقدر خاک ميريزن تا جزيره بشه!! البته به همين الکي هم نيست، اما ساده ش دقيقاً همينه.. در اونجا هيچ چيزي نيست، و از اول شروع مي کنن به ساختن.. خيلي ساده ميشه حدس زد کجا اين اتفاق افتاده: دبي!
جديداً سري دوم اين جزاير هم داره ساخته بشه: The World Islands يا جزاير دنيا که شکل قاره هاي کره ي زمين هست..!

سلمان: سال دو هزار و پنج؛ " ... شگون نداره شب سال نو خونه موندن ! ... مال ما نيست که ، بي خيال ... به هر حال ... 10 دقيقه به نيمه شب ... تاکسي هتل فلان ... 2 دقيقه به نيمه شب .. one two three four five six ... هپي نو ير ! ... nobody to hug؟ ... شايد سال ديگه ... "
+ ‌شرکت Amazon.com پر فروش ترين روز تاريخ 10 سال خودش را دوشنبه اين هفته تجربه کرد ... در هر ثانيه 32 item مختلف در سايت Amazon به فروش رفت ! ... (منبع)




قسمت دوم از «همه چيز درباره ي شيراز»
همون طور که گفته بودم تو اين قسمت از جاهاي ديدني شيراز مي خوام بگم، و قسمت بعد واسه هر چيزي که باقي مونده باشه و رفع اشکال ها.. فقط قبل ش يه توضيح: واسه معرفي «جاهاي ديدني شيراز» چندين کتاب و سايت هست که مي تونين به عنوان راهنما استفاده کنين. اما من مي خوام از يه جنبه ي ديگه به معرفي فقط جاهاي مهم بپردازم: جاهايي که اگه به شيراز اومدين، بايد در موردش بدونين.. و اطلاعات ش هم در حد اطلاعات عمومي ! واسه تمکيل کردن اطلاعات تون از اين سايت استفاده کنين که خيلي کامله تو توضيح هاي تاريخي و عکس ! نقشه ي شهر شيراز رُ هم اينجا مي تونين ببينين.

دروازه قرآن: اولين چيزي که زمان ورود به شيراز مي بينين. قبلاً دروازه ي شهر بوده و يه قرآن هم توش بوده واسه کساني که از زيرش رد ميشدن، البته قرآن ش الآن تو موزه ي پارس هست، و خيابون اصلي هم از کنارش مي گذره، اما به عنوان يه بناي تاريخي حفظ شده..

آرامگاه خواجوي کرماني: دقيقاً سمت راستِ دروازه قرآن، اين آرامگاه هست. خواجوي کرماني عارف و شاعر بوده و الآن آرامگاه ش (که تقريباً تو کوه هست) يه جاي ديدني محصوب ميشه.

سمت چپ دروازه قرآن جايي هست به اسم کوهپايه و يه کوه هست که همه ش رُ پله گذاشتن.. حدود هفتصدتا پله ! و اون بالا به «گهواره ي ديد»، يه سازه که خيلي قبل يه جا بوده واسه ديده باني، مي رسه.

البته اگه تو نوروز بياين شيراز، يکي از کارهايي که هر سال انجا ميشه نورپردازي کوه ها هست (کل شيراز تو يه دره واقع شده، دور تا دورش کوه هست) و عصرها و شب ها، خصوصاً طرف هاي دروازه قرآن واقعاً قشنگ ميشه.

حافظيه: ميشه گفت معروف ترين جاي شيراز ! هميشه ميشه دوستدارن و مرديدان حافظ رُ ديد که کتاب حافظ دستشونه و دارن تفأل ميزنن.. و البته يه جاي خيلي قشنگ و شيک، با يه جو آروم واسه صبت هاي عاشقونه.. ؛)
يه زماني بيست و چهار ساعته باز بود، اما بعد منهل شد.. شب هاي حافظيه خيلي قشنگه. خيلي ها به گرفتن مراد از حافظيه اعتقاد دارن: و حوض هايي هست که بعد از بستن عهد، سکه اي رُ توش ميندازن.. معمولاً کسي که مراد مي گيره، به جز عهدي که با هم دارن، يه ديدار مجدد از حافظيه رُ هم واسه خودش در نظر مي گيره..

از نظر يه ايرانگرد شايد حافظيه و سعديه مثل هم باشه، اما «حافظيه» از نظر هر شيرازي، يه جاي آروم و دنج و همون طور که رو سربليت ورودي نوشته «ميعادگاه عشاق» هست. اما سعديه يه جاي عادي حساب ميشه.. شايد به اين دليل باشه که حافظيه نزديک چهارتا از دانشگاه هاي شيراز هست و سمت راستش تالار حافظ (يزرگ ترين تالار شهر) قرار داره، اما سعديه، با وجود فاصله ي خيلي کم، تقريباً در منطقه ي پايين شهر قرار داره.

سعديه: آرمگاه سعدي! از دو سال پيش که «روز سعدي» به رسميت شناخته شد، ظاهر سعديه خيلي عوض شد، زمين هاي اطراف رُ شهرداري خريد و الآن قبل از ورود به آرامگاهِ سعدي، يه بنا هست و آب رکني شيراز از اونجا رد ميشه.. باز هم شب سعديه خيلي قشنگ تر هست.

شاه چراغ: آرامگاه احمدبن موسي برادر امام رضا.. دقيقاً مثل امام رضا، شديداً عقيده دارن که مراد ميده و نظر مردم رُ جواب ميده. از نظر معماري و غيره هم جاي قشنگيه.

ارگ کريمخاني: يه ارگ قديمي که به عنوان يه اثر باستاني نگه داشته ميشه، جنبه ي ايرانگردي داره.. البته پارسال (فقط همون يک بار!) رسيتال جاز و پيانو رُ اون تو برگزار کردن.

باغ گياهشناسي ارم: جزو املاک دانشگاه شيراز محسوب ميشه، يه باغ خيلي قشنگ خصوصاً تو اردي بهشت ماه.. با انواع گل ها.. البته به نظر من «باغ گل ها» ي اصفهان از بعضي جنبه ها مهم تر از «باغ ارم» هست.
به جز محوطه ي تقريباً بزرگ باغ، يه ساختمان هم هست که زماني دانشکده ي حقوق بود، اما بعد به عنوان اثر باستاني نگه ش داشتن.. اگه در حال تعمير نباشه (که معمولاً هست) ميشه ازش بازديد کرد.

نارنجستان قوام: «قوام» يه آدم مهم حکومتي (مثلِ خان مثلاً) بوده زمان قاجاريه و البته خيلي ثروتمند. نارنجستان دو تا ويژگي داره: اول يه باغ بزرگ که همه ي درخت هاش نارنج هست (البته تو بهار که «بهار نارنج» درمياد و قشنگ ميشه، واسه برداشتنِ «بهار»، اجازه ي بازديد ندارين. دوم هم ساختمانِ نارنجستان هست که ديوارها (و حتا سقف ش) نقاشي / آينه کاري شده و در نوع خودش بي نظيره.

باغ عفيف آباد : يه باغ قديمي بزرگ ديگه.. از نظر شيرازي ها يه جاي خلوت و خوب واسه قرار ملاقات ها هست. واسه توريست هم يه موزه وسط باغ هست (موزه ي اسلحه).

باغ جهان نما: اين هم جزو باغ هاي قديمي شيراز بوده، اما تازه يک ساله که بازسازي و قابل استفاده شده.. جاي قشنگيه، خصوصاً اگه شب برين..

بازار وکيل: بازار معروف شيراز..! يکي از قسمت هاي معروف ش «سراي مشير» هست که چه از نظر معماري چه مغازه هاش، اون قسمت رُ از بقيه ي بازار جدا مي دونن.

حمام وکيل: از نظر معماري جاي مهميه و همين طور تاريخي.. البته چند ساله شده رستوران سنتي.. در عين حال که حمام وکيل هم هست!

تخت جمشيد: البته جزو شيراز نيست.. در اصل نزديک مرودشت (از شهر هاي اطراف شيراز) هست. مناطق ديدني ديگه اي که اطراف شيراز هست: آبشار مارگون و بهشت گمشده عروف ترين شون هستن.

البته شيراز جاهاي ديدني زياد داره، اما مهم ترين هاش اينا بودن.. براي مسافرت به شيراز و ديدن اکثر جاهاش، پنج روز رُ حداقل در نظر بگيرين (جمعه اصلاً حساب نميشه) و چون بيشتر زيباي شيراز به سرسبزي و گل و درخت هاش هست؛ بهار (خصوصاً اردي بهشت) بهترين زمان هست براي مسافرت و ديدن شيرازي که تماماً سبزپوش شده (حتا کوه ها)..!

جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۳

پاسخ به سوالات متداول..

خيلي ها تا به حال بهم گفتن تو صفحه ي «درباره ي» فقط از وبلاگ ت حرف زدي و هميشه کلي سوال بوده که مجبور شدم از جواب دادن بهش در برم.. امروز مي خوام جواب بعضي هاش رُ بدم. خيلي هاش رُ قبلاً ضمن نوشته هام گفتم، بعضي هاش هم جديده. بذارينش به مناسبت تولدِ مهدي اچ اي ؛)

مهدي اچ اي، کي هست، چند سالشه و چه کار مي کنه؟!
اسمم مهدي هست، و با کسره تلفظ ميشه.. اسمي که يه زماني خيلي ازش خوشم نميومد، اما الآن خيلي خوشم مياد. شيراز زندگي مي کنم، البته شيرازي نيسم. زماني که وبلاگ نويسي رُ شروع کردم هنوز دبيرستان مي رفتم !! اما الآن سال دو رشته ي ادبيات زبان انگليسي هستم. تخصص م تو کامپيوتر و اينترنت هست، اما کار (به معناي حرفه اي و همراه با درآمد) وبلاگ نويسي و آپ ديت کردنِ لينکس هست. شايد هم به طودي تدريس زبان يا کامپيوتر / اينترنت..

متولد چه ماهي هست و چه اخلاقي داره؟
متولد فروردين.. شخصيت: کاردينال، سنگ: الماس، فلر: آهن، شعار: من هستم و ادامه..

چه رنگي رُ دوست داره؟
ترکيب رنگي تمپليت فعلي م رُ !! صدها بار اين تمپليت هر چيزيش عوض شده تا شده ايني که الآن هست و دوستش دارم، هر چند هر از گاهي به مناسبت هاي مختلف واسه تنوع هم شده يه کم تغييرش ميدم؛ اما عموماً يه رنگِ آبي نفتي خوشرنگ و يه جور ارغواني باحال هست که دوست دارم.. البته فقط واسه وب، مثلاً درباره ي لباس و اينا من اصلاً همچين رنگ هايي ندارم و نمي پوشم..!
ديگه؟ در کل از رنگ مشکي خوشم نمياد..

اصلاً چرا وبلاگ مي نويسه، از کي مي نويسه و در چه زمينه اي؟
اولش فقط امتحان کردنِ يه چيز جديد بود !!! يه تجربه که بيشتر از روي فضولي بود، اما الآن بهش عادت کردم؛ مثل دوستي که هر روز ببيني ش و باهاش حرف بزني و کلي خاطره با هم داشته باشين؛ به هيچ عنوان نميشه به همين سادگي ازش جدا شد.. شروع آشنايي و وبلاگ خواني من تابستون سال هشتاد بود. و بعد از اون سعي کردم يه وبلاگ واسه خودم داشته باشم و نهايتاً اولين پست م رُ در تاريخ بيست و سه دي ماه پابليش کردم. زمينه؟ روزنوشت! اين بهترين و دقيق ترين واژه اي هست که ميشه گفت.

وبلاگ زياد مي خونه يا فقط مي نويسه؟
خوندن، زياد نه.. وبلاگ اکثر دوستاني که لينکشون تو ستون سمت راست صفحه هست رُ وقتي آپ ديت ميشه مي خونم، غير از اون بايد خيلي بيکار باشم که بخوام لينک هاي اونا رُ برم و وبلاگ هاي ديگه رُ بخونم.. کمبود وقت و اين چيزا..

چرا به جاي اين نوشته هاي عموماً احساسي خيلي تکراري که تو همه ي وبلاگ ها هست، شروع نمي کنه به يه کار جدي؛ مثلاً ترجمه ي متن هاي ادبي که تو بعضي از پست ها اين کار رُ انجام داده..؟
اين رُ N نفر بهم گفتن؛ عموماً هم آدم هايي که اين جور نوشته رُ وقت تلف کردن مي دونن و پيش خودشون فکر کردن دارن يه نصيحت خوب مي کنن و من تا به حال به ذهنم نرسيده !
اما جواب من: اين وبلاگ روزنوشت هاي من هست. اين دقيقاً معني روزنوشت هست، نوشته هاي روزانه.. بدون هيچ محدوديتي.. نوشته هاي روزانه ي من شامل هر چيزي که اون روز تو ذهنم بوده ميشه و همين طور شامل هر کاري که اون روز انجام دادم. يه قسمت هايي ش شايد از نظر شماي خواننده جالب باشه، يه قسمت هايي ش چرت و پرت.. دقيقاً مثل دوستي که روزانه چند ساعت رُ با هم هستين و در هر موردي با هم حرف مي زنين، وبلاگ هم واسه من تقريباً همين جوريه.. البته مسلمه که اگه مطلبي از من تو سايت هاي ادبي يا مجله ها چاپ شده، کارهاي رسمي (نوشته، ترجمه و غيره) بوده و يا اگه مطلبي از من تو روزنامه اي چاپ شده، تو همون حيطه بوده. اما روزنوشت هاي من همون قدر شامل اين مطالب رسمي ميشه که شامل ثبت يه سري خاطرات شخصي. و البته فکر کنم کساني که خواننده ي اينجا هستن، يا به نوعي با اين مسأله کنار اومدن يا سعي کردن درک کنن، يا حتا شايد اينجوري دوست داشته باشن!

مهدي اچ اي، تجربه ي وبلاگ نويسي رُ از روي کنجکاوي شروع کرد، اما چرا ادامه داد؟ چه چيز وبلاگ اون رُ جذب خودش کرده؟
از نوشتن خوشم ميومد هميشه، قبل از وبلاگ هم تکه هاي کاغذ و دفتر خاطرات و اين چيزا بوده. حتا زماني بود که سعي کرديم با چند نفر ديگه يه مجله هفتگي بزنيم (که به دلايلي نشد). اما در کل از نوشتن لذت مي برم و باهاش بزرگ شدم.. دليل دوم احتمالاً عادت هست، شايد اگه اين جا يه وبلاگ تخصصي در زمينه ي کامپيوتر بود، من هيچ وقت احساسي رُ که الآن بهش داشتم رُ نداشتم و خيلي راحت مي تونستم يه روز از خواب بيدار شم و بگم از امروز ديگه وبلاگ نمي نويسم.
و دليل سوم خونده شدن نوشته ها.. وقتي مي بينم اين همه آدم روزانه نوشته هاي منو مي خونن، خود به خود دوست دارم ادامه بدم. شديداً فکر مي کنم آرزوي هر نويسنده اي اينه که کتاب ش خونده بشه، هر چه قدر خواننده ها بيشتر بشن، موفقيت اون نويسنده بيشتر ميشه.

وبلاگ چه قدر از زندگيش رُ تشکيل ميده؟
حداقل يک سوم زندگي م به اينترنت مربوط ميشه، حالا وبلاگ، ايميل و غيره..

چرا به فرم شکسته مي نويسه؟ انگار داره حرف ميزنه..
عادت شده واسه م. چرا و از کي اين شکلي شد يادم نيست، اما بعد از اين همه سال، اصلاً طرز نوشتن من اين شده. حتا اگه قرار باشه يه متن رسمي بنويسم، سعي مي کنم مخاطب م رُ متقاعد کنم که اينجوري نوشتن فقط عادته، و نهايتاً اگه مجبور بشم رسمي ش کنم بايد چند بار از روش بخونم و درستش کنم. اما اون چيزي که نوشته ي اول م هست اين مدليه، کاريش هم نميشه کرد!

تو نوشته هاش کمتر از حرکت هاي سياسي که هر از گاهي موج وبلاگ نويساي درگيرش ميشن مي نويسه، آيا مخالفه يا نظر متفاوتي داره؟
مخالف به اين معني که بخوام بگم اونا اين کار رُ انجام ندن، نه.. اما خودم تو دو تا مورد اصلاً نيستم: اول ورزش دوم سياست. و اين شامل هر چيزي که به اين دو مورد مربوط بشه هست، واضح تر بگم: من هيچ ورزشي انجام نميدم، از هيچ ورزشي خوشم نمياد، تا به حال حتا يه مسابقه ي فوتبال رُ هم کامل نگاه نکردم! هيچ چيزي از قوانين فوتبال -پرطرفدار ترين ورزش تو ايران- نميدونم و اسم هيچ بازيکن معروفي رُ بلد نيستم! همين در مورد سياست هم صادقه.. يه زماني عضو کميته ي تبليغاتي انتخاباتي و اين چيزا بودم، اما از اون زمان خيلييييي وقت مي گذره و الآن اگه روزنامه اي رُ بخونم، فقط صفحه هاي ادبي و علمي و موسيقي و کامپيوتر و پزشکي و ايناش هست.

مهدي اچ اي، به جز کار با کامپيوتر چه کار مي کنه؟ ورزش که نه، عشق ماشين هم نيست.. حوصله ي صحبت با تلفن رُ هم نداره، تلويزيون و فيلم هم نه. ‌پس چه کار مي کنه؟
اگه خواب رُ در نظر نگيريم، گوش کردن موزيک، تقريباً هر زبون و هر سبکي رُ گوش مي کنم به جز سنتي ايران.. و بعد هم کتاب، خوندن کتاب رُ خيلي دوست دار.م هرچند جديداً انقدر گرفتار بودم که حتا به اين هم نرسم..

طرفدار چه خواننده اي هست، و چه نويسنده اي؟
همه چيز گوش مي کنم به جز بعضي استثنا ها که اصلاً نمي تونم تحمل کنم.. مثلاً تو ايراني ها از چهار تا بهترين خواننده ها، فقط با صدا و موزيک هاي دوتاشون مي تونم ارتباط برقرار کنم (سياوش قميشي و ابي) و داريوش و گوگوش، به جز تک آهنگ هايي، واسه م کاملاً غريبه هستن..
البته معمولاً خارجي گوش مي کنم و باز هم شامل همه چيز ميشه.. اول اوانسنس، بعد هم خيلي ها؛ مثلاً جديداً دايدو، يا قبل تر لينکين پارک.. متاليکا که هميشه بوده و هست، تتو و حتا امينم!
و چند وقتيه که بيشتر آهنگ هاي آروم که بايد به اين ليست چند تا کاست جديد مجاز ديگه (مثل:تنها در باران - هومن راد) رُ اضافه کنم، و همين طور انيگما و ارا و انيا و غيره..
نويسنده هم شديداً فکر مي کنم هر کتابي ارزش يک بار خوندن رُ داره، اما اگه وقت تون محدوده و قراره انتخاب کنين، پيشنهاد مي کنم با کتاب هاي پيشنهادي که تو ستون سمتِ‌ راست مشخصاتشون هست شروع کنين.

چه قدر واسه وبلاگ وقت / هزينه مي ذاره؟
اگه کلي تر جواب بدم، واسه اينترنت (وبلاگ، ايميل، هر از گاهي چت و..) خيلي. هزينه هم همين طور. نزديک هفتاد درصد خرج من هزينه ي اينترنت و پول تلفن هست، بعدش هم تاکسي و هديه، اين سه تا بزرگ ترين پول حروم کردن هاي من هستن!

بزرگ ترين مشکلي که با خواننده هاش داشته تا به حال؟
مشکل که نداشتم، ايميل و آفلاين هايي بوده که مثلاً با فلان حرف من مخالفن، اما مشکل نداشتم تا به حال! فقط دو مورد هست که چندين بار گفتم و سعي کردم همه بدونن، اما هنوز خيلي ها هستن که مي پرسن «ليلي زن بود يا مرد؟». اول اين که فرق وبلاگ با وب سايت تو دات کام بودن ش نيست؛ وبلاگ نوشته هاي غير رسمي يه نفره، حرف هايي که هيچ جنبه ي پيگيري نداره و فقط اظهار نظر موقتي اون شخص بوده. حتا شايد فردا نظرش عوض بشه. اما وب سايت نوشته هاي رسمي يه آدم / گروه هست، که مي تونه سند محسوب بشه. مثلاً به فرض حودر به خاطر سبک نوشتن ش از نظر حقوقي يه سايت خبري سياسي محسوب ميشه، اما اکثر وبلاگ ها فقط وبلاگ هستن.
دوم امنيت تو اينترنت هست؛ هيچ کس واسه کار با اينترنت آموزش نميبينه قبلش، و عموماً اصلاً فکر نمي کنن که لازم باشه ! حتا بدتر از اون تو اکثر کلاس هاي آموزشي، فقط ياد ميدن چه جوري يه سايت رُ ببينين، عکسي رُ save کنين يا عضو گروهي بشين. در کلاس هاي پيشرفته هم فقط به معرفي سايت هاي معروف، آموزش سرچ پيشرفته ي گوگل و حداکثر آموزش ساختن سايت و وبلاگ مي پردازن. در حالي که به نظر من اول از همه بايد مفهوم به اشتراک گذاري اطلاعات، استفاده از اينترنت و امنيت در اينترنت رُ توضيح بدن. متأسفانه اکثر کساني که مي شناسم -به هر دليلي- آنتي ويروس رو کامپيوترشون ندارن و 90% شون حتا بلد نيستن اگه آنتي ويروسي، ويروسي رُ شناخت، چه کار بايد انجام بدن. جمله اي که هزاران بار گفتم اينه که: ميشه خيلي راحت، با ايميل، چت، يا حتا هديه دادنِ يه CD، بين چندين فايل سالم، يک فايل تروجان گذاشت. و بعد از آلوده شدنِ کامپيوتر شما، بدون اين که شما بفهمين، اين تروجان ميتونه اطلاعاتي رُ واسه کسي بفرسته که به نوع و ورژن اون تروجان بستگي داره، اما حداقل ش يوزر و پسورد مسنجرها (ياهو، هات ميل و..) + يوزر و پسورد و شماره ي همه ي کانکشن ها، يا کپي هر اطلاعاتي رُ که جايي وارد کنين مثل پسورد و غيره، هست و حداکثرش متن همه ي ايميل ها و چت ها و حتا اسم اسم هر فايلي که رو کامپيوتر اجرا بشه (عکس، موزيک و..) هست. پس مواظب باشين!

مهدي اچ اي، از بلاگرها دوست هم زياد داره؟
آره.. با بلاگرهاي قديمي خيلي خوبم. خيلي موقع ها همديگه رُ مي بينيم و غيره، حتا تو شهرهاي ديگه، تو مسافرت ها، پيش مياد که بلاگرها رُ ببينم.. اما بلاگرهاي جديد نه خيلي. دليل اصلي ش هم اينه که اکثراً از من کوچکتر هستن و اصلاً جو جمع شون با من نمي خونه. ترجيح ميدوم تو جمعي برم که در مورد وبلاگ باشه، نه اين که بلاگر بودن بهونه اي باشه واسه چيزاي ديگه..
در کل با خواننده هام هم خوبم.. خيلي هاشون رُ ديدم، و اکثراً تو مسافرت ها چند نفر هستن که بخوان يه روز عصر، با من قهوه بخورن :)

مهدي اچ اي، با خيلي از بلاگرهاي ديگه شروع کرد به نوشتن.. بعد از اون هم کلي وبلاگ ديگه اومدن که هيچ کدوم -تو شيراز- حتا به پاي مهدي اچ اي هم نرسيدن، چرا؟
نمي دونم. ممنونم از خواننده هايي که اين جا رُ چک مي کنن، اما اين که چرا، نمي دونم.. فقط مي دونم من چيزي هستم که ميگم، هيچ وقت خودم رُ واسه مثلاً ويزيت بيشتر عوض نکردم (نه اين که ويزيت و هيت واسه م هيچ اهميتي نداشته باشه.. مهم هست، کلي هم واسه ش کار انجام دادم، تبليغ زدم و غيره.. اما به همه گفتم من ايني هستم که هستم، اگه دوست داشتين وبلاگ م رُ بخونين..) چند بار بين ايميل هاي ويزيتورها خوندم که بعضي ها به خاطر ظاهر و قيافه ي مهدي اچ اي ازش خوششون اومده، بعضي ها از متن هام.. حتا کسي بود که گفته بود هر چند روز يک بار لينکس رُ چک مي کنه تا از اخبار عقب نمونه و عموماً فقط سر تيتر لينک ها رُ ميخونه..

موقع نوشتن خودسانسوري هم داره؟
تا حدودي آره.. مثلاً چند سال پيش که با اسم خودم نمي نوشتم يا حداقل خيلي از اطرافيانم نمي دونستن من وبلاگ دارم، راحت تر مي تونستم هر کلمه اي رُ به کار ببرم. البته الآن اين سانسور انقدر کمه که ميشه اصلاً بهش فکر نکرد، اما وقتي بدوني خيلي ها (از دوست و آشنا گرفته تا استاد و بجه هاي دانشگاه و غيره) آدرس وبلاگت رُ دارن، بعضي موقع ها نمي توني دقيقاً هموني باشي که تو تنهايي با خودت هستي.

برگرديم به عقب، زماني که مهدي تصميم گرفت دومين بخره؛ چرا «مهدي اچ اي» ؟!
قبلش همون طور که مي دونين ملکوت بود، اما زماني که مي خواستم دومين بخرم ملکوت دات کام گرفته شده بود؛ مي خواستم حتماً دات کام باشه، => مجبور بودم يه اسم ديگه انتخاب کنم و نهايتاً فکر کردم اسم خودم رُ بذارم.. اولش خُب آدرس دادن يه کم سخت بود، اما الآن زماني رسيده که جايي بايد ايميل ميدادم‌، گفتم مهدي ات مهدي دش اچ اي دات کام؛ طرف به جاي اين که بپرسه «چي؟»، يه جور جالبي گفت اين وبلاگ شماست؟!
يا حتا تو دانشگاه که اکثراً «اچ اي» صدام مي کنن و موارد مشابه..

زماني پرخواننده بودن رُ يه جور قدرت واسه خودش حس مي کرد، و الآن که تقريباً بهش رسيده، مورد خاصي هست که مهدي اچ اي سعي کنه مستقيم يا غير مستقيم اون رُ به خواننده هاش الغا کنه؟
آره، هست. طرز تفکري که فکر مي کنم صحيحه و فکر مي کنم خيلي ها دارن روزانه ازش فاصله مي گيرن.. هميشه سعي کردم با طرز نوشته ها و معرفي سايت يا حتا موزيک خاصي اين رُ در نظر بگيرم. البته نه ان که هر حرفي بخواد چک بشه، نه. اين دقيقاً همون اخلاق و خصوصيت من بوده و هست، وبلاگ هم فقط شامل خصوصيات و اخلاق من ميشه خُب !

تو اين يک ساله چند تا اتفاق واسه مهدي افتاد، مثلاً يه مصاحبه با يه مجله ي فرانسوي، يا انتخاب شدن تو اولين جشنواره ي وبلاگ هاي فارسي و موارد مشابه، خودِ مهدي اچ اي فکر مي کنه چرا اين اتفاق افتاده؟
چرا بين اين همه وبلاگ، اون انتخاب شده؟ نميدونم.. جشنواره ي وبلاگ ها که يه سري داور و راي گيري داشت و انتخاب اونا بوده، البته من در اون روزها مسافرت بودم، هيچ کدوم از داورها يا وبلاگ هاي ديگکه رُ نديدم و حتا جايزه رُ هم بعداً گرفتم. مصاحبه و موراد مشابه هم، خودشون پيشنهاد دادن، اصلاً نميدونم..

خُب، سوال آخر.. نسبت به سه سال پيش، مهدي اچ اي به خيلي چيزا رسيده: يه وبلاگ پر خواننده، يه سبک نوشتاري، چند تا مطلب چاپ شده تو مجله، همکاري با بعضي وبلاگ ها و سايت ها، پذيرش آگهي و غيره.. چيز ديگه اي هست که هنوز بهش نرسيده؟!
آره! شديداً !! اصلاً حاضر نيستم اينجا رُ آخر کار بدونم، کلي اتفاق ديگه هست که بايد بيفته، کلي کار انجام نداده که منتظر فرصت، يا حتا بودجه هست و اميدوام به زودي پيش بياد و اتفاق بيفته...! فعلاً چيزي نميتونم بگم، اما اگه اتفاقي بخواد بيفته، اول از همه همينجا نوشته ميشه..!

سوال ديگه اي؟
ممنون.

چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۳

تولد سه سالگي م مبارک !

تو ماه را
بيشتر از همه دوست مي داشتي
و حالا
ماه هر شب
تو را به ياد من مي آورد
مي خواهم فراموشت کنم
اما اين ماه
با هيچ دستمالي
از پنجره ها پاک نمي شود
// رسول يونان

امروز سه سال ميشه که من دارم -تقريبا هر روز- وبلاگ مي نويسم. خودم انقدر بهش عادت کردم که کاملا يه قسمت اصلي زندگي م شده.. ..سه سال پيش من اولين پست م رُ پابليش کردم. اون موقع نه پرشين بلاگ بود نه راهنماي فارسي نه اين همه وبلاگ.. من پنجمين وبلاگر شيرازي بودم (از اون چهار نفر؛ دو نفرشون ايران رُ ترک کردن، اون يکي هم وبلاگش رُ کامل دليت کرد.. ) که البته کم کم بقيه ي بلاگرهاي شيرازي رُ شناختم؛ کلي با هم دوست شديم و هنوز هم هستيم و خيلي از اين بابت خوشحالم..
تو يک سال اخير، لينکس راه افتاد که تقريباً کلي معروف شده واسه خودش.. ديگه؟ مهدي اچ اي تو جشنواره ي وبلاگ هاي شيراز برنده شد.. و خلاصه کلي اتفاق ريز و درشت و خاطره انگيزناک !!
پ.ن. ممنون از همه ي تبريک ها و لينک ها و هديه ها :)
+ يه لينک خيلي بامزه بود که شديداً توصيه مي کنم ببينين شما هم!!

يه چيز خيلي باحال؛ کي ميگه شبا تاريکه ؟!
يه جواب رايج اما اشتباهاينه که شب تاريکه چون خورشيد پشت افق غروب مي کنه. بنابراين نيمکره اي که ما توش هستيم پشت به خورشيد قرار ميگيره و ما تو سايه ي زمين قرار مي گيريم؛ و نبود نور خورشيد در آسمون باعث ميشه آسمون تاريک و درخشش ستاره ها واضح تر باشه.
اما اين کاملاً اشتباهه !!! پاسخ علمي ش اينه: براي اولين بار اين سوال به ظاهر ساده و مسخره رُ دانمندي آلمالني به اسم هنريش اولبرس در سالِ 1826ميلادي پرسيد.. و اون زمان بود که همه فهميدن جواب اين سوال چندان هم ساده نيست؛ بياين فرض کنيم جهان نامحدوده و پُر از ستاره و کهکشانه.. حالا به دور زمين کُره هايي هم مرکز رسم کنين؛ مي دونيم هر چي از زمين دور بشيم تعداد ستاره هايي که روي يکي از اين کره ها وجود دارن افزايش پدا مي کنه. از سوي ديگه با توجه به اين که بيشتر ستاره درخشندگي اي بيشتر يا در حدخورشيد دارن (اون هايي که درخشان تر هستن رُ با اونايي که کمتر درخشان هستن خنثا کنين) حالا بياين درخشش هر يک از اين پوسته هاي کروي رُ بررسي کنيم؛
درخشندگي هر پوسته برابره با چگالي ستارگان ضرب در قطر پوسته ضرب در درخشش يک ستاره ي استاندارد مثلِ خورشيد. با توجه به اين که با افزايش فاصله، درخشش يک ستاره با يک ضريب معکوس مربعِ فاصله کاهش پيدا مي کنه. اما تعداد ستاره ها هم با همين ضريب افزايش پيدا مي کنه. بنابراين درخشش هر کدوم از اين پوسته ها برابر خواهدبود. اگه خورشيد تو يکي از اين پوسته ها قرار داره و تنها عضو ش هست، هر يک از لايه هاي فوقاني هم با توجه به تعداد بيشتر ستاره ها همين نور رُ توليد مي کنن؛ پس نبايد فرقي بين شب و روز باشه و شب هم آسمون بايد از نور ستاره ها روشن باشه (يا حتا روشن تر!)
جالبه نه؟!؟!؟ استدلال شما چيه؟! اين سوال قديمي هيچ وقت جواب نداشته اما در سال هاي اخيرجواب ش کشف شده: شب ها تاريکه چون جهان ما در حال انبساط هست و نور ستاره ها با سرعتي بيشتر از اوني که به سمتِ ما بيان، به سمتِ بيرون از ما حرکت مي کنن!! خلاصه اين جوريا !

Happy Birthday Mehdi-HE.Com


سه سال پيش، وبلاگ نويسي رُ به عنوان يه تجربه ي جديد شروع کردم. بيشتر متن هام يا درددل و از اين چيزا بود، يا نوشته هاي قشنگ کتاب هاي ديگه.. زمان برد تا فهميدم وبلاگ يعني چي. و بين همه ي موضوع ها؛ مهدي اچ اي شد روزنوشت هاي من.. يه جور دفتر خاطرات آنلاين.. يه جور دفتر خاطرات که خيلي موقع ها مخاطب داره..
اما روزنوشت دفتر خاطراتي نيست که تنها قصدش مکتوب شدن باشه.. روزنوشت؛ حرف هايي هست که وقتي هر روز، دوستتون رُ تو مدرسه، دانشگاه، محيط کار مي بينين بهتون ميزنه. حرف هايي که يه قسمت هايي ش مال دفتر خاطرات گوينده ست و قسمت هايي ش مال شنونده.. حرف هايي که به طور روزانه مي شنويم و مي گيم ؛ و شخص شما هست که بايد تصميم بگيره کدوم مطلب مهمه کدوم نه..
اين وسط، ايميل و آفلاين وسيله ي انتقال حرف هاي شما بوده و هست. نظرهاتون در مورد حرف هاي من يا اصلاً «حرف هاي روزانه» ي شما به من..!

پاييز چه زيباست.. پاييز دو چشم تو چه زيباست..
آرام نگيريم
از عشق بميريم
آن گاه به پاييز دو چشم تو ببينم:
هر برگ که از شاخه ي جانم به کفِ باد روان است
هر سال که از عمر من آيد به سرانجام،
بينم که به پاييز دو چشم تو هر آن برگ
هر درد
هر شور
هر شعر،
کزقلبِ منِ خسته جدا شد،
بادِ هوس ت بُرد،
آتش زد و خاکستر آن را به هوا ريخت
من هيچ نگفتم
جز آن که سرودم:
پاييز چه زيباست
مهتاب زده تاج سر کاج
پاشويه پر از برگِ خزان ديده ي زرد است
آن دختر همسايه لب نرده ي ايوان
مي خواند با ناله ي جانسوز،
چون ديده لب پنجره مرد است:
خيزيد و خز آريد که هنگام خزان است..
// نصرت رحماني

يکي از خوبي هاي وبلاگ واسه من داشتن يه جا بين غريبه ها بود.. خيلي وقتا از همه جا بريدي و حوصله ي هيچ کس رُ نداري، يا تو تصميمي شک داري، يا سوالي هست که جواب ش رُ نداري..
تو اين چند سال، کلي دوستِ غريبه و خواننده ي خوب داشتم که جواب اين سوال ها رُ با اظهارنظرها، ايميل ها و آفلاين هاشون بهم گفتن. شديداً ممنون از دوست هاي غريبه اي که هميشه بودن..
مسلماً من اگه هر جا آگهي هم ميدادم نمي تونستم اينقدر خواننده داشته باشم، ممنون از دوستاني که به هر نوعي، لينک دادن و وبلاگ (يا لينکس) رُ به بقيه معرفي کردن :)
پ.ن. يک راه هست براي هر کسي تا اگه بخواد به من کمک کنه؛ معرفي وبلاگ / لينکس از طريق آفلاين به دوستاش، لينک دادن بهش تو وبلاگ و غيره.. اين رُ يه بار ديگه هم نوشته بودم که: اگه اينجا به درد شما خورده، با معرفي ش به ديگرون بذارين اونا هم استفاده کنن.. و اينجوري من هم جواب خودم رُ مي گيريم: بالاخره هر متني نوشته ميشه که خونده بشه!

ساده بگويم
نگاه زاده ي علاقه است
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند
ديگر تو از آنِ خود نيستي..
زمان مي گذرد
زمانه نيز هم،
کودک مي شوي؛
جوان هستي و جواني نمي کني؛
مي گذري؛
پير مي شوي؛
مي ماني؛
باز هم مثل هميشه در پي گمشده اي هستي
که با تو هست
و نيست..
با در پيِ آن علاقه ي پنهان
آن نگاه هميشه تازه هستي،
باز آن دو چشم روشن عشق را
در غبار بي امان زمان جست و جو مي کني.
غافل از آن که
او ديگر تکه اي از تو شده
سايه اي خوش بر دلِ تو........
// نوشته ي مجتبا معظمي. و البته با صداي پرويز پرستويي..

Happy Birthday Mehdi-HE.Com


هفته ي پيش يه جشن کوچولو بود با حضور وبلاگ نويساي شيرازي به مناسبت تولد مهدي اچ اي... هفته ي پيش مهدي اچ اي شمع سه سالگي ش رُ فوت کرد و رفت تو چهار سالگي.. هفته ي پيش مهدي اچ اي يک سال ديگه از عمرش رُ هم پشت سر گذاشت.
اگه بخوام اتفاق هاي مهم هر سال از سه سال اخير رُ بگم ميشه ليست زير:
سال اول: آشنايي با وبلاگ و شروع وبلاگ نويسي
سال دوم: انتقال به هاست و ثبت دومين شخصي
سال سوم: تولد لينکس و ثبت لينک هاي روزانه !
و سال ديگه... ؟!!
پ.ن. هفته ي پيش، يه آفلاين خيلي جالب داشتم.. يکي گفته بود کيک تولد مهدي اچ اي رُ تو شيريني فروشي ديده، و نتيجه گرفته تولدشه و تبريک گفته بود !!
پ.پ.ن. مرسي از همه + کادو ها و تبريک ها :) خيلي زحمت کشيدين !
پ.پ.پ.ن. عکس هاي اصلي حجمش بالاي دو مگ بود، مجبور شدم خيلي کوچيک ش کنم و نتيجه شد هميني که مي بينين ! :">

به سوي کوه
به سوي قله هاي باشکوه
به سوي آبي سپهر
به راهِ زرفشانِ مهر
چو آرزوي ما،
هوا، خوش است و پاک
به روي قله ها
تنم از غبار تيرگي رها
برآ چو جانِ تازه بر بلندِ خاک
هميشه برفراز
هميشه سرفراز..
// فريدون مشيري.

شعرهاي بالا رُ طي ژانويه پارسال نوشتم.. و هر کدوم يه دليلي داشت واسه خودش.. يکي از خوبي هاي وبلاگ اينه که خيلي راحت ميشه خاطرات رُ مرور کرد..

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۳

آهنگ هاي ترجمه شده !!!!!!!!!!!

waw ! کسي به اسم رنگين کمان (rainbow) يه آلبوم داده بيرون به اسم رنگ شب و توش آهنگ هاي معروف رُ به فارسي خونده !!!!!!!!!!! اين ليست آهنگ ها و اين هم خود آهنگ ها واسه دانلود !
و در همين راستا، آهنگ آخر آلبوم، آهنگِ My Immortal اوانسنس هست !! از اينجا دانلود ش کنين !!!!!
پ.ن. اصلاً لين مستقيم ميدم: روي جلد - پشت جلد و آهنگ ها:
Who Wants To Live Forever از Queen
Vivo Per Lei از Bocelli & Georgia
Annie's Song از John Denver
One More Day از Diamond Rio
Lady از Kenny Rogers
Only Time از Enya
The Color Of The Night از Lauren Christy
A Shoulder To Cry On از Tommy Page
Viva Forever از Spice Girls
My Immortal از Evanescence
پ.پ.ن. طبق معمول بروبچز نمي خواد دانلود کنن من همه ش رُ دانلود کردم !! يک ماهه کارم شده فقط دانلود.. هر چي برنامه و آهنگ رو نت بود دانلود کردم.. تنها مشکل ش قبض تلفنه که هنوز يک ماه و نيم ديگه مياد :|

و اما امتحاناتِ فاينال !

روزنوشت:
جمعه: دوباره فيلم incredibles رُ ديدم.. البته يکي از دليل هاش اين بود که خواستم ببينم سيستم دالبي چه جوري هست.. اما بعد از خريدن بليت ش فهميدم از شش تا فيلمي که تو جشنواري دالبي قرار بوده پخش بشه، فقط همين يه دونه استريو هست (و نه دالبي!) اما فيلم واقعاً خيلي قشنگيه.. اگه باز بزارن ميرم ببينمش.. کيفيت تصويرش عاليه، واقعاً خداي انميشنه به قولي.. ظهر هم «دوکوهک» ! ديگه جايي تو / حوالي شيراز نمونده نرفته باشم !!
چند تا لينک درباره ي incredibles :
سايت رسمي ش: اگه نت دارين همه چيز داره، از بازي و کارت پستال تا متن بررسي هر Hero.. اون پايين EDNA Mode رُ هم on کنين تا واسه تون حرف بزنه !
مشخصات فيلم: به پاي سايت اصلي نميرسه اما خب.. عکس ها، کارگردان، صداي Mr. Incredible، صداي Elastigirl و...
در ضمن فيلم تا الآن 8.3 ستاره (از ده تا) رُ کسب کرده (بيشتر) و نامزد اسکار هست و...؟! هيچي! فقط برين ببينين که خيلي توپه !!
شنبه: فيلم عجيب غريب Addams Family Values رُ ديدم !
يکشنبه: مم.. فکر کنم امتحانا داره شروع ميشه کم کم ! البته عمومي ها از ديروز شروع شده؛ من عمومي نداشتم اين ترم ! اگه بشه يه کم درس بخونم..
يکشنبه شب: هيچ توجه کردين شبايي که مثلاً بيدار مي مونين واسه درس خوندن، تا صبح بيدارين اما هر کاري مي کنين به جز درس خوندن؟ اين که تنها بيدار بمونين يا چند نفر باشين، فقط رو «هر کاري مي کنين» تأثير داره وگرنه باز هم درس نه..
دوشنبه: چند روزه تو اتاقم شديداً بوي گل مريم مياد :) مرسي از مانيا. اينا هم بايد بدونن چرا !! : ميلاد، ليلا، محمد.. (ديگه؟)

* بازم کلي دعوت نامه ي GMail اضافي و مجاني..
کسي هست هنوز که جي ميل نداشته باشه و بخواد؟!
ايميل بزنه اگه هست !!

ديوانه؛ اين داستانِ من است براي هر کسي که دوست دارد بداند چه گونه ديوانه شدم:
در روزهاي بسيار دور و پيش از آن که بسياري از خدايان متولد شوند، از خواب عميقي برخاستم و دريافتم که همه ي نقاب هايم دزديده شده اند؛ آن هفت نقابي که خودم بافته بودم و در هفت دوره ي زندگاني بر روي زمين بر چهره زدم..
پس بي هيچ نقابي در خيابان هاي شلوغ شروع به دويدن کردم و فرياد زدم؛ دزدها، دزدها، دزدهاي لعنتي!
مردها و زن ها به من خنديدند و برخي از آنان نيز به وحشت افتادند و به سوي خانه هايشان گريختند.. چون به ميدان شهر رسيدم، ناگهان جواني که بر بام يکي از خانه ها ايستاده بود فرياد زد: اي مردم! اين مرد ديوانه است!
سرم را بالا بردم تا او را ببينم اما خورشيد براي نخستين بار بر چهره ي بي نقابم بوسه زد و اين اين نخستين بار بود. پس جانم در محبت خورشيد ملتهب شد و دريافتم که ديگر نيازي به نقاب هايم ندارم و در حالتي -گويي بيهوشي- فرياد برآوردم: مبارک باد! مبارک باد آن دزداني که نقاب هايم را دزديدند!
اين چُنين بود که ديوانه شدم اما آزادي و نجات را در اين ديوانگي با هم يافتم؛ آزادي در تنهايي و نجات از اين که مردم از ذاتِ من آگاهي يابند. زيرا آنان که از ذات و درونِ ما آگاه مي شوند مي کوشند تا ما را به بندگي کشند. اما نبايد براي نجاتم بسيار مفتخر شوم زيرا دزد اگر بخواهد از دزدانِ ديگر امنيت يابد بايد که در زندان باشد! (ج.خ. جبران)

اين: فیلم Taxi که چند هفته پیش در آمریکا بروی پرده سینما رفت و اواخر ژانویه در اروپا بروی پرده می آید . یک فیلم کمدی و جدید که امیدوارم خوشتان بیاید . از اينجا دانلود کنين !!!
این فایل بصورت ZIP میباشد برای باز کردن آن احتیاج به یک پسورد دارید که داخل قسمت پیغامها آن برایتان مینویسم . بعد ازباز کردن فایل شما دارای دو عدد فایل میشوید که بصورت bin و cue هستند. اینگونه فایلها یک نوع Image هستند که میتوانید با Nero آنرا بروی سی دی رایت کنید . کافیست Nero Express را بازکنید و Disk Image را کلیک کنید حالا نوع فایل را بروی Cue بگذارید و دایکتوری که ۲ فایل نامبرده در آن است باز کنید و بروی فایل Taxi.cue کلیک کنید .در صفحه بعدی سرعت رایتر را انتخاب کنید و سی دی خام خود را وارد رایتر بکنید و بعد پایان کار از این فیلم کمدی لذت ببرید. (حجم: 794,24 MB )
پسورد فايل زيپ: www.arabuser.com

پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۳

وصيت نامه كوروش كبير

در ادامه ي نوشته ي قبلي؛ اکو ..
* اين شرکت تو شيراز تا امروز دويست و پنجاه هزار نفر عضو گرفته.. اگه همه رو عضو نقره اي در نظر بگيريم ميشه دو ماهي هفتاد و پنج مليون يا به عبارت ديگه روزي يک مليون و دويست و پنجاه هزار تومن !!!!!!!! به اين ميگن يه درآمد جالب و يه ايده ي خوب !!!! البته اين زمانيه که اعضا نقره اي باشن ! هر عضو طلايي تقريباً دو برابر مبلغ رُ پرداخت ميکنه.. خودتون حساب کنين چه درآمدي ميشه واسه شرکت !
* طبق يه سرويس جديد، شما (بايد عضو باشين، فرقي نداره طلايي يا نقره اي) بهشون زنگ مي زنين و اسم خودتون رُ تو ليست شون وارد مي کنين.. اون وقت يه روز در ميون (بدون اين که لازم باشه ديگه هر دفعه زنگ بزنين) شير رايانه اي پشت در خونه تون هست !
* طبق يه سرويس جديد ديگه، شما مي تونين از تاکسي تلفني هاي اين شرکت استفاده کنين و از بيست درصد تخفيف (نسبت به تاکسي تلفني هاي ديگه) استفاده کنين!!
* طبق يه سرويس که به زودي راه ميوفته؛ هر قبضي که داشته باشين رُ واسه تون مي پردازن: آب و برق و تلفن و غيره.. مجاني ! ديگه تو صف بانک هم لازم نيست وايسين!
* يادتونه گفتم تازه تخفيف هم داره؟ تقريباً با همه جا اينا قرارداد بستن الآن ديگه، و هر خريدي که شما بکنين با بيست درصد تخفيف هست !! از اين بهتر؟!
* واسه عضو شدن يا هر چيز ديگه، کافيه زنگ بزنين خودشون يکي رُ مي فرستن در خونه و پول رُ ميگيره و کارت و يه سري بروشور هست بهتون ميده.. و عضو ميشين!

ديروز کامپيوتر بد جوري قار قار مي کرد.. بازش کردم ديدم فن رو CPU تقريباً وايساده ! (البته اگه کامل قطع ميشد، اصولاً بايد واسه جلوگيري از سوختنِ CPU؛ خود به خود خاموش بشه کامپيوتر) .. در هر حال خاموش کردم، گفتم فردا ميرم يه فن ميخرم !
... بدون اينترنت ميشه يه کاري کرد، بدون کامپيوتر هرگز !! شب دوباره يه کم با fan ـه ور رفتم، يه چند دقيقه اي کار کرد (و من آنلاين هم شدم و آفلاين و چت و ايميل و حتا آپ ديت کردنِ لينکس!) اما دوباره شروع شد..
يادم اومد دفعه ي پيش که فن ش رُ عوض کردم، پايه ش شکسته بود.. کلي گشتم و باقي مونده ي فن قبلي رُ پيدا کردم، با پايه ي اين جديده وصل کردم.. اما خوب کار نمي کرد.. تنها فرقي که داشتن تو حجم اون آلومينيوم رساناي زيرش بود؛ کلي هر قسمت ش رُ از يه جا گذاشتم و نهايتاً يه فن سالم ازش ساختم :)
البته تا اومدم بذارم ش رو مادربرد ، يکي از پايه هاي فن شکست !! من هم با کاغذ يه جوري همه چي رُ به هم مربوط کردم که کار کنه و مشکلي نباشه.. (پارسال هم يه پايه ي يه پورت IDE شکست و نتيجه ش اين شد که CD Drive رفت تو کشو و CD writer شد همه کاره - آخه بيشتر از «يه جا» نداشتم ديگه!)

مزن بر دل ز نوکِ غمزه تيرم، که پيش چشم بيمارت بميرم
نصاب دل در حد کمال است، ز کوتم ده که مسکين و فقيرم
قدح پر کن که من از دولتِ عشق، جوانبختِ جهانم گرچه پيرم
/ حافظ

يه ايميل جالب، که احتمالا بايد راست باشه: وصيت نامه كوروش كبير چي قرار بود بشه، چي شد !!
* اينک من از دنيا ميروم بيست وپنج کشور جزء امپراتوري ايران است. و در تمام اين کشور ها پول ايران رواج دارد وايرانيان در آن کشور ها داراي احترام هستند . و مردم کشور ها در ايران نيز داراي احترام هستند.
.
جانشين من خشايار شا بايد مثل من در حفظ اين کشور ها بکوشد . و راه نگهداري اين کشور ها آن است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.
.
اکنون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور در يک زر در خزانه سلطنتي داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو ميباشد . زيرا قدرات پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست . البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين ذخيره بيفزايي نه اينکه از آن بکاهي . من نمي گويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن ، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولين فرصت آنچه برداشتي به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن .
.
ده سال است که من مشغول ساختن انبار هاي غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن اين انبار ها را که از سنگ ساخته مي شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن بوجود نمي آيند و
غله در اين انبار ها چند سال مي ماند بدون اينکه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبار هاي غله ادامه بدهي تا اينکه همواره آذوقه دو و يا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اينکه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبار ها براي تامين کسري خواروبار از آن استفاده کن و غله جديد را بعد از اينکه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوغه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشکسالي شود .
.
هرگز دوستان و نديمان خود را به کار هاي مملکتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافي است . چون اگر دوستان ونديمان خود را به کار هاي مملکتي بگماري و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهي توانست آنها را به
مجازات برساني چون با تو دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي .
.
کانالي که من ميخواستم بين شط نيل و درياي سرخ بوجود بياورم هنوز به اتمام نرسيده و تمام کردن اين کانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد تو بايد آن کانال را به اتمام برساني و عوارض عبور کشتي ها از آن کانال نبايد آنقدر سنگين باشد که ناخدايان کشتي ها ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند .
.
اکنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار کند ، ولي فرصت نکردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين کار را به انجام برساني . با يک ارتش قدرتمند به يونان حمله کن و به يونانيان بفهمان که پادشاه
ايران قادر است مرتکبين فجايع را تنبيه کند .
توصيه ديگر من به تو اين است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوي آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط نکن ، و براي اينکه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون
ماليات وضع کردم که تماس عمال ديوان با مردم را خيلي کم کرده است و اگر اين قانون را حفظ کني عمال حکومت با مردم زياد تماس نخواهند داشت .
.
افسران وسربازان ارتش را راضي نگه دار و با آنها بدرفتاري نکن . اگر با آنها بد رفتاري کني آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در ميدان جنگ تلافي خواهند کرد ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد و تلافي آنها اينطور خواهد بود که دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اينکه وسيله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
.
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اينکه فهم وعقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم وعقل آنها بيشتر شود ، تو با اطمينان بيشتري ميتواني سلطنت کني . همواره حامي کيش يزدان پرستي باش . اما هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش که هرکس بايد آزاد باشد و از هر كيش که ميل دارد پيروي نمايد .
.
بعد از اينکه من زندگي را بدرود گفتم . بدن من را بشوي و آنگاه کفني را که من خود فراهم کرده ام بر من به پيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زماني که ميتواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي مرا در آنجا ببيني و بفهمي ، که من پدر تو پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست وپنج کشور سلطنت ميکردم ،مردم و تو نيز مثل من خواهي مرد . زيرا سرنوشت آدمي اين است که بميرد ، خواه پادشاه بيست وپنج کشور باشد خواه يک خارکن و هيچ کس در اين جهان باقي نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت را ببيني ، غرور و خودخواهي بر تو غلبه خواهد کرد ، اما وقتي مرگ خود را نزديک ديدي ، بگو قبر مرا مسدود نمايند و وصيت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اينکه بتواند تابوت حاوي جسد تو را ببيند .
.
زنهار زنهار ، هرگز هم مدعي وهم قاضي نشو اگر از کسي ادعايي داري موافقت کن يک قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد . و راي صادر نمايد . زيرا کسي که مدعي است اگر قاضي هم باشد ظلم خواهد کرد .
.
هرگز از آباد کردن دست برندار . زيرا که اگر از آباد کردن دست برداري کشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت زيرا اين قاعده است که وقتي کشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازي را در درجه
اول قرار بده .
.
عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولي عفو بايد فقط موقعي بکار بيفتد که کسي نسبت به تو خطايي کرده باشد و اگر به ديگري خطايي کرده باشد و تو خطا را عفو کني ظلم کرده اي زيرا
حق ديگري را پايمال نموده اي .
.
بيش از اين چيزي نميگويم اين اظهارات را با حضور کساني که غير از تو در اينجا حاضر هستند ، کردم . تا اينکه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را کرده ام و اينک برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس ميکنم مرگم نزديک شده است . . .

روزنوشت:
شنبه: Animal Farm داستان قشنگيه، و البته خيلي آسون.. بيشتر از اين که بخواد در مورد انقلاب صحبت کنه، بعد از خوندنش به آدم حس تأسف و پشيموني (regret) دست ميده.. هر چند براي هميشه تو ذهن حيوونا ميمونه که «روزي خواهد آمد، روزي که شايد در زندگي ما حيوانات نباشد. روزيکه شايد ما زنده نباشيم. ولي روزي که خواهد آمد..»
اولين بار چهار، پنج سال پيش خوندم، متن فارسي ش رُ.. و حالا متن اصليش رُ . کلي ترجمه ي «محمد فيروزبخت» اشکال داره. نه مورد ويراستاري و اينا، اصلاً غلط ترجمه کرده يا حتا برعکس نوشته، جاهايي رُ ترجمه نکرده و غيره.
در همين رابطه: تفسير و توضيح: سايت اول، سايت دوم و سايت سوم. + اين و اين هم تست آنلاين ش!
يک شنبه: چه امتحان خوبي :) خيلي وقت بود از اين حس ها نداشتم !!
راستي، امروز تو دانشگاه يه دستگاه خودفروش (؟!) گذاشته بودن.. بين بخش ما و بخش معارف.. طبق معمول هم من اولين نفري بودم که امتحانش کردم.. يه ده تايي نوشيدني گرم داره و هفت، هشت تايي نوشيدني سرد + شکلات و آدامس و اينا.. مرد يه ليوان شير، شکلات، قهوه خوردم :)
خود دستگاه رُ هشت مليون و نيم خريدن تقريباً و قيمت هر ليوان نوشيدني ش پونصد تومنه (ارزون ترينش چاي ليمويي ش بود؛ دويست تومن!) ، فکر نکنم ازش استقبال بشه، اما دستگاه خوشگل و تر و تميزي بود!
چهارشنبه: خيلي خوش گذشت :) مرسي واسه سورپرايز !!

شرق: در تفكر غربى عملاً انسان از طبيعت جدا مى شود. غربى ها عملاً هنر را هم از انسان جدا مى دانند چون به دوآليسم اعتقاد دارند و حتى انسان را به دو نيمه يعنى به انسان خرد ورز و انسان غريزى تقسيم مى كنند. ژاپنى ها فيلسوف نيستند و تفكر انتزاعى ندارند. ژاپنى ها از ابتدا دين نداشتند بعدها فهميدند كه راه «شين تو» دين است و يا مى تواند دين باشد.
ژاپنى ها هرچيزى را «خدا»- «كامى» مى دانستند طبيعت را «خدا» مى دانستند. «كامى» به معنى نيرو- بالا است. در ژاپن برخلاف تفكر غربى كوه را نمى توان فتح كرد و اين مطلب درك نمى شود كه انسان مى تواند كوه را فتح كند.
/
در ژاپن هر چيزى را به طبيعت خودش به طبيعت باز مى گردانند و ساده مى كنند تا عمق پيدا كند. فرهنگ ژاپنى شهودى است. ژاپن سرزمين زلزله و توفان است و در گذشته دچار قحطى هاى فراوانى گرديده است ولى هيچ گاه در آنجا نامى از خشم طبيعت برده نمى شود چون از نظر آنها طبيعت همين است كه هست.
انسان محورى غربى در ژاپن قابل فهم نيست. در ژاپن اجراى آثار هنرى كاملاً مبتنى بر فرم است و آنچه كه در شرق هنر است ارائه فرم است و هنرمند فقط مجرى فرم است و هنر مبتنى بر محتوى اصلاً معنى ندارد.
در غرب خدا با جهان است و در جهان نيست چون خدا مادى نيست ولى در ژاپن خدا در جهان است. در مدل غربى، انسان به طبيعت به چشم مستعمره خود مى نگرد كه بايد از طبيعت استفاده كند ولى در فرهنگ ژاپنى اينچنين نيست حتى در كارخانجات ماشين سازى مدرن ژاپنى موتور در اتاق سرنشين تعبيه مى شود در صورتى كه در غرب موتور بيرون از اتاق سرنشين قرار دارد.
ع-پاشايى در مقايسه بين دو ژاپنى باغ و فلورانسى مى گويد: در باغ فلورانسى كه نماينده تفكر غربى است اهتمام بر تقارن و هندسى بودن و مفهوم داشتن و اشرافيت شده است و همه چيز را چيده اند كه نشانگر تفكر فلسفى و محاسبه اى است ولى در باغ هاى ژاپنى تقارن رعايت نمى شود و قرينگى سقف ها از روى اجبار است و چيزى را در وسط قرار نمى دهند چون تفكر فلسفى و هندسى ندارند.
در تفكر «مديچيايى» باغ هاى فلورانسى حتى شمشاد ها تبديل به ديوار مى شوند يعنى واداشتن درختان به مثابه و در قالب هندسى، نشان از تفكر فلسفى و انسان محورانه دارد و بيانگر فرهنگ مصرف كردن طبيعت در جهت اميال انسان محورانه و اشرف مخلوقاتى تفكر غربى است.
در باغ هاى سنگى ژاپنى كه درست شبيه نقاشى هاى «سشو» است هيچ قرينه اى در آنها ديده نمى شود حتى در شن هايى كه تداعى امواج دريا مى كنند. و بايد گفت كه باغ - سنگ هاى ژاپنى براى ذن و مديتيشن استفاده مى شده است و نه براى بزم و رزم و عيش و نوش...
ژاپنى ها كه از نژاد آلتايى «مغول و كره اى» تشكيل شده بودند به دليل نداشتن خط از خط چينى استفاده كردند و فرهنگ چينى ها تاثير فراوانى در فرهنگ و هنر ژاپن گذاشته است و بايد گفت كه سرچشمه «ذن» از چين است.
ژاپنى ها تاثيرات بسيارى بر فرهنگ و هنر غرب گذاشته اند و غرب تحت تاثير هنر شرق و به ويژه ژاپن مكتب امپرسيونيسم را بنيان نهاد و هنر عكاسى روز دنيا تحت تاثير هنر شرق و ژاپن است. در توضيح بايد گفت سوژه را در يك گوشه كادر قراردادن تفكر ژاپنى است.
«شوئيچى كاتو» مى گويد: انسان به هنر نياز دارد، نه به دانش...

یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۳

اکو؛ پيک رايگان - مخصوص شيراز

تکمله: وقتي متن رُ کامل خوندين، اين رُ هم در ادامه ش بخونين! :)
بازم تكمله: لينك تصحيح شد !!

چند وقته (تقريباً دو ماه) که يه سرويس جديد تو شيراز به وجود اومده به اسم «اي سي اُ» ! البته يه شرکت خصوصي هستن.. اون اوايل (دو ماه پيش) که ما عضو شديم، خيلي منظم و خوب نبود سرويس دهي شون =ژ> من هم ننوشتم، اما الآن بهتر شده تقريباً..
ECO (که خودشون اصرار دارن بگن يي سي اُ ؛ و نه اِکو !) مخفف سرواژه ي کارآفرين مشتري گرا (Enterpreneur Customer Oriented) هست. شرکت ECO در اصل يه واسطه هست بين شما و فروشنده، تا زحمت خريد کردن رُ از دوش شما برداره.. (پيک رايگان بين شهري ميشه گفت) شما با عضويت در اين سرويس، هر وقت، هر چيزي که بخواين رُ بهشون تلفن ميزنين و اونا جنس مورد نظر شما رُ ، از محلي که مي تونين خودتون تعيين کنين مي خرن و اين وسط هيچي هم اضافه نمي گيرن (واقعاً نمي گيرن!) حتا به زودي اجناس شما رُ با تخفيف ميخرن ! يعني شما هزينه ي رفت و آمد رُ که نمي پردازين؛ حتا از پول کالاتون هم کمتر پرداخت مي کنين (به خاطر اين که اين شرکت با فروشگاه هاي بزرگ قرارداد داره و اون هم جنس رُ با تخفيف ميخره)

طرز کار خيلي ساده ست: اول شما عوض ميشين، اونا به شما يه پسورد ميدن، و از اون به بعد، شما بهشون زنگ ميزنين و ليست خريد ميدين، اونا هم خريد شما رُ‌ (از جاهايي که شما مشخص مي کنين) انجام ميدن و اجناس رُ ميارن دم در خونه، و به شما فاکتور اون مغازه (که خريد شده ازش) رُ ميدن و شما هم فقط اون فاکتور رُ پرداخت مي کنين!

واسه عضو شدن لازمه يه مبلغ خيلي کمي رُ پرداخت کنين. شرکت ECO دو جور عضو قبول ميکنه، اعضاي طلايي و اعضاي نقره اي.
اگه شما عضو نقره اي باشين، براي عضويت سه هزار تومن براي دو ماه بايد پرداخت کنين (و تو اين دو ماه، حتا روزي N بار ميتونين ازشون بخواين که واسه تون خريد کنن!!) و خريدتون بايد شامل موارد زير باشه:
يک) سفارش خريد کليه ي محصولات غذايي، بهداشتي و.. که در سوپرمارکت ها و فروشگاه ها عرضه بشه.
دو) سفارش خريد انواع ميوه و سبزيجات
سه) سفارش خريد غذاي آماده از رستوران ها و فست فود و غيره (نهار، شام..)
چهار) سفارش خريد روزنامه و مجلات مختلف و کارت هاي الفن و اينترنت

و اگه عضو طلايي بشين، اين مبلغ ميشه پنج هزار تومن در دو ماه، و امتيازهاي ديگه ي زير بهش اضافه ميشه:
پنج) سفارش خريد انواع نان
شش) سفارش خريد شيريني و خوشکبار
هفت) سفارش خريد انواع گوشت، مرغ و ماهي
هشت) سفارش خريد کليه ي لوازم جانبي کامپيوتر
نه) سفارش خريد کتاب و انواع نوشت افزار و لوازم تحرير

اين هم چند تا از شعارهاي اين شرکت:
* خريد از فروشگاه هايي که کيفيت محصولاتشان مورد تأييد شماست صورت مي گيرد.
* در آينده ي نزديک براي اجناس خريداري شده از طريق ECO تخفيف ويژه در نظر گرفته مي شود.
* شما در طول مدت اعتبار کارت شما (هر دو ماه)، هزينه اي بابت خدمات پيک (که به صورت نامحدود انجام ميگيرد) پرداخت نمي کنيد!

البته يه نکته: سفارش غذا (نهار و شام) همون موقع انجام ميشه و خُب حدود يک ساعت بعد به دست شما ميرسه، اما براي سفارش باقي اجناس، اگه صبح زنگ بزنين؛ عصر سفارشتون رُ ميارن و اگه عصر زنگ بزنين فردا صبح..
ديگه؟‌ روزهاي جمعه تعطيل ! روزهاي تعطيل رسمي هم فکر کنم تعطيل باشن :-؟
قبل از عضو شدن ازشون بخوان شرايط رُ واسه تون توضيح بدن، جديداً شايد فرق کرده باشه يه کم.. تا اونجايي که من ميدونم، يه سرويس جديد درست کردن که تاکسي تلفني هست (و کافيه عضو باشين؛ چه طلايي چه نقره اي) تا بتونين استفاده کنين و نسبت به تاکسي تلفني بيرون، تخفيف بيشتري داره و هزينه رُ ساعتي حساب ميکنه..

آدرس: خيابان زند، حد فاصل فلسطين و هفت تير، ساختمان پاسارگاد، طبقه پنجم.
تلفن: دويست و سي، چهل و هفت، پنجاه و يک.

شخصاً پيشنهاد ميکنم عضو بشين، مطمئن باشين بيشتر از سه هزار تومن (در دو ماه) بايد پول تاکسي يا بنزين بدين. در عين حال اينجوري فقط ميشينين تو خونه و هر روز سفارش ميدين چي واسه تون بخرن :)