پنجشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۳

مينيمال

چند روز پيش يه ايميل خبري بهم رسيد، که يه قسمت هايي ش خيلي جالب بود:
بيل گيتس روزانه چهار ميليون هرزنامه دريافت مى کند!
...به گفته مديرعامل مايکروسافت ، استيو بالمر، يک بخش کامل وظيقه دارد تا به صورت نرم افزارى جلوى ورود نامه هاى ناخواسته را به صنوق پستى الکترونيکى بيل گيتز بگيرد.
به گفته بالمر، با وجود اين نرم افزار که مخصوص بيل گيتز طراحى شده است و در حالى که خود وى نيز جزو کسانى است که هرزنامه هاى زيادى دريافت مى کند، تنها چيزى در حدود ده هرزنامه در هر روز به صندوق پستى وى مى رسند.
...آخرين آمارها حکايت از آن دارد که چيزى در حدود هشتاد درصد نامه هاى فعلى که بين کاربران رد و بدل مى‌شود هرزنامه هستند.
بيل گيتز يک سال پيش در داووس سوئيس وعده داده که تا يک سال ديگر هرزنامه ها به زانو در مى‌آيند.

مم... بذارين از اول اولش شروع کنم! تصميم گرفتم واسه امسال براي روز تولدم، جاي آب با آبجو رُ با هم عوض کنم.. و باقي ماجرا !
// و باقي لينک ها !

از آرشيو مينيماليده:
* ... رو زمين دنبال آسمون ميگردي ؟... اون فقط يه چاله آبه ...
* ... خداييش خيلي باحاله ... اين سانسور و ميگم . کلي فکر آدم و باز ميکنه !
* ميگه ... تجربه مثل مسواکه ... هر کي بايد مال خودش رو داشته باشه ...
* جانمي بالاخره يکي مثل خودم پيدا کردم ... اونم از کوتوله هاي کچل لنگ چپ و چوله اس ...
* جاده ، ماشين ، هواپيما ،مترو ، تلفن ، موبايل ، ميل ، چت ، وب كم ..... فراق ؟!
* Fess N. John همتاي امريكايي فسنجان جان ...!
*? ... چيزي يادم نمياد ... فک کنم هک شدم !
* ?... احساس دهقان فداکاري رو دارم که قطار از روش رد شده ....
* هميشه يه چيز ضدحالي هست ...مثلا تا مياي آواز بخوني ، كف ميره تو حلقت ...
* ... و در آن روز فمينيست ها را مي بيني که گروه گروه دماغ خود را عمل ميکنند ...
*? امشب براي اولين بار در زندگي با پاشنه پاي راستم enter زدم ... ميتونين يه تصور موجه ازش داشته باشين ؟‌
* ... چطور به اين چشم بهتون نگاه نکنم خانم ... همه وجودتون يه فلشه به اونجايي که نبايد ...
* ... يه screen saver تازه گذاشتم رو عينكم ... گاهي پلک هم ميزنه ...شرمنده اگه نديدمتون ...
* ... امروز بالاخره آمبولانسه زيرم کرد ... شانس آوردم ...‌ اين ور خيابون save كرده بودم ...
* ... تو را ميبينم و mail‏‏َم زيادت مي شود هردم .
* ... آخرش يه آمبولانس بهم ميزنه و فرار ميکنه ..
* ... خدا جون ! قبلا از همکاريت مرسي .
* ... و تو چه داني كه در اين هوا سيگاره بيشتر ميچسبه يا آدامس بعد از آن ... ...!
* ... کم کم دارم کور ميشم ... ... ديشبم خواب نديدم ...
* ... يه فکري به سرم زد ... يکي از عکسا رو از زير طلق کيف پولم درآوردم و گذاشتم زير طلق رو بروييش ... درست روبروي اون يکي ... حالا هر وقت کيف و ببندم ........ !!!!! :))

يادتونه چند وقت پيش از داستان جديد پايولو کوئليو گفتم و به فلش انگليسي ش لينک دادم؟ بروبچز کاروان متن نوشته ش رُ ترجمه کردن، و الآن مي تونين فلش فارسي ش رُ هم ببينين !!

دوشنبه صبح: امتحان آسون بود! هوا باروني بود! کلاس تعطيل بود ! => خوش گذشت !
دوشنبه عصر: همچنان بارون.. البته نه شديد، اما به مدت نيم ساعت يا يک ساعت..
دوشنبه شب: خيلي بارون !! به حدي که من ساعت 3:30 صبح بود رفتم دوش گرفتم، بعد که اومدم تو اتاق فقط کردم شير رُ باز گذاشتم !! صداي يه بارون شديد + يه هواي تميز و بوي بارون و کوه... ديگه چي بايد بخوام؟
سه شنبه صبح: همچنان بارون... کلاس تعطيل، خواب...! ساعت ده بيدار شدم، ديدم بارون مياد. از تو تخت خواب زنگ زدم به يکي از بچه ها «کلاس تعطيله؟» «آره ديگه!» «پس شب به خير» و دوباره لالا..! ظهر با يه تلفن خيلي خوب از خواب بيدار شدم، فقط يک نفر هست که.. هيچي. قرار گذاشتم خيلي حرفا رُ ديگه نگم. ربي به اين جا نداره، حتا به خودم هم نميگم ديگه.. چه ميشه کرد، زندگيه ديگه!
سه شنبه عصر: خيس خيس خيس خيس خيس خيس خيس خيس شدم! وقتي از خونه مي رفتم اصلاً بارون نميومد (وگرنه اصلاً بارونيه رُ مي پوشيدم) اما بعد، به مدت بيست دقيقه تو بارون شديدددددددددد!! راه مي رفتم :) هيچ جايي م نبود که خيس نشده باشه! مرطوب نه آآ ! خيسس!! کيف و کتاب و غيره هم !!
يک بار ديگه تو دانشگاه چهره ي بخش شدم! تا رفتم تو همه زدن زير خنده !! :))? :))
سه شنبه شب: يه کم ملکوت رُ درست کردم.. آرشيو و عکس ها و غيره..
چهارشنبه: فيلم روستا رُ مثلاً رفتيم ببينيم.. سالن ش انقدر افتضح (اما باحال!) بود که وسط ش پاشديم رفتيم بيرون !!
پنج شنبه: فيلم امروز (woman killers؟) قشنگ بود :)