چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۳

معجزه

يه اتفاق جالب !
فکر کنم همه مي دونن من چه قدر متدين و مومن (خودم خنده م گرفت!) هستم. واسه اين مي گم که ادامه متن رُ بدونين بدونِ منظور هست..
يه نفر تو فاميل ما هست (نميدونم کي! تا به حال هم نديدم اما هميشه حرف ش بوده) که اين خانوم چندين ساله هِي داره مي ميره و نمي ميره! چندين ساله هر دفعه ميره سي.سي.يو. همه مي گن مرد، اما دوباره از سي.سي.يو. مياد بيرون (واسه همين هميشه مثال بوده تو خانواده ي ما که اگه کسي قرار نباشه، نميميره!)
ظاهراً آخرين باري که دوباره زنده بر ميگرده نشون مي ذاره که امسال تولدِ حضرت علي تو خونه شون سفره بده (از اين کاراي مذهبي) و البته بعد از اون دوباره حالش بد ميشه و غيره..
در هر حال، چند وقتي بود که ظاهراً خيلي ديگه حالش بد بوده و همه مطمئن بوديم اين دفعه مي ميره ديگه؛ حافظه ش رُ از دست داده بوده، نمي تونسته ماهيچه هاي بدنش رُ بکشه (دستش رُ تا کنه - راه بره) و خلاصه يه جور مرده ي زنده بوده..
دو شب پيش، شب تولدِ امام علي، حالش خيلي بد ميشه و باد مي کنه بدنش (؟! من هم اين جوري شنيدم!) و اين دقيقاً يک شنبه شب بوده. پيش هر دکتري ميرن جواب ش مي کنه و دکترا همه ميگن بذارين باشه، يا ميمره يا يه طوري ميشه..
خُب مسلماً نزديکانش ناراحت بودن، اون شب يکي از بچه هاش خواب ميبينه که يه مرد تو خواب بهش ميگه «مگه فردا سفره ندارين؟ پس نگران نباش!» و فردا که از خواب پا ميشه ميبينه مامان ش خوب شده !!!!!! مي تونه دست ش رُ راحت مشت کنه و حافظه ش هم درست شده و همه رُ مي شناسه و خلاصه حالي به حولي !!!! خيلي باحال بود !

امشب ماه رُ از دست ندين: ماهِ کامل هست.
اطلاعات تخصصي تر اين جا !
پ.ن. اين پست رُ ديشب نوشتم اما وقت نشد پابليش بشه !