جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۳

سال نو مبارک !

سلام :)
کمتر از يک ساعت و نيم ديگه، سال 2004 تموم ميشه، کمتر از يک ساعت و نيم ديگه، سال بدِ 2004 تموم ميشه؛ سالي که تقريبا ميشه گفت با فاجعه ي بم شروع شد و با فاجعه ي تايوان داره تموم ميشه؛ سالي که خيلي ها اون رُ بد توصيف کردن، به خاطر کشت و کشتار در عراق يا انتخاب دوباره ي بوش، سالي که خيلي ها اون رُ سالِ رکودِ آي تي اسم گذاشتن، سالي که..... .....
بالاخره، هر چي که بود، تا کمتر از يک ساعت و نيم ديگه تموم ميشه !

اميدوارم سال جديد، سال خوبي براي همه باشه :)
اميدوارم امسال، همه چيز بر وفق مراد باشه و سال 2005 يکي از بهترين سال هاي عمرتون باشه. هر کسي براي خودش هدف ها و آرزوهايي داره که طبق يه بينش خوشبينانه، اگه «لازم باشه» بهش ميرسه؛ در هر حال اميدوارم به همه ي آرزوهاي کوچيک و بزرگ تون برسين.
کمتر از يک ساعت و نيم ديگه، سال جديد ميلادي شروع ميشه. هر چند در ايران «عيد نوروز» سال تحويل رسمي کشوره، اما اين نميتونه دليلي باشه واسه شاد نبودنِ ما. سال نوي همه تون مبارک، و با بهترين آروزها :)

پ.ن. با اين زلزله ي اخير، محور چرخش زمين عوض شد و در نتيجه زمان چرخش زمين به دور خورشيد عوض ميشه، و باز هم در نتيجه، طول روز و شب يه کم عوض ميشه و سال خورشيدي (يا شمسي) که تاريخ ايراني بر اساس اونه، عوض ميشه !! (ببخشيد هيچ ربطي نداشت، فقط همين جوري گفتم، آخرين خبر !!)
// فکر کنم هر سال کبيسه قراره باشه از اين به بعد :-/




روز نوشت :
شنبه: گودباي پارتي دانشکده ! به اضافه ي اين که بعد از يک سال و نيم من رفتم کارت دانشجويي (از اين مسخره ها که تنها فايده ش ميکروچيپ زيرشه!) گرفتم !!!!!!!!!!! اشتباه نکنين، من هم اول فکر کردم رکورد شکوندم، اما اونجا يکي بود که از بچه هاي سال سه بود و اون هم کارت ش رُ با من گرفت!
چند روز پيشش که رفت بودم مديريت دانشگاه، همون برق رفت. جالبه که وقتي برق بره همه چيز تعطيل ميشه.. همه چيز کامپيوتري و با برقه، حتا در ساختمون از اين اتوماتيک هاست و تا برق نياد هيچ کس نميتونه بره بيرون يا بياد تو..!
يک شنبه: برف اومد امروز.. پيش بيني ياهو درست بود! البته ياهو دو روز پيش گفت واسه امروز برف مياد (و همه خنديديم!) و خودش ديروز و امروز نوشته بود که هوا ابري.. اما برف اومد! خيلي کمتر از اين که بخواي بگي نشست يا نه، حدود ده دقيقه آسمون خوشگل بود. قبل و بعدش هم اصلاً بارون نيومده بود و برف خشکي بود :)
البته هوا سرد شده.. منفي شش امروز..
دوشنبه: رفتيم دويديم.. امتحان تربيت بدني.. وبعدش با اون حال، آب سرد خوردم. نتيجه؟ شديداً سرما خوردم!! تا ديروز هر وقت کسي مي گقت مثلاً لباس گرم بپوش هوا سرده، جواب من اين بود که سرماخوردگي ويروسه و هيچ ربطي نداره به اين حرفا.. اما از امروز ميگم که ربط داره؛ چه جوري نمي دونم، ديروز داشتم ميمردم از خستگي و تشنگي (بعد از امتحان تربيت بدني) هوا هم خيلي سرد بود، اما من بعد از خارج شدن از سالن کاپشن پوشيدم و شديداً فکر مي کنم تقصير اون آب سردي بود که خوردم..
سه شنبه: خوبه ما تعطيل کرديم مثلاً واسه درس.. تو اين يه هفته فقط يه دور فارسي قلعه حيوانات رُ خوندم!
چهارشنبه: فيلم The Incredibles (باور نکردني ها) واقعاً عالي بود! خصوصاً اون شخصيتِ Edna ش !! شب هم کلي خوش گذشت :)
پنج شنبه: من شنبه انيمال فارم دارم، بايد بخونم.. کاشکي مي خوندم !
جمعه: خيلي خوش گذشت، مرسي :)
جمعه شب: سال نو ميلادي مبارک ( نوشته ي بالا! ) !!

اپرا راکي به نام مصدق
مايکل مين از سالهاي 1980 به کار ترانه سرائي پرداخت. او در طي تجربه کاري خود به نوشتن آثاري جهت موسيقي تاتري پرداخت. مقاله روشنگرانه روزنامه نيويورک تايمزدر بهار سال2000 در خصوص کودتاي سازمان سيا که به سقوط دولت ملي دکتر مصدق انجاميد، ذهن او را آرام آرام به سوي اثري در اين خصوص کشاند. در سپتامبر 2003 او شروع به نوشتن اثري در اين باره کرد.او آگاهي خود را در اين زمينه وسعت بخشيد و آخرين کتاب منتشره در اين خصوص را بنام (همه مردان شاه) که در سال 2004 منتشر شد نيز خواند. او اطلاعات خود را در اين زمينه کامل کرد و سرانجام پس از تکميل اثر خود بصورت يک کار راک اپرا آنرا در پنجاه ويکمين سالگرد اين کودتا به روي صحنه آورد. اين اجرا حدود 45 دقيقه بطول انجاميد وعبارت از 12صحنه موزيکال است. آنهائي که علاقمندند به قسمت هائي از اين موزيک گوش کنند مي توانند از اين لينک استفاده کنند. با تشکر از آقاي مايکل لين از ايشان در خواست کردم تا اشعار اين اپرا راک را در اختيار علاقمندان ايراني بگذارند که ايشان نيز لطف کرده نسخه اي از اشعار را در قسمتي از سايت گذاشتند و لينک آنرا برايم ارسال کردند تا آن هائي که به زبان انگليسي آشنائي دارند بتوانند از آن استفاده کنند. (پارس نت)

The Red Intellect:Why Is It So Hard to Tell The Truth?
Why is it so hard to tell the truth...yet so easy to tell a lie?
Why are we so sleepy in church or in mosque...but when the sermon is over we suddenly wake up?
Why is it so hard to talk about God...but so easy to talk about nasty stuff?
Why are we so bored to look at a Godly magazine...but so easy to look at a nasty one?
Why is it so easy to delete a godly offline... yet we forward the nasty ones?
Why are churches getting smaller but yet bars and clubs are growing??
Do you give up??...think about it.... are you going to forward this or delete this?? Just remember God is watching you if you love God.


ديروز ديدم زهرا اچ بي «يه آفلاين بامزه» از اين نوشته منو نوشته بدون اين که لينک بده.. من خودم خيلي به اين که بخوام به نوشته اي لينک بدم يا اون بخواد به من لينک بده حساس نيستم، وبلاگه ديگه؛ همينه! اما چون خودش کلي ادعاي کپي رايت ميشه و اين چيزا ميگم که اين رُ از وبلاگ من برداشته: اولاً متن مال منه، تنها زحمتي که داده به خودش فعل ها رُ مفرد کرده! دوماً دو تا آفلاين / sms بود که شبيه هم بود و اين نوشته رُ من خودم نوشتم => امکان اين که طرف هم دقيقاً همچين آفلايني داشه بوديده باشه صفره؛ مگه اين که کسي از وبلاگ من واسه ش نوشته باشه، که در اون صورت هم punctuation (رعايت نقطه گذاري و رسم الخط) ش نبايد مثل مال من باشه (استفاده از نقش نماي اضافه و..) که هست!
نتيجه؟ من هم نوشته هاي اون رُ اينجا ميذارم، شما هم فکر کنين اينا رُ من نوشتم و اصلاً چيزي نگفتم تا مساوي بشيم!
پ.ن. يه نتيجه گيزي مثبت: اون وبلاگ منو مي خونه !! ؛؛)

* سيمون دوبووار: ديروز را فراموش كن. هر چه بود فقط غباري بيش نيست. امروز باش. هر روز كه صبح از خواب بيدار مي شوي بدان كه اين فرصتي است كه مي تواني با آن دنيا را بگردي و تجربه كسب كني. هر روز و هر لحظه يه زمان جديد است. زندگي چيزي جز مجموعي از فرصتهاي جديد نيست. بشرط اينكه بدون ترس بلند شوي و حركت كني. بدان هيچ چيز قوي تر از قلب يك داوطلب نيست.

* پاپانوئل
براي امسال سپيدي مي خواهم و سکوت
اگر شد، بسته اي آرامش هم پشت در بگذار...
پاپانوئل، دلم خيلي چيز ها مي خواهد
پرم از آرزو هاي ريز و درشت اما
آنقدر بزرگ شده ام که نمي توانم آرزوهايم را ساده برايت بنويسم...
پاپانوئل، پاپانوئل ِ دوست داشتني ِ روزهاي کودکي ام
دستهاي گرمت را با دوستي مي فشارم.
کريسمس ات مبارک... /

از خدا خواستم
/
از خدا خواستم عادت‌هاي زشت را تركم بدهد.
خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني.
I asked god to take away my habit
God said, no It is not for me to take away, but for you to give it up


از او درخواست كردم فرزند معلولم را شفا دهد.
فرمود: لازم نيست، روحش سالم است؛ جسم هم كه موقت است.
I asked god to make my handicapped child whole
God said, no body is only temporary


از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند.
فرمود: صبر، حاصل سختي و رنج است. عطاكردني نيست، آموختني است.
I asked god to grant me patience
God said, no Patience is a byproduct of tribulation
It isn't granted, it is learned


گفتم: مرا خوشبخت كن.
فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.
I asked god to give me happiness
God said, no I give you blessings happiness is up to you


از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نكند.
فرمود: رنج از دلبستگي‌هاي دنيايي جدا و به من نزديك‌ترت مي‌كند.
I asked god to spare me pain
God said, no
Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me


از او خواستم روحم را رشد دهد.
فرمود: نه تو خودت بايد رشد كني. من فقط شاخ و برگ اضافي‌ات را هرس مي‌كنم تا بارور شوي.
I asked god to make my spirit grow
God said, no You must grow on your own
But I will prune you to make you fruitful


از خدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت كامل ببرم.
فرمود: براي اين كار من به تو زندگي داده‌ام.
I asked god for all things that I might enjoy life
God said, no I will give you life, so that you may enjoy all things



از خدا خواستم كمكم كند همان‌قدر كه او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد.
I asked god to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea