یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۳

ديکتاتور بزرگ !

فيلم ديکتاتور بزرگ (چارلي چاپلين) رُ ديدين؟ به گفته ي خودِ چارلي ايده ي اصلي فيلم رُ الکساندر کوردا (به خاطر شباهتِ سبيلِ چارلي چاپلين با هيتلر) ميده اما اون موقع چون اروپا و آلمان رابطه شون خوب بوده دولت اجازه نميده اما بعد که انگلستان به نازي ها اعلان جنگ مي کنن، اين فيلم ساخته ميشه.. يه قسمتِ قشنگ ش سخنراني آخر فيلم هست که آرايشگر شهر (اشتباهي به خاطر شباهت ش با ديکتاتور بزرگ) قراره واسه همه ي مردم به عنوان فاتح بزرگ دنيا سخنراني کنه، حرفاش اينجوري شروع ميشه:
عذر مي خوام. من اصلاً نمي خوام امپراطور باشم. کار من نيست! اصلاً نمي خوام بر کسي فرمانروايي کنم يا جايي رُ فتح کنم. من فقط دلم مي خواد، اگه بشه، به همه کمک کنم؛ به يهوديا، به سياها، به سفيدا..
ما همه مي خوايم به همديگه کمک کنيم. آدميزاد اينجوري ساخته شده. ما مي خوايم در پرتو شادي همديگه زنده باشيم ،نه در پناهِ بدبختي هاي هم. ما نمي خوايم از همه نفرت داشته باشيم. در اين دنياي بزرگ براي همه جا هست. و خاکِ پر برکت روزي همه رُ مي رسونه..
راهِ زندگي مي تونه آزاد و زيبا باشه، ولي ما راه رُ گم کرديم. حرص روح آدما رُ مسموم کرده.. دنياي ماشيني که فراواني همراه داشت، ما رُ نيازمندتر کرد.. معرفت ما رُ بدبين کرده. زيرکي ما رُ نامهربون کرده. ما زياد فکر مي کنيم و کم احساس. ما بيشتر از ماشينا به بشريت احتياج داريم..
صداي من حالا به گوش مليون ها نفر تو دنيا مي رسه. به گوش مردهايي که شکنجه مي بينن، و آدم هايي که در زندان هستن. من به اونا ميگم که «نوميد نباشين» .. نفرتِ آدما تموم ميشه بالاخره و ديکتاتورها خواهند مُرد. و قدرتي که اونا از مردم گرفتن به مردم باز خواهد گشت..
و اين سخنراني با خطاب مستقيم به «هانا» دختري که آرايشگاه شهر دوستش داره تمو ميشه:
هانا صداي منو ميشنوي؟ هرجا هستي سرت رُ بلند کن! سرت رُ بلند کن هانا! ابرها پراکنده ميشن؛ خورشيد مي درخشه؛ ما از تاريکي به روشنايي وارد ميشيم! ما به دنياي نويني وارد ميشيم، دنيايي مهربان تري؛ جايي که در اون مردم حرص، نفرت و ظلم رُ زير پا مي ذارن.. هرجا هستي سرت رُ بلند کن! ....

پ.ن. اين چند تا سايت به درد کسي مي خوره؟ نيچه - پائولو کوئليو - لورکا - چخوف - هگل - فرويد.

A Dream . . .
Sometimes I dream with open eyes
that you have been created for me.
You were dwelling in the heavens above,
You were sent to the world for me.

Sometimes I dream with open eyes
that your body, the glittering of your eyes is mine,
the shade of your curling locks is for me to enjoy,
the sweetness of your lips, the refuge of your arms belong to me.

Your hand in my hand, I will conquer destiny
Luck will surrender if you are along in this journey.
You may or may not answer my cries, my love,
The "Yes" in your silence is worth a thousand words to me.

Sometimes I dream with open eyes
that you will love me for eternity.
Your heart will keep me dear forever,
These eyes will always adore me.

I know, you are not mine, but still
sometimes I dream with open eyes . . .