دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۳

ياد روز حافظ

اول از همه مرسي از دراکولا که گفت اين جا رو فايرفکس به هم ميريزه.. دليلش اينه که اون قسمت بالا رُ اندازه دادم (و درصدي نيست) اما چرا به هم ريخته و چه جوري ميشه درستش کرد، نمي دونم! يا بايد فاريرفکس نصب کنم يا يکي يه سايتي رُ معرفي کنه که بروزر فايرفکس رُ شبيه سازي مي کنه.. در هر حال ممنون !

و در ادامه ي بحث قبلي (اشتباه نوشتن واژه هاي انگليسي) يه نکته ي خيلي جالب ديگه هم هست که هيچ کس رعايت نمي کنه اما اول ابتدايي به همه ياد مي دن (به ما که اول ابتدايي ياد دادن!!) و اون هم اين که خيلي از واژه هاي انگليسي با حرف صامت شروع ميشه؛ مثلاً school که بايد به فارسي نوشتش سکول (و نه اسکول! اون شاسکوله مجيد!!) خُب حالا همين نکته رُ مربوط کنين به همه ي واژه ها، از جمله: بلاگ‌سپات..
حالا اين يه ور قضيه ست، مورد جالب تر نوشابه هاي سون‌آپ هست. تنها موردي که من ديدم مي نويسه روش «سپريت» (و نه اسپريت!) نکته ي جالب ش اين جاست که: درسته که S رُ درست نوشته، اما اين نوشابه اسم ش sprite هست و بايد «سپرايت» تلفظ بشه !!!!!!! خيلي باحاليم، نه؟

در اوج ناز و نعمتي اي پادشاهِ حسن
يارب مباد تا به قيامت، زوالِ تو ..
امروز ياد روز حافظ بود (هست؟) به همين مناسبت، مقدمه ي حافظ شيرازي (از شاملو) که البته جزو کتاب هاب ممنوعه هست رُ اگه خواستين بخونين!

امروز کف بخش مون رُ داشتن مي سابيدن (با از اين دستگاه ها) : انقدر خوشگل شده زمين ش ! کلي روشن شده.. دو سال پيش آخرين باري بود که اين کار رُ کرده بودن..
ديروز يکي از اينا تو چمنا پيدا کرديم، البته اون موقع هيچ کس نفهميد چيه، آخرين حدس «جيرجيرک» بود. در حالي که اين موجود حشره ي سيب زميني اسمشه (عکس در اندازه ي واقعي) و يه جور جيرجيرک از خانواده Gryllidae و راسته ملخها (Orthoptera) هست که اغلب در زير خاک و لونه ي مورچه ها زندگی میکنه و به همين دليل در طی تکامل شبيه مورچه ها شده (!!!)‌ تا قابل تشخيص نباشد و بتونه از مواد غذايی اون ها بدون زحمت تغذیه کنه، دقيقاً مثل يه انگل ! /

ما
با آن چه که عاشق ش هستيم
شکل مي گيريم.
// گوته

برنامه ي اين ترم م يه جورايي خيلي افتضاحه، يه جورايي هم خوبه! شنبه که اول هفته ست و تا ظهر کلاسه مثل هميشه.. يکشنبه صبح دو تا کلاس (البته بين ش بيکاريم، يعني کلاس اول 8 تا 8:45 هست و يک ساعت علاف (الاف؟) ..) و عصر هم دو تا کلاس.
دو شنبه که امروز باشه خيلي افتضاحه، از صبح تا چهار عصر..
نکته ي «بد» ش همين روز دوشنبه ش بود، باقي هفته هم تعطيل.. فقط سه شنبه هم يه ترتبيت بدني (يا به قولي پرورش اسب) ظهر دارم و يه آلماني هم عصر !
امروز سه تا داستان بايد مي خونديم و البته خونده بودم، اما خيلي افتضاح.. اما استاد سرش درد مي کرد رفت خونه ! گود فُر آس ! :)