پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

دو شعر از Robert Frost

شديداً از رابرت فراست (به سکون سين) خوشم مياد.. اولين شعري که ازش خونديم (ترم پيش) خانواده ي رزها (The rose Family) بود و تنها شعري هست که يادم مونده ! اين ترم هم خوشبختانه ازش چند تا شعر داشتيم و داريم..
فراست، Poet Laureate يا ملک الشعرا حساب ميشه. تخصص ش تو اشعار عاشقانه هست. تشبيه ها و توصيف هاي بي نظيرش که غالباً در ستايش اطرافيانش سروده، از بي نظيرترين گنجينه هاي شعر انگليسي حساب ميشه؛ مثلاً در شعر «خيمه ي ابريشمي» The Silken Tent توصيف خيمه اي رُ مي کنه که اين جوريه و اون جوريه (از رنگش گرفته تا بند بند طناب هايي که اون چادر رُ گرفته) و نهايتاً نتيجه مي گيره خوشگل ترين خيمه ي دنياست و تيرکِ خيمه (اون چوب وسطي که خيمه رُ سرپا نگه ميداره) رُ توصيف مي کنه و ميگه اون تو هستي!
خود فراست در توضيح اين شعر گفته زماني که بچه بوده يه روز صبح از خواب بيدار ميشه و از پنجره مادرش رُ ميبينه که از اون دامن هاي گشاد کلاسيک و قديمي انگليسي پوشيده و اين صحنه زيباترين صحنه ي عمرش بوده.. بعدها اين شعر رُ در توصيف اون خاطره ميگه..
دو تا از شعرهاش رُ که خيلي دوست دارم با يه کم توضيح ميارم، اميدوارم خوشتون بياد.

Rose Family



The rose Family
The rose is a rose,
And was always a rose.
But the theory now goes
That the apple's a rose
And the pear is, and so's
The plum, I suppose,
The dear only knows
What will next prove a rose
You, of course, are a rose -
But were always a rose.
// Robert Frost (1874-1963)


The rose is a rose؛ گل سرخ از تيره ي رزها هست
And was always a rose؛ و هميشه هم از همون خانواده (دسته، تيره) بوده
But the theory now goes / That the apple's a rose؛ اما تئوري هاي جديد ثابت مي کنه که سيب هم از تيره ي رزها هست
And the pear is؛ و همين طور گلابي!
and so's The plum, I suppose؛ و فکر مي کنم آلو هم همين طور باشه
The dear only knows؛ فقط خدا مي دونه
What will next prove a rose؛ ديگه چي قراره ثابت بشه از تيره ي رزهاست
You, of course, are a rose؛ تو هم، خب البته، رز هستي
But were always a rose؛ اما هميشه رز بودي

* واژه ي آلو و سيب و گلابي، در شعر و ادبيات انگليسي شديداً بار منفي داره. در اشعار عاشقانه از اين واژه ها بيشتر براي تمسخر و سطحي نشون دادن عشق استفاده مي کنن.
* صدها شعر عاشقانه نوشته شده و صدها هزار تشبيه و استعاره.. در عين حال استفاده از اين تشبيه ها براي «معشوقه»، يه جور سنت شکني محسوب ميشه.
* مهم ترين و جالب ترين قسمت شعر همون خط تيره ي آخر سطر يکي مونده به آخره ! اون دش يا خط تيره مي تونه هر جاي شعر استفاده بشه و به معني اين هست که جمله يا سطر بعدي ش، از اهميت خيلي خاصي برخورداره، انگار شاعر اصلاً کل شعر رُ واسه بيان اون سطر نوشته.. اينجا هم در کل شعر، فراست عشق رُ (رز مظهر و سمبل عشق هست) يه چيز عادي و حتا سطح پايين توصيف ميکنه.. اگه گل سرخ خاصه، پس گلابي هم خاصه!! اما در دو سطر، به طور مستقيم مخاطب ش (معشوق) رُ صدا ميزنه؛ «تو». و ميگه تو هم البته رز هستي، اما هميشه رز بودي؛ نه مثل گلابي که جديداً دارن ثابت مي کنن از تيره ي رزهاست.. البته با توجه به دو سطر اول شعر که در اونجا هم خودِ رز رُ اصيل توصيف مي کنه (و هميشه ا تيره ي گل سرخيان بودي..) کاملاً اين نتيجه رُ ميگيره که تو (معشوق) اون رز اصلي هستي، و نه سيب، آلو و..
* اين شعر يکي از زيباترينِ اشعار عاشقانه شناخته شده، تشبيه به کار رفته خيلي ساده و بي ريا و در عين حال پر محتوا و لطيف و دوست داشتنيه و خلاصه آخر رمانتيکه! ..واسه هر کسي نخونينش!! لول!






The Road Not Taken
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;

Then took the other, as just as fair
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,

And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.

I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I -
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
// Robert Frost (1874-1963)



The Road Not Taken؛ راه نرفته (مسير رفته نشده)؛ مسير يا جاده تو اين شعر کاملاً معناي نمادين داره. اما به طور کلي برداشت ضمني که براي واژه ي «road» وجود داره به معناي راهي هست که به جايي ختم ميشه، به نتيجه.. مسيري که بايد دنبال بشه و اگه از مسير دور بشي، گم ميشي و به مقصد نميرسي.. حتا اصطلاحي داريم که «جاده رُ مستقيم بگير برو جلو» .. انگار واقعاً اين راه خودش حرکت مي کنه (نه اين که ما اون رُ طي مي کنيم.) انگار راه نشونه اي هست تا گم نشيم، و ما رُ به هدف ميرسونه.

Two roads diverged in a yellow wood؛ واژه diverged يعني واگرائيدن، از هم دور شدن، جدا شدن.. wood معني جنگل ميده، اگرچه به معني چوب هم هست (جايي که مثلاً يه سري چوب رو هم ريخته شده)
و yellow؛ به صورت ظاهري رنگ غالب جنگل هست، مثلاً شايد پاييز هست: اگه پاييز رُ قسمتي از عمر سال بگيريم، زماني هست که روزگار دوره ي کودکي (بهار) و دوره ي نوجواني (تابستان) رُ پشت سر گذاشته و الآن زماني هست که بايد تصميم بگيره. زماني که براي خودش احساس مسئوليت مي کنه در برابر روزها که مي گذرن (پاييز فصل بلوغه).. اما در کل رنگ زرد، نشونه ي ناراحتي، و غم و اندوه هست. يه رنگي که شايد تلخ نباشه، اما غم انگيزه.

And sorry I could not travel both and be one traveler؛ شاعر تأسف مي خوره از اين که نتونسته هر دو راه رُ دنبال کنه و فقط مي تونسته يکي رُ دنبال کنه.. دو دليل مهم داره، اول اين که کاملاً هر دو راه رُ به يک اندازه دوست داشته. تا الآن هيچ استثنايي بين راه ها نيست؛ خب تصميم گيري خيلي سخت ميشه! و دوم آرزو مي کنه شايد خدا بود تا مي تونست همه جا باشه.. اين که يک راه رُ دنبال م کنه بنا به خواست ش نيست، «توانايي ش» رُ نداره.. «نمي تونسته» دو تا راه رُ دنبال کنه نه اين که نخواد و کاملاً برعکس: مي خواد!

long I stood and looked down one as far as I could؛ سطر با جمله ي long I stood شروع ميشه «مدت زيادي ايستادم و نگاه کردم» اگرچه تصميم گيري خيلي سخته اما نمي خواد پشيمون بشه. تا اونجايي که مي تونه يکي از راه ها رُ با نگاهش دنبال مي کنه تا

To where it bent in the undergrowth؛ تا اونجايي که راه خم ميشه و به توده ي بوته و گياه ختم ميشه، مسلمه که اين آخر راه نيست، اما با چشم، از اون فاصله بيشتر از اين چيزي نمي تونه ببينه

Then took the othe؛ خب، يه کم تصميم گيري ساده تر ميشه، اون يکي راه رُ دنبال مي کنه (که از اونجا نمي تونه ببينه به کجا ختم ميشه)

as just as fair؛ نه! هنوز شاعر شک داره.. داره خودش رُ تسکين ميده که اين عين عدالته. اگه اون يکي راه رُ هم انتخاب مي کرد همچنان الآن پشيمون بود. به خودش مي خواد بقبولونه که اين بهترين کاري بود که ميشد انجام داد.

And having perhaps the better claim؛ همچنان دنبال بهونه تراشيه.. يه دليل / بهونه ي بهتر هم واسه اين انتخاب پيدا مي کنه:

Because it was grassy and wanted wear؛ اون مسير بيشتر سبز و پر علف تر بود، و کمتر کسي روش راه رفته بود. انگار چمن ها اون رُ به سمت خودشون جذب مي کنن. سبزي که جزئي از راه هست (و از اون جدا نيست). و حس قدرت طلبي و برتري جويي شايد؛ راهي رُ بره که کمتر رفتن بقيه.. کمتر چمن هاش لگد شده..

Though as for that the passing there had worn them really about the same؛ همچنان شک داره.. Though؛ اگرچه، نشون ميده قلباً حتا خود شاعر هم از اين دليل الکي راضي نيست. و معتقده عملاً هيچ فرقي بين دو مسير نيست. چمن ها هي فرقي ندارن، و چمن هاي هر دو مسير به يه اندازه لگدمال شدن.

And both that morning equally lay in leaves no step had trodden black؛ باز هم both !! باز هم equally !! در اون روز صبح، هر دو مسير به يک اندازه از برگ هاي تازه پوشيده شده بود. trodden يعني گام برداشتن، راه رفتن.. برگ ها تازه بودن، کسي قبل تر روشون پا نذاشته بوده.

Oh.. اظهار ندامت. البته اينجا بيشتر از رو بيچارگي آه مي کشه

I kept the first for another day؛ چون بالاخره مجبوره يکي از راه ها رُ کنار بذاره اما هر دو رُ به يک انداه دوست داره.. البته اين جمله يه معني ديگه هم داره، شاعر فقط در صورتي مي تونه راه اولي رُ يه روز ديگه در آينده بره که راه دوم رُ بره، برگرده و دوباره بياد راه اول رُ بره !!

Yet knowing how way leads on to way, I doubted if I should ever come back؛ و خب چون اين امکان پذير نيست (بايد يه راه رُ انتخاب کنه و راه اون رُ به مقصد ميرسونه) و شعر ميدونه برنميگرده، آرزو مي کنه راه ها بعداً دوباره جايي به هم برسه.. در آينده دوباره اين دو تا راه (که الآن دارن از هم واگرا ميشن) همگرا بشن و دوباره به هم نزديک بشن.. (بالاخره احتمالش هست!)

راستي.. به فرم نوشتن شعر هم توجه کنين. مثلاً اينجا يه stanza يا بند تموم ميشه، انگار مثلاً اون چند سطر بالا از يک پاراگراف باشن (و در يک مورد حرف بزنن) و چند سطر بعدي يه پاراگراف ديگه هستن و همين طور تا آخر..

I shall be telling this with a sigh؛ فعل shall.. آينده ي استمراري.. با اين حال، زماني در آينده من اينو با آه خواهم گفت که
Somewhere ages and ages hence؛ جايي، سال ها پيش از اين..
Two roads diverged in a wood؛ دو مسير بودن که از هم دور ميشدن..
and I.. و من (توجه کنين که بعد از «من»، دش يا خط تيره هست!)
I took the one less traveled by؛ من راهي رُ انتخاب کردم که کمتر روش قدم گذاشته بودن.. کمتر طي شده بود..
And that has made all the difference؛ و اين دليل تمام تفاوت هاست.

* خُب مسلمه هدف اصلي شعر بازم دو سطر آخره..
* road کاملاً معناي نمادين داره، و در کل شعر،داستانِ «جاده ي زندگي» هست. جايي که بايد تصميم بگيره.. دوراهي هايي که شايد هيچ فرق خاصي بينشون وجود نداره، و نهايتاً يک راه انتخاب ميشه که آينده ي فرد رُ مي سازه.. يک رشته رُ بخونم يا اون رشته رُ ؟ اين کار رُ ادامه بدم يا اون کار رُ ؟ با اين ازدواج کنم يا با اون؟ راه هايي که در ابتدا شايد فقط چند درجه با هم اختلاف داره، اما همين طور که پيش ميره، مسير زندگي کاملاً عوض ميشه.. و نهايتاً اين تصميم گيري باعث اختلاف ميشه. توجه کنين که اختلاف (تفاوت) هيچ بار مثبت يا منفي نداره، فقط تفاوته.. و اين اختلاف شخص تو رُ مي سازه، تويي که با همه متفاوتي! (اگه لازمه دوباره شعر رُ بخونين از اول)
* اين شعر دقيقاً زندگي شاعر هست.. رابرت فراست، پزشکي مي خونده، اما تصميم مي گيره شاعر باشه؛ راهي که کمتر رفته شده..
* شخصاً اين شعر رُ خيلي دوست دارم :)