جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۴

بيوگرافي و يک شعر از Housman

متن زير بيوگرافي Alfred Edward Housman هست. (تلفظ صحيح اسمش رُ بشنوين) و در پايان هم شعري رُ ازش نوشتم، شعري که پيشنهاد مي کنم يه بار اول انگليسي ش رُ بخونين، بعد فارسي ش رُ. شعري که خيلي وقت تو ذهنم بود واسه نوشتن..

هاووسمن در 26 مارچ 1859 در Fockbury انگلستان به دنيا اومد و در سال 1936 از دنيا رفت. وي شاعر و محقق کلاسيک گراي بزرگي در دوره ي خودش بود و باعث شد خيلي از شاعرهاي بعدي راهِ اون رُ ادامه بدن. از بهترين يادگاري هاي پژوهشي ش که از خودش به جا گذاشته Manilius در پنج جلد (نوشته شده در سال هاي 1903 تا 30) و Juvenal به سال 1905 و Lucan به سالِ 1926 هست. البته بيشترين شهرت ت به دليل اشعارش هست. وي در طول حياتش کتابي به اسم «A Shropshire Lad» در سال 1896 و کتاب ديگري به اسم «Last Poems» در سال 1922 چاپ کرد.

با اين که در تمام عمرش شاگرد ممتاز بوده اما امتحان فاينال دانشگاه Oxford رُ در سال 1881 رد ميشه! (که عاملش آشفتگي ذهني ش در اون رمان بوده چون کسي که دوستش داشته، با کس ديگه اي رابطه داشته.) سال هاي 1882 تا 1892، کار کردن به عنوان منشي در Patent Office در لندن، در عين حال که مخارج کارشناسي ارشدش رُ تأمين مي کرد، باعث ميشه به کارهاي کلاسيک رو بياره و لاتين بخونه. صبح ها که کار بوده، عصرها در سالن مطالعه ي British Museum به خوندن متون لاتين مي پرداخته. در سال 1910 استاد درس لاتين در Cambridge ميشه؛ جايي که تا قبل از مرگ در اونجا بود و تدريس مي کرد. هاووسمن خودش رُ بيشتر يک لاتين گرا (Latinist) مي دونست و از فضاي ادبي اون دوران دوري مي کرد. بعد از مرگش، خاکسترش مقابل کليساي St Lawrence به خاک سپرده شد و در همون سال (1985) مجسمه اي به يادبودش در خيابان High شهر Bromsgrove بنا شد.

پدرش solicitor بود (وکيلي که اسناد و مدارک رُ تهيه مي کنه؟) و شش خواهر و برادر داشت که همه از خودش کوچک تر بودن. مادرش نزديک ترين فرد خونه بهش بود و مرگِ اون در تولدِ دوازده سالگي هاووسمن مسلماً ضربه ي بزرگي به هاووسمن جوان وارد کرد؛ چيزي که شايد يکي از دلايل بدبيني در اشعارشه. در دوران تحصيلش در آکسفورد، به همجنس گرايي خودش پي ميبره و عاشق مرد جوان ورزشکاري ميشه که نقش بهترين دوست رُ در زندگي ش ايفا مي کنه، اما نمي تونسته جوابگوي عشق هاووسمن باشه. آشفتگي اين موضوع باعث ميشه هاووسمن فاينال سال آخرش رُ بيوفته و آکسفورد رُ بدونِ گرفتن مدرک ترک کنه. در کل مردي گوشه گير و در برخورد سرد بود.

هاووسمن تقريباً متقاعد شده بود که بايد بدونِ عشق زندگي کنه. براي همين به طور فزاينده اي در خلوت خودش فرو رفت و براي تسلي خاطر، به دفترچه هاي يادداشت پناه برد، جايي که در اون شروع به نوشتن کرد و نتيجه ش شد «A Shropshire Lad»!

به عنوان يه شاعر، مهمترين چيزي که هاووسمن بهش پرداخته زودگذري و فاني بودنِ عشق و زوالِ جواني هست. جالبه بدونين همه ي انتشاراتي ها از چاپ اولين کتاب گلچين اشعارش (Shropshire Lad) شونه خالي کردن و هاووسمن خودش در سال 1896، اون رُ با پولِ خودش چاپ کرد. در طول جنگ جهاني اول، اين کتاب شهرت زيادي رُ براش آورد، به طوري که از کتاب بعدي ش (Last Poems) چشم بسته، استقبال زيادي شد. هاووسمن در سخنراني که تحت عنوان «The Name and Nature of Poetry» (اسم و ذاتِ شعر) داشت عنوان مي کنه که شعر بايد در نتيجه ي ترواش احساسات باشه تا خرد.
آخرين کتاب اون، به اسم More Poems بعد از مرگش، در سال 1936 چاپ شد. چهار سال بعدش هم کتابي با عنوان Collected Poems (گلچين اشعارش) از او چاپ شد. لازمه اضافه کنم مشخصه ي اشعارش سادگي طرز بيان، زيبايي ليريک، لطافت و بدبيني رمانتيک و کنايه آميزشه!

لينک هاي ديگه:
* کتاب A Shropshire Lad شامل 63 قطعه شعر هست که 44 تا از اشعارش رُ مي تونين اينجا بخونين. (و احتمالاً کامل ش رُ در اين آدرس و اين آدرس)

* همه چيز (زندگي، شعر، نقش ش در ادبيات و لينک هاي بيشتر) رُ مي تونين در فرهنگ نامه ي رايگان آنلاين wikipedia به اين آدرس بخونين.

* جملات مشهورش رُ مي تونين در Wikiquote به اين آدرس بخونين.

* يکي از معروف ترين اشعارش "When I Was One-and-Twenty" هست که در اين آدرس مي تونين بخونين ش. اين هم يک بيوگرافي ديگه ازش!

* انجمن هاووسمن در سال 1973 به منظور زنده نگه داشتن ياد اين شاعر بزرگ برپا شد. اين هم آدرس رسمي شون.

* اين هم گلچيني از بهترين اشعارش (خيلي عالي و سبک و مجاني!) و سخنراني معارفه ش به عنوان استادِ University College در لندن هم اينجاست و «Fragment of a Greek Tragedy» رُ هم اينجا مي تونين پيدا کنين. آخرين لينک هم جواب به سوال هاي متداول در مورد Housman هست!






Is my team ploughing?
"Is my team ploughing,
That I was used to drive
And hear the harness jingle
When I was man alive?"

Aye, the horses trample
The harness, jingles now;
No change though you lie under
The land you used to plough.

"Is football playing
Along the river shore,
With lads to chase the leather,
Now I stand up no more?"

Aye, the ball is flying,
The lads play heart and soul
The goal stands up, the keeper
Stands up to keep the goal.

"Is my girl happy
That I thought hard to leave,
And has she tired of weeping
As she lies down at eve?"

Aye, she lies down lightly,
She lies not down to weep:
Your girl is well contented.
Be still, my lad, and sleep.

"Is my friend hearty,
Now I am thin and pine;
And has he found to sleep in
A better bed that mine?"

Yes, I lad, I lie easy,
I lie as lads would choose;
I cheer a dead man’s sweetheart,
Never ask me whose.



همون طور که از عنوان شعر پيداست، کاملاً شعر بريتيش هست. (plough يه کلمه ي بريتيش هست.) شعر دو کاراکتر داره که به طور ساده ميشه گفت کاراکتر اول مردي هست که مُرده و کاراکتر دوم دوست صميمي اون مرد هست. البته به طور دقيق تر شايد بشه در نظر گرفت که مردِ دوم داره تو ذهنش با خودش حرف مي زنه که آيا کارش صحيح هست يا نه و اگه دوستش الآن بود چي ميگفت.

در قسمت اول، مردِ مُرده اول از کارش ميپرسه؛ «آيا الآن که اون مرده، روستاييان و دوستان ديگه ش، زمين اون رُ هم شخم مي زنن؟ آيا صداي جرينگ جرينگ زنگوله اي که به افسار حيوان ها بسته شده همچنان مياد، مثل زماني که اون زنده بوده؟»

در قسمت دوم دوستِ مرد بهش جواب ميده؛ «آره (Aye يه اصطلاح بريتيش هست معادل همون Yea ي امريکن).. آره، اسب ها زمين رُ زير پاشون لگدمال مي کنن و زنگوله ي افسارها جرينگ جرينگ مي کنن. هيچ فرقي نکرده از وقتي که در خاکِ زميني که روش کار ميکردي خفتي.»

بعد، مرد از تفريح شون مي پرسه، شايد خاطراتِ بودن با دوستانش که؛ «آيا الآن که من ديگه نمي تونم بلند شم؛ هنوز فوتبال در کنار ساحل دريا بازي ميشه، با بچه هايي که دنبال توپ چرمي بدَون؟»

«آره، توپ تو هواست. بچه ها با جون و دل بازي مي کنن. دروازه سر جاشه و دروازه بان هم سر جاش وايساده تا توپ رُ بگيره..»

و مرد نگران دوست دخترشه؛ ‌«دوست دخترم خوشحاله؟ کسي که دوريش برام خيلي سخت بود. آيا وقتي عصر سرش رُ ميذاره رو بالش، از گريه کردن (به خاطر مرگِ من) خسته شده و دست کشيده؟»

و دوستِ مرد جواب ميده: «آره، اون به آرامي سرش رُ بر بالش ميذاره؛ نه براي گريه کردن. دوست دخترت خوشنوده. آروم باش، دوستِ من، آرام بگير و در بستر ابدي ت بخواب.» (لحن سطر آخر جوريه که انگار داره چيزي رُ پنهان مي کنه. مي خواد «دوستِ مرده ش» آروم به خواب هميشگي بره و از اين سوال کردن ها دست برداره..)

و در آخر از دوستش مي پرسه، شايد دوست صميمي ش.. کسي که کاراکتر دوم اين conversation بوده تا الآن؛ «الآن که من ضعيف و نحيف شدم، دوستم قوي و سرحال مونده؟ آيا جايي رُ براي خوابيدن؛ بهتر از جاي من پيدا کرده؟» (آيا طرز زندگي ش بهتر از چيزي که من داشتم هست؟ شبا در رفاه مي خوابه؟)

«آره. آره دوستِ من، من در آرامش مي خوابم. طريقي که جوون هاي ديگه هم اگه بودن انتخاب ش مي کردن. من دلِ معشوقه ي مردِ مُرده اي رُ به دست آوردم. هيچ وقت ازم نپرس کي!» (توجه بشه اول به اين که «lie» هم به معني خوابيدن هست هم دروغ گفتن. «من به آسوني دروغ ميگم..» و دوم به اين که تا الآن همه ي «آره» ها Aye بود اما اين بار با اقتدار و شايد عصبانيت، طرف داد ميزنه Yes)