شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۳

کتاب، کتاب، کتاب..

چند روز پيش يکي زنگ زد به شماره ي من، من داشتم دم در با کسي صحبت مي کردم جواب ندادم (فکر کردم شماره ش ميوفته بعد بهش زنگ مي زنم!) بعد زنگ زد به شماره ي خونه و مامان گوشي رُ برداشت.. نکته ي جالب اين که واسه من شماره ش نيوفتاده بود اما رو تلفنِ مامان شماره ش بود.. نمي دونم چرا، تنها چيزي که به ذهنم رسيد اين بود که تو اون لحظه سرويس caller ID شماره ي من غير فعال بوده.. جالب بود!
پ.ن. فکر کنم همه بلدن ديگه.. اما اگه مي خواين شماره تون نيوفته کافيه يه کارتِ دبيت بخرين و با اون تماس بگيرين.. دو هزارتومن واسه شش ماه (البته در اصل اين پول رُ استفاده مي کنين چون در حالت عادي ديگه واسه تون پول تلفن نميوفته (شماره هاي سه رقمي پول نميوفته)

امروز دوباره رفتم کتاب فروشي.. دنبالِ «حکمت بي قراري» مي گشتم، همه جاي شيراز رُِ گشتم نداشتن.. حالا قرار شد واسه م بخرن !! (خوش به حال من!)
اصولاً من نبايد برم تو کتاب فروشي.. دنبال يه کتاب از چوپرا بودم، باز هم بي جنبه بازي در آوردم مثل دفعه ي قبل هر چي پول تو کيف پولم بود کتاب خريدم.(حدود 30 تومن) البته هفته ي پيش همه ش فارسي بود اما اين دفعه اکثرش انگليسي.. از پائولو کوئليو «کيمياگر» ش رُ به انگليسي و «در کنار رودخانه ي پيدرا نشستم و گريستم» و «ورونيکا تصميم مي گيرد که بميرد» ش رُ به فرانسه گرفتم! ديگه. شازده کوچولو به انگليسي! مرکزي خيلي خوب شده! همه ش کتاب هاي انگليسي.. هري پاتر ها، همه شون رُ به انگليسي داره.. يا يه کتاب باحال هست به اسم «ايران». اين کتابه رُ هر توريستي که بياد ايران دستشه.. يه کتاب خيلي خيلي خيلي کامل در مورد همه چيز ! چاپ Lonely Planet هست و خيلي به روز. هميشه هر کي از خارج ميومد اين دستش بود و من مي گرفتم يه کم مي خوندمش. امروز تو «مرکزي» ديدم ش ! کتاب واقعاً مفيديه.. خلاصه اين جوريا..

سوم اين که؛ دو روز پشت سر هم صبح ش پياده روي.. تا ظهر بيرون.. عصر کلاس يا بيرون.. شب مهموني.. دارم مي ميرم از خستگي! راستي روز زن مبارک :)