یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۳

هنر براي قلب

واسه درس بيان شفاهي، هر دفعه بايد يه داستان بخونيم و بريم ارائه بديم.. داشتم داستان اين هفته رُ در کمال الکي بودن و روزنامه وار مي خوندم، اما آخرش انقدر باحال تموم شد که دلم نيومد اين جا ننويسم ش:

اسم داستان: هنر براي قلب - Art for Heart's Sake
نوشته ي روبي گلدبرگ - Rube Goldberg

قسمت اول:
«آب سيب تون آماده ست آقاي Ellsworth» اينو Koppel پرستار مرد ميگه وقتي وارد اتاق ميشه.. «نه!» Ellsworth با لجبازي مخالفت مي کنه.. «اما براتون خوبه، اين دستور دکتره» و باز هم جواب منفي آقاي Ellsworth «نه!»
Koppel ميره پيش دگتر و ميگه که مريض اصلاً محلش نمي ذاره، آب سيب ش رُ نمي خوره، نميخواد تا کسي واسه ش کتاب بخونه، دوست نداره راديو گوش کنه و اصلاً هيچي دوست نداره..!» دکتر ميدوننه که اين يه مورد عادي نيست، اما بايد به طريقي Ellsworth رُ از «خريدن» دور نگه دارن.. آخرين باري که Ellsworth هفتاد و شش ساله سکته کرد زماني بود که يه راه آهن کوچيک خريده بود.. و حمله ي قلبي قبلي مال زمانيه که يه فروشگاه رُ به قيمت بالايي خريده بود و البته شکست خورده بود..
دکتر ميره تو اتاق پيش مريض ش.. «مرد جوون حالش چه طوره امروز؟» Ellsworth باز هم سربالا جواب ميده.. دکتر: شنيدم داروهاش رُ نمي خوره و دستورها رُ رعايت نمي کنه... Ellsworth با بداخلاقي ميگه «کي مي خواد به من دستور بده؟ شما دارين سعي مي کنين منو از اتاق کارم دور نگه دارين» ... دکتر يه صندلي ميزاره کنار مريض، ميشينه و آروم ميگه «يه پيشنهاد دارم» .. جوري بي مقدمه اينو ميگه تا بتونه Ellsworth رُ مشتاق کنه، اما جوابي که ميشنوه «احمقانه ست» ه !
دکتر ميگه «نظرت چيه که «هنر»‌ رُ هم تجربه کني؟» و باز هم جواب «احمقانه ست!» دکتر توضيح ميده که «نه جدي، فقط در حد بازي کردن با رنگ ها.. جالبه ها؟» و سعي مي کنه موضوع رُ بي اهميت جلوه بده.. «در هر حال اگه نمي خواي که هيچي!» و از اتاق ميره بيرون.. قبل از اين که خارج بشه، Ellsworth صداش ميزنه «اگه بخوام اين حماقت رُ انجام بدم، از کجا بايد شروع کنم؟»
دکتر Ellsworth رُ به يکي از دانشجوهاي رشته ي هنر که به پول احتياج داشته معرفي مي کنه تا هفته اي يک جلسه بياد و به Ellsworth يه چيزايي ياد بده، در عين حال پنج دلار براي هر ويزيت بگيره..
Swain (دانشجوي هنر) از همون اول اخلاق مزخرف آقاي Ellsworth رُ ميبينه اما چون به پول احتياج داشته، سعي مي کنه صبور باشه و بهش ياد ميده چه جوري کم کم نقاشي بکنه... از يه کوزه شروع مي کنن؛ وقتي Ellsworth نقاشي ش رُ به Swain نشون ميده، Swain ميگه «به عنوان کار اول بد نيست، اما وقتي پيزي رُ مي کشين بايد به مدلتون هم نگاه کنين» و جواب Ellsworth که ميگه: «اوه چه جالب! تا به حال به ذهنم نرسيده بود!»

قسمت دوم:
بعد از گذشت مدتي، Ellsworth تمام فکرش هنر ميشه، ديگه وقتي داره با دکتر صحبت مي کنه، موضوع حرف شون رنگ و خط و تصويره.. از طرفي در مورد خوردن دارو و غيره هم مشکلي نداره و تمام مدت هم تو اتاق ش داره نقاشي مي کنه... يه روز از Swain ميخواد اگه بتونه تعداد کلاس ها رُ بيشتر کنه و هفته اي سه جلسه بياد پيشش..
در کمال ناباوري هنر Ellsworth رُ کامل عوض کرده.. ديگه کم کم Swain آبرنگ و رنگ روغن با خودش مي بره و سعي مي کنه همچنان درسهاي جديد رُ به Ellsworth بده...
ديگه حالا دکتر اجازه ميده Ellsworth همراه با Swain برن نمايشگاه و موزه ي هنرهاي مدرن رُ ببينن و Ellsworth هم علاقه ي خاصي نشون ميده «صاحب اين نمايشگاه کيه؟ اين نقاشي رُ کي کشيده؟ کي انتخاب کرده که اين نقاشي ها تو نمايشگاه باشه؟..» و نهايتاً يه روز Ellsworth يه نقاشي تا حدودي شديداً مخزف ميکشه که بيشتر شبيه يه قسمت از تزئين سالاد هست که ريخته شده باشه يه گوشه ي خونه، و اسم ش رُ مي ذاره «Trees Dressed in White - درختان پوشيده در سفيدي(؟)» و در کمال ناباوري اعلام مي کنه مي خواد اينو تو نمايشگاه تابستون Lathrop Gallery بذاره !!!
همه کلي شوک زده ميشن! Koppel ميگه بايد از Swain بخواين يه جوري حالي ش کنه که اين معروف ترين نمايشگاهي هست که وجود داره و اگه خبرش رُ تو روزنامه ها بخونن همه به آقاي Ellsworth مي خوندن! اما دکتر ميدونه کاري از دستشون بر نمياد و ميگه بذارين ببينيم چي ميشه..
اگه Ellsworth ديوونه ست که فکر کرده ميتونه همچين کاري انجام بده، Lathrop Gallery از اون ديوونه تر هستن که در کمال ماباوري اثرش رُ قبول کردن تا تو نمايشگاه باشه !! ..از طرفي اين پذيرفته شدن کارش واسه Ellsworth مثل يه جور قوت قلب هست که باعث ميشه بيشتر به نقاشي فکر کنه.... بالاخره نمايشگاه شروع ميشه و کار آقاي Ellsworth هم ميره رو ديوار.. تو اين مدت Ellsworth خيلي عادي خودشو نشون ميده، و تو اتاق ش به کار مشغوله. اما Swain که ميره، مي شنوه که ويزيتورها چه حرف هايي در مورد اثر آقاي Ellsworth مي زنن و بهش مي خندن...
دو روز قبل از پايان نمايشگاه، زماني که دکتر و Koppel تو اتاق بودن و Swain هم داشت به Ellsworth نقاشي ياد ميداد، يه نامه ي رسمي مياد از طرف نمايشگاه Lathrop Gallery.. آقاي Ellsworth ميگه «نامه رُ واسه م بخونين، من چشام خسته شده از بس نقاشي کشيدم»
« با کمال مسرت نمايشگاه Lathrop Gallery اعلام ميدارد که جايزه ي نخست نمايشگاه به ارزش 1000 دلار به آقاي Ellsworth به خاطر اثر Trees Dressed in White تعلق ميگيره..»
Swain و Koppel انقدر هيجان زده ميشن که حتا نمي تونن يک کلمه حرف بزنن.. دکتر سعي مي کنه آرامش خودش رُ حفظ کنه و ميگه «تبريک آقاي Ellsworth... عاليه، عاليه.. مي بينين؟ .. البته، من هم توقع شنيدن اين خبر بزرگ رُ نداشتم.. اما شما هم تصديق مي کنين که هنر از تجارت خيلي بيشتر رضايت بخشه...»
«هنر هيچ ربطي به اين مورد نداره» آقاي Ellsworth ميگه «من ماه پيش Lathrop Gallery رُ خريدم !!!!»