یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

طناب

متن زير خيلي باحال بود. نصفه شبي کلي خنديدم. شايد بايد جدي برخورد مي کردم اما به نظرم بامزه ست، همين! واسه همين هم کپي ش کردم اينجا؛

طناب...

داستان درباره يک کوهنورد است که مي خواست از بلندترين کوهها بالا برود. او پس از سالها آماده سازي، ماجراجويي خود را آغاز کرد ولي از آنجا که افتخار اين کار را فقط براي خود مي خواست، تصميم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب، بلندي هاي کوه را تماماً دربرگرفت و مرد، هيچ چيز را نمي ديد؛ همه چيز سياه بود. اصلاً ديد نداشت و ابر، روي ماه و ستاره ها را پوشانده بود.

همانطور که از کوه بالا مي رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پايش ليز خورد و درحاليکه به سرعت سقوط مي کرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط، فقط لکه هاي سياهي را درمقابل چشمانش مي ديد و احساس وحشتناک مکيده شدن به وسيله قوه جاذبه، او را در خود مي گرفت.

همچنان که سقوط مي کرد و در آن لحظات ترس عظيم، تمام رويدادهاي خوب و بد زندگي به يادش آمد. اکنون فکر مي کرد مرگ چقدر به او نزديک است. ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش بين آسمان و زمين، معلق بود و فقط طناب، او را نگه داشته بود و در اين لحظه سکون، برايش چاره اي نماند جز آنکه فرياد بزند: خدايا کمکم کن.

ناگهان صداي پرطنيني که از آسمان شنيده ميشد جواب داد: از من چه مي خواهي؟
- خدايا! نجاتم بده.
: واقعاً باور داري که من مي توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
: اگر باور داري، طنابي را که به کمرت بسته است، پاره کن.

يک لحظه سکوت...
و مرد تصميم گرفت با تمام نيرو به طناب بچسبد...

---------
گروه نجات مي گويند که يک روز بعد، يک کوهنورد يخ زده را مرده پيدا کردند. بدنش از يک طناب آويزان بود و با دستهايش محکم طناب را گرفته بود...و او فقط يک متر از زمين فاصله داشت.

و شما؟چقدر به طنابتان وابسته ايد؟
آيا حاضريد آن را رها کنيد؟

در مورد خداوند هرگز يک چيز را فراموش نکنيد:
هرگز نبايد بگوييد که او شما را فراموش کرده يا تنها گذاشته است.هرگز فکر نکنيد که او مراقب شما نيست. به ياد داشته باشيد که او همواره شما را با دست راست خود نگه داشته است.


"I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me."


من از خدا ممنونم که شوهر تمام شب خروپف مي کند زيرا اين به من مي گويد که او سالم است و کنار من زنده خوابيده

"I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street."


من از خدا ممنونم که دختر جواني دارم که هميشه از شستن ظرف ها مي نالد و اين يعني که او در خانه است نه در خيابان.

"I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed."


من ازخدا براي ماليات هايي که مي پردازم ممنونم زيرا که اين يعني من کار مي کنم.

"I am thankful for the mess to clean after a party , because it means that I have been surrounded by friends."


من از خدا ممنونم به خاطر ظرف هاي که بعد از مهماني مجبورم بشورم زيرا اين يعني
که با دوستانم بوده ام.