چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۳

تولد سه سالگي م مبارک !

تو ماه را
بيشتر از همه دوست مي داشتي
و حالا
ماه هر شب
تو را به ياد من مي آورد
مي خواهم فراموشت کنم
اما اين ماه
با هيچ دستمالي
از پنجره ها پاک نمي شود
// رسول يونان

امروز سه سال ميشه که من دارم -تقريبا هر روز- وبلاگ مي نويسم. خودم انقدر بهش عادت کردم که کاملا يه قسمت اصلي زندگي م شده.. ..سه سال پيش من اولين پست م رُ پابليش کردم. اون موقع نه پرشين بلاگ بود نه راهنماي فارسي نه اين همه وبلاگ.. من پنجمين وبلاگر شيرازي بودم (از اون چهار نفر؛ دو نفرشون ايران رُ ترک کردن، اون يکي هم وبلاگش رُ کامل دليت کرد.. ) که البته کم کم بقيه ي بلاگرهاي شيرازي رُ شناختم؛ کلي با هم دوست شديم و هنوز هم هستيم و خيلي از اين بابت خوشحالم..
تو يک سال اخير، لينکس راه افتاد که تقريباً کلي معروف شده واسه خودش.. ديگه؟ مهدي اچ اي تو جشنواره ي وبلاگ هاي شيراز برنده شد.. و خلاصه کلي اتفاق ريز و درشت و خاطره انگيزناک !!
پ.ن. ممنون از همه ي تبريک ها و لينک ها و هديه ها :)
+ يه لينک خيلي بامزه بود که شديداً توصيه مي کنم ببينين شما هم!!

يه چيز خيلي باحال؛ کي ميگه شبا تاريکه ؟!
يه جواب رايج اما اشتباهاينه که شب تاريکه چون خورشيد پشت افق غروب مي کنه. بنابراين نيمکره اي که ما توش هستيم پشت به خورشيد قرار ميگيره و ما تو سايه ي زمين قرار مي گيريم؛ و نبود نور خورشيد در آسمون باعث ميشه آسمون تاريک و درخشش ستاره ها واضح تر باشه.
اما اين کاملاً اشتباهه !!! پاسخ علمي ش اينه: براي اولين بار اين سوال به ظاهر ساده و مسخره رُ دانمندي آلمالني به اسم هنريش اولبرس در سالِ 1826ميلادي پرسيد.. و اون زمان بود که همه فهميدن جواب اين سوال چندان هم ساده نيست؛ بياين فرض کنيم جهان نامحدوده و پُر از ستاره و کهکشانه.. حالا به دور زمين کُره هايي هم مرکز رسم کنين؛ مي دونيم هر چي از زمين دور بشيم تعداد ستاره هايي که روي يکي از اين کره ها وجود دارن افزايش پدا مي کنه. از سوي ديگه با توجه به اين که بيشتر ستاره درخشندگي اي بيشتر يا در حدخورشيد دارن (اون هايي که درخشان تر هستن رُ با اونايي که کمتر درخشان هستن خنثا کنين) حالا بياين درخشش هر يک از اين پوسته هاي کروي رُ بررسي کنيم؛
درخشندگي هر پوسته برابره با چگالي ستارگان ضرب در قطر پوسته ضرب در درخشش يک ستاره ي استاندارد مثلِ خورشيد. با توجه به اين که با افزايش فاصله، درخشش يک ستاره با يک ضريب معکوس مربعِ فاصله کاهش پيدا مي کنه. اما تعداد ستاره ها هم با همين ضريب افزايش پيدا مي کنه. بنابراين درخشش هر کدوم از اين پوسته ها برابر خواهدبود. اگه خورشيد تو يکي از اين پوسته ها قرار داره و تنها عضو ش هست، هر يک از لايه هاي فوقاني هم با توجه به تعداد بيشتر ستاره ها همين نور رُ توليد مي کنن؛ پس نبايد فرقي بين شب و روز باشه و شب هم آسمون بايد از نور ستاره ها روشن باشه (يا حتا روشن تر!)
جالبه نه؟!؟!؟ استدلال شما چيه؟! اين سوال قديمي هيچ وقت جواب نداشته اما در سال هاي اخيرجواب ش کشف شده: شب ها تاريکه چون جهان ما در حال انبساط هست و نور ستاره ها با سرعتي بيشتر از اوني که به سمتِ ما بيان، به سمتِ بيرون از ما حرکت مي کنن!! خلاصه اين جوريا !

Happy Birthday Mehdi-HE.Com


سه سال پيش، وبلاگ نويسي رُ به عنوان يه تجربه ي جديد شروع کردم. بيشتر متن هام يا درددل و از اين چيزا بود، يا نوشته هاي قشنگ کتاب هاي ديگه.. زمان برد تا فهميدم وبلاگ يعني چي. و بين همه ي موضوع ها؛ مهدي اچ اي شد روزنوشت هاي من.. يه جور دفتر خاطرات آنلاين.. يه جور دفتر خاطرات که خيلي موقع ها مخاطب داره..
اما روزنوشت دفتر خاطراتي نيست که تنها قصدش مکتوب شدن باشه.. روزنوشت؛ حرف هايي هست که وقتي هر روز، دوستتون رُ تو مدرسه، دانشگاه، محيط کار مي بينين بهتون ميزنه. حرف هايي که يه قسمت هايي ش مال دفتر خاطرات گوينده ست و قسمت هايي ش مال شنونده.. حرف هايي که به طور روزانه مي شنويم و مي گيم ؛ و شخص شما هست که بايد تصميم بگيره کدوم مطلب مهمه کدوم نه..
اين وسط، ايميل و آفلاين وسيله ي انتقال حرف هاي شما بوده و هست. نظرهاتون در مورد حرف هاي من يا اصلاً «حرف هاي روزانه» ي شما به من..!

پاييز چه زيباست.. پاييز دو چشم تو چه زيباست..
آرام نگيريم
از عشق بميريم
آن گاه به پاييز دو چشم تو ببينم:
هر برگ که از شاخه ي جانم به کفِ باد روان است
هر سال که از عمر من آيد به سرانجام،
بينم که به پاييز دو چشم تو هر آن برگ
هر درد
هر شور
هر شعر،
کزقلبِ منِ خسته جدا شد،
بادِ هوس ت بُرد،
آتش زد و خاکستر آن را به هوا ريخت
من هيچ نگفتم
جز آن که سرودم:
پاييز چه زيباست
مهتاب زده تاج سر کاج
پاشويه پر از برگِ خزان ديده ي زرد است
آن دختر همسايه لب نرده ي ايوان
مي خواند با ناله ي جانسوز،
چون ديده لب پنجره مرد است:
خيزيد و خز آريد که هنگام خزان است..
// نصرت رحماني

يکي از خوبي هاي وبلاگ واسه من داشتن يه جا بين غريبه ها بود.. خيلي وقتا از همه جا بريدي و حوصله ي هيچ کس رُ نداري، يا تو تصميمي شک داري، يا سوالي هست که جواب ش رُ نداري..
تو اين چند سال، کلي دوستِ غريبه و خواننده ي خوب داشتم که جواب اين سوال ها رُ با اظهارنظرها، ايميل ها و آفلاين هاشون بهم گفتن. شديداً ممنون از دوست هاي غريبه اي که هميشه بودن..
مسلماً من اگه هر جا آگهي هم ميدادم نمي تونستم اينقدر خواننده داشته باشم، ممنون از دوستاني که به هر نوعي، لينک دادن و وبلاگ (يا لينکس) رُ به بقيه معرفي کردن :)
پ.ن. يک راه هست براي هر کسي تا اگه بخواد به من کمک کنه؛ معرفي وبلاگ / لينکس از طريق آفلاين به دوستاش، لينک دادن بهش تو وبلاگ و غيره.. اين رُ يه بار ديگه هم نوشته بودم که: اگه اينجا به درد شما خورده، با معرفي ش به ديگرون بذارين اونا هم استفاده کنن.. و اينجوري من هم جواب خودم رُ مي گيريم: بالاخره هر متني نوشته ميشه که خونده بشه!

ساده بگويم
نگاه زاده ي علاقه است
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند
ديگر تو از آنِ خود نيستي..
زمان مي گذرد
زمانه نيز هم،
کودک مي شوي؛
جوان هستي و جواني نمي کني؛
مي گذري؛
پير مي شوي؛
مي ماني؛
باز هم مثل هميشه در پي گمشده اي هستي
که با تو هست
و نيست..
با در پيِ آن علاقه ي پنهان
آن نگاه هميشه تازه هستي،
باز آن دو چشم روشن عشق را
در غبار بي امان زمان جست و جو مي کني.
غافل از آن که
او ديگر تکه اي از تو شده
سايه اي خوش بر دلِ تو........
// نوشته ي مجتبا معظمي. و البته با صداي پرويز پرستويي..

Happy Birthday Mehdi-HE.Com


هفته ي پيش يه جشن کوچولو بود با حضور وبلاگ نويساي شيرازي به مناسبت تولد مهدي اچ اي... هفته ي پيش مهدي اچ اي شمع سه سالگي ش رُ فوت کرد و رفت تو چهار سالگي.. هفته ي پيش مهدي اچ اي يک سال ديگه از عمرش رُ هم پشت سر گذاشت.
اگه بخوام اتفاق هاي مهم هر سال از سه سال اخير رُ بگم ميشه ليست زير:
سال اول: آشنايي با وبلاگ و شروع وبلاگ نويسي
سال دوم: انتقال به هاست و ثبت دومين شخصي
سال سوم: تولد لينکس و ثبت لينک هاي روزانه !
و سال ديگه... ؟!!
پ.ن. هفته ي پيش، يه آفلاين خيلي جالب داشتم.. يکي گفته بود کيک تولد مهدي اچ اي رُ تو شيريني فروشي ديده، و نتيجه گرفته تولدشه و تبريک گفته بود !!
پ.پ.ن. مرسي از همه + کادو ها و تبريک ها :) خيلي زحمت کشيدين !
پ.پ.پ.ن. عکس هاي اصلي حجمش بالاي دو مگ بود، مجبور شدم خيلي کوچيک ش کنم و نتيجه شد هميني که مي بينين ! :">

به سوي کوه
به سوي قله هاي باشکوه
به سوي آبي سپهر
به راهِ زرفشانِ مهر
چو آرزوي ما،
هوا، خوش است و پاک
به روي قله ها
تنم از غبار تيرگي رها
برآ چو جانِ تازه بر بلندِ خاک
هميشه برفراز
هميشه سرفراز..
// فريدون مشيري.

شعرهاي بالا رُ طي ژانويه پارسال نوشتم.. و هر کدوم يه دليلي داشت واسه خودش.. يکي از خوبي هاي وبلاگ اينه که خيلي راحت ميشه خاطرات رُ مرور کرد..