جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۳

عزیز دل انگیز !

بر ما گذشت نیک و بد
اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن
این روزگار نیست!
// عماد خراسانی

Mehdi HE


هرگز باور نمی کنین چه قدر کار رو سرم ریخته و چه قدر من هیچ کاری انجام نمی دم...!
فردا که مهمون داریم! شنبه کوئیز. یک شنبه فاینال. دو شنبه میدترم. سه شنبه کلِ hwها قراره چک بشه.. با همه ی اینا من می خوام پاشم بیام تهران ! در عین حال انقدر تهران کار دارم که می دونم برم به نمایشگاهِ کتاب هم نمی رسم !! (بیشتر از نمایشگاه: یک | دو)
دیروز رفتیم فیلم «مارمولک» ! از امروز هم مجوز پخش ش تو شیراز لغو شد.. مشهد و قم و کرمان هم که نمایش نمی دن این فیلم رُ..
به همه ی کارهای بالا، دیدنِ فیلمِ هاس امسال؛ هیولا، کوهستانِ سرد، سختی های مسیح و یه سری فیلم های قدیمی؛ دراکولای برام استوکر، هفت، عنصر پنجم، ساعت ها، هشت مایل و غیره رُ هم اضافه کنین!
تازه شدیداً دارم فکر می کنم یه جوری یه متنی گیر بیارم واسه درس انقلاب اسلامی برم کنفرانس بدم... کسی تحقیقی مرتبط با این درس نداره؟ حیف م میاد 3 نمره رُ الکی از دست بدم !
دیگه این که، گوشه ی اتاق م شده پر از مجله و نامه و کتاب و مقاله های نخونده... کامپیوترم رُ هم که نگو! همه ش شده فلدر desktop تو فلدر desktop که هیچ کدوم از این فایل ها رُ نه چک کردم نه خونم نه هیچی!
آخرین فایل هم نامه ای به فردا ، نامه ی خاتمی هست که هنوز نخوندم ش !
امروز هم گذشت و هیچی! ظهر پاشدم، ناهار خوردم و بیرون بودم تا الآن (10 شب) دیروز هم ایضاً با این تفاوت که 9 رسیدم خونه... شام و آنلاین و چک میل و لالا..

تازه فهمیدم
که هنوز نفهمیدم
که فهمیدم !

u know, I can't stand it any more..
game over, even life over.. ok! I'm agree with u
let me start again..