پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۳

وصيت نامه كوروش كبير

در ادامه ي نوشته ي قبلي؛ اکو ..
* اين شرکت تو شيراز تا امروز دويست و پنجاه هزار نفر عضو گرفته.. اگه همه رو عضو نقره اي در نظر بگيريم ميشه دو ماهي هفتاد و پنج مليون يا به عبارت ديگه روزي يک مليون و دويست و پنجاه هزار تومن !!!!!!!! به اين ميگن يه درآمد جالب و يه ايده ي خوب !!!! البته اين زمانيه که اعضا نقره اي باشن ! هر عضو طلايي تقريباً دو برابر مبلغ رُ پرداخت ميکنه.. خودتون حساب کنين چه درآمدي ميشه واسه شرکت !
* طبق يه سرويس جديد، شما (بايد عضو باشين، فرقي نداره طلايي يا نقره اي) بهشون زنگ مي زنين و اسم خودتون رُ تو ليست شون وارد مي کنين.. اون وقت يه روز در ميون (بدون اين که لازم باشه ديگه هر دفعه زنگ بزنين) شير رايانه اي پشت در خونه تون هست !
* طبق يه سرويس جديد ديگه، شما مي تونين از تاکسي تلفني هاي اين شرکت استفاده کنين و از بيست درصد تخفيف (نسبت به تاکسي تلفني هاي ديگه) استفاده کنين!!
* طبق يه سرويس که به زودي راه ميوفته؛ هر قبضي که داشته باشين رُ واسه تون مي پردازن: آب و برق و تلفن و غيره.. مجاني ! ديگه تو صف بانک هم لازم نيست وايسين!
* يادتونه گفتم تازه تخفيف هم داره؟ تقريباً با همه جا اينا قرارداد بستن الآن ديگه، و هر خريدي که شما بکنين با بيست درصد تخفيف هست !! از اين بهتر؟!
* واسه عضو شدن يا هر چيز ديگه، کافيه زنگ بزنين خودشون يکي رُ مي فرستن در خونه و پول رُ ميگيره و کارت و يه سري بروشور هست بهتون ميده.. و عضو ميشين!

ديروز کامپيوتر بد جوري قار قار مي کرد.. بازش کردم ديدم فن رو CPU تقريباً وايساده ! (البته اگه کامل قطع ميشد، اصولاً بايد واسه جلوگيري از سوختنِ CPU؛ خود به خود خاموش بشه کامپيوتر) .. در هر حال خاموش کردم، گفتم فردا ميرم يه فن ميخرم !
... بدون اينترنت ميشه يه کاري کرد، بدون کامپيوتر هرگز !! شب دوباره يه کم با fan ـه ور رفتم، يه چند دقيقه اي کار کرد (و من آنلاين هم شدم و آفلاين و چت و ايميل و حتا آپ ديت کردنِ لينکس!) اما دوباره شروع شد..
يادم اومد دفعه ي پيش که فن ش رُ عوض کردم، پايه ش شکسته بود.. کلي گشتم و باقي مونده ي فن قبلي رُ پيدا کردم، با پايه ي اين جديده وصل کردم.. اما خوب کار نمي کرد.. تنها فرقي که داشتن تو حجم اون آلومينيوم رساناي زيرش بود؛ کلي هر قسمت ش رُ از يه جا گذاشتم و نهايتاً يه فن سالم ازش ساختم :)
البته تا اومدم بذارم ش رو مادربرد ، يکي از پايه هاي فن شکست !! من هم با کاغذ يه جوري همه چي رُ به هم مربوط کردم که کار کنه و مشکلي نباشه.. (پارسال هم يه پايه ي يه پورت IDE شکست و نتيجه ش اين شد که CD Drive رفت تو کشو و CD writer شد همه کاره - آخه بيشتر از «يه جا» نداشتم ديگه!)

مزن بر دل ز نوکِ غمزه تيرم، که پيش چشم بيمارت بميرم
نصاب دل در حد کمال است، ز کوتم ده که مسکين و فقيرم
قدح پر کن که من از دولتِ عشق، جوانبختِ جهانم گرچه پيرم
/ حافظ

يه ايميل جالب، که احتمالا بايد راست باشه: وصيت نامه كوروش كبير چي قرار بود بشه، چي شد !!
* اينک من از دنيا ميروم بيست وپنج کشور جزء امپراتوري ايران است. و در تمام اين کشور ها پول ايران رواج دارد وايرانيان در آن کشور ها داراي احترام هستند . و مردم کشور ها در ايران نيز داراي احترام هستند.
.
جانشين من خشايار شا بايد مثل من در حفظ اين کشور ها بکوشد . و راه نگهداري اين کشور ها آن است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.
.
اکنون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور در يک زر در خزانه سلطنتي داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو ميباشد . زيرا قدرات پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست . البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين ذخيره بيفزايي نه اينکه از آن بکاهي . من نمي گويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن ، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولين فرصت آنچه برداشتي به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن .
.
ده سال است که من مشغول ساختن انبار هاي غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن اين انبار ها را که از سنگ ساخته مي شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن بوجود نمي آيند و
غله در اين انبار ها چند سال مي ماند بدون اينکه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبار هاي غله ادامه بدهي تا اينکه همواره آذوقه دو و يا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اينکه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبار ها براي تامين کسري خواروبار از آن استفاده کن و غله جديد را بعد از اينکه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوغه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشکسالي شود .
.
هرگز دوستان و نديمان خود را به کار هاي مملکتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافي است . چون اگر دوستان ونديمان خود را به کار هاي مملکتي بگماري و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهي توانست آنها را به
مجازات برساني چون با تو دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي .
.
کانالي که من ميخواستم بين شط نيل و درياي سرخ بوجود بياورم هنوز به اتمام نرسيده و تمام کردن اين کانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد تو بايد آن کانال را به اتمام برساني و عوارض عبور کشتي ها از آن کانال نبايد آنقدر سنگين باشد که ناخدايان کشتي ها ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند .
.
اکنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار کند ، ولي فرصت نکردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين کار را به انجام برساني . با يک ارتش قدرتمند به يونان حمله کن و به يونانيان بفهمان که پادشاه
ايران قادر است مرتکبين فجايع را تنبيه کند .
توصيه ديگر من به تو اين است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوي آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط نکن ، و براي اينکه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون
ماليات وضع کردم که تماس عمال ديوان با مردم را خيلي کم کرده است و اگر اين قانون را حفظ کني عمال حکومت با مردم زياد تماس نخواهند داشت .
.
افسران وسربازان ارتش را راضي نگه دار و با آنها بدرفتاري نکن . اگر با آنها بد رفتاري کني آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در ميدان جنگ تلافي خواهند کرد ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد و تلافي آنها اينطور خواهد بود که دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اينکه وسيله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
.
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اينکه فهم وعقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم وعقل آنها بيشتر شود ، تو با اطمينان بيشتري ميتواني سلطنت کني . همواره حامي کيش يزدان پرستي باش . اما هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش که هرکس بايد آزاد باشد و از هر كيش که ميل دارد پيروي نمايد .
.
بعد از اينکه من زندگي را بدرود گفتم . بدن من را بشوي و آنگاه کفني را که من خود فراهم کرده ام بر من به پيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زماني که ميتواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي مرا در آنجا ببيني و بفهمي ، که من پدر تو پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست وپنج کشور سلطنت ميکردم ،مردم و تو نيز مثل من خواهي مرد . زيرا سرنوشت آدمي اين است که بميرد ، خواه پادشاه بيست وپنج کشور باشد خواه يک خارکن و هيچ کس در اين جهان باقي نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت را ببيني ، غرور و خودخواهي بر تو غلبه خواهد کرد ، اما وقتي مرگ خود را نزديک ديدي ، بگو قبر مرا مسدود نمايند و وصيت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اينکه بتواند تابوت حاوي جسد تو را ببيند .
.
زنهار زنهار ، هرگز هم مدعي وهم قاضي نشو اگر از کسي ادعايي داري موافقت کن يک قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد . و راي صادر نمايد . زيرا کسي که مدعي است اگر قاضي هم باشد ظلم خواهد کرد .
.
هرگز از آباد کردن دست برندار . زيرا که اگر از آباد کردن دست برداري کشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت زيرا اين قاعده است که وقتي کشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازي را در درجه
اول قرار بده .
.
عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولي عفو بايد فقط موقعي بکار بيفتد که کسي نسبت به تو خطايي کرده باشد و اگر به ديگري خطايي کرده باشد و تو خطا را عفو کني ظلم کرده اي زيرا
حق ديگري را پايمال نموده اي .
.
بيش از اين چيزي نميگويم اين اظهارات را با حضور کساني که غير از تو در اينجا حاضر هستند ، کردم . تا اينکه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را کرده ام و اينک برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس ميکنم مرگم نزديک شده است . . .

روزنوشت:
شنبه: Animal Farm داستان قشنگيه، و البته خيلي آسون.. بيشتر از اين که بخواد در مورد انقلاب صحبت کنه، بعد از خوندنش به آدم حس تأسف و پشيموني (regret) دست ميده.. هر چند براي هميشه تو ذهن حيوونا ميمونه که «روزي خواهد آمد، روزي که شايد در زندگي ما حيوانات نباشد. روزيکه شايد ما زنده نباشيم. ولي روزي که خواهد آمد..»
اولين بار چهار، پنج سال پيش خوندم، متن فارسي ش رُ.. و حالا متن اصليش رُ . کلي ترجمه ي «محمد فيروزبخت» اشکال داره. نه مورد ويراستاري و اينا، اصلاً غلط ترجمه کرده يا حتا برعکس نوشته، جاهايي رُ ترجمه نکرده و غيره.
در همين رابطه: تفسير و توضيح: سايت اول، سايت دوم و سايت سوم. + اين و اين هم تست آنلاين ش!
يک شنبه: چه امتحان خوبي :) خيلي وقت بود از اين حس ها نداشتم !!
راستي، امروز تو دانشگاه يه دستگاه خودفروش (؟!) گذاشته بودن.. بين بخش ما و بخش معارف.. طبق معمول هم من اولين نفري بودم که امتحانش کردم.. يه ده تايي نوشيدني گرم داره و هفت، هشت تايي نوشيدني سرد + شکلات و آدامس و اينا.. مرد يه ليوان شير، شکلات، قهوه خوردم :)
خود دستگاه رُ هشت مليون و نيم خريدن تقريباً و قيمت هر ليوان نوشيدني ش پونصد تومنه (ارزون ترينش چاي ليمويي ش بود؛ دويست تومن!) ، فکر نکنم ازش استقبال بشه، اما دستگاه خوشگل و تر و تميزي بود!
چهارشنبه: خيلي خوش گذشت :) مرسي واسه سورپرايز !!

شرق: در تفكر غربى عملاً انسان از طبيعت جدا مى شود. غربى ها عملاً هنر را هم از انسان جدا مى دانند چون به دوآليسم اعتقاد دارند و حتى انسان را به دو نيمه يعنى به انسان خرد ورز و انسان غريزى تقسيم مى كنند. ژاپنى ها فيلسوف نيستند و تفكر انتزاعى ندارند. ژاپنى ها از ابتدا دين نداشتند بعدها فهميدند كه راه «شين تو» دين است و يا مى تواند دين باشد.
ژاپنى ها هرچيزى را «خدا»- «كامى» مى دانستند طبيعت را «خدا» مى دانستند. «كامى» به معنى نيرو- بالا است. در ژاپن برخلاف تفكر غربى كوه را نمى توان فتح كرد و اين مطلب درك نمى شود كه انسان مى تواند كوه را فتح كند.
/
در ژاپن هر چيزى را به طبيعت خودش به طبيعت باز مى گردانند و ساده مى كنند تا عمق پيدا كند. فرهنگ ژاپنى شهودى است. ژاپن سرزمين زلزله و توفان است و در گذشته دچار قحطى هاى فراوانى گرديده است ولى هيچ گاه در آنجا نامى از خشم طبيعت برده نمى شود چون از نظر آنها طبيعت همين است كه هست.
انسان محورى غربى در ژاپن قابل فهم نيست. در ژاپن اجراى آثار هنرى كاملاً مبتنى بر فرم است و آنچه كه در شرق هنر است ارائه فرم است و هنرمند فقط مجرى فرم است و هنر مبتنى بر محتوى اصلاً معنى ندارد.
در غرب خدا با جهان است و در جهان نيست چون خدا مادى نيست ولى در ژاپن خدا در جهان است. در مدل غربى، انسان به طبيعت به چشم مستعمره خود مى نگرد كه بايد از طبيعت استفاده كند ولى در فرهنگ ژاپنى اينچنين نيست حتى در كارخانجات ماشين سازى مدرن ژاپنى موتور در اتاق سرنشين تعبيه مى شود در صورتى كه در غرب موتور بيرون از اتاق سرنشين قرار دارد.
ع-پاشايى در مقايسه بين دو ژاپنى باغ و فلورانسى مى گويد: در باغ فلورانسى كه نماينده تفكر غربى است اهتمام بر تقارن و هندسى بودن و مفهوم داشتن و اشرافيت شده است و همه چيز را چيده اند كه نشانگر تفكر فلسفى و محاسبه اى است ولى در باغ هاى ژاپنى تقارن رعايت نمى شود و قرينگى سقف ها از روى اجبار است و چيزى را در وسط قرار نمى دهند چون تفكر فلسفى و هندسى ندارند.
در تفكر «مديچيايى» باغ هاى فلورانسى حتى شمشاد ها تبديل به ديوار مى شوند يعنى واداشتن درختان به مثابه و در قالب هندسى، نشان از تفكر فلسفى و انسان محورانه دارد و بيانگر فرهنگ مصرف كردن طبيعت در جهت اميال انسان محورانه و اشرف مخلوقاتى تفكر غربى است.
در باغ هاى سنگى ژاپنى كه درست شبيه نقاشى هاى «سشو» است هيچ قرينه اى در آنها ديده نمى شود حتى در شن هايى كه تداعى امواج دريا مى كنند. و بايد گفت كه باغ - سنگ هاى ژاپنى براى ذن و مديتيشن استفاده مى شده است و نه براى بزم و رزم و عيش و نوش...
ژاپنى ها كه از نژاد آلتايى «مغول و كره اى» تشكيل شده بودند به دليل نداشتن خط از خط چينى استفاده كردند و فرهنگ چينى ها تاثير فراوانى در فرهنگ و هنر ژاپن گذاشته است و بايد گفت كه سرچشمه «ذن» از چين است.
ژاپنى ها تاثيرات بسيارى بر فرهنگ و هنر غرب گذاشته اند و غرب تحت تاثير هنر شرق و به ويژه ژاپن مكتب امپرسيونيسم را بنيان نهاد و هنر عكاسى روز دنيا تحت تاثير هنر شرق و ژاپن است. در توضيح بايد گفت سوژه را در يك گوشه كادر قراردادن تفكر ژاپنى است.
«شوئيچى كاتو» مى گويد: انسان به هنر نياز دارد، نه به دانش...