شايد بهترين کاربردِ فرمانِ break يا همون < br > معروف تو نوشته هاي زير باشه، چون دقيقاً کاملاً هيچ ربطي به هم ندارن، حتا اگه حوصله داشتم هر کدوم رُ جداگونه پابليش مي کردم که در ادامه ي هم هم نوشته نشن..
*شديداً عاشق نعره هاي امي.لي تو آهنگِ Where Will You Go شدم.
خوبه يا بد؟!
* تا به حال شده دفترچه خاطرات ت رُ به کسي هديه بدي؟
يا يه مدت (مثلاً يک ماه) تو دفترچه خاطراتِ يک ديگه بنويسي؟
پ.ن. من دفترت رُ مي خوام !!
* خيلي دوست دارم بدونم چرا سعي مي کني بازم دروغ بگي؟
يه بار گفتي وقتي کسي دوست نداره چيزي رُ بشنوه نبايد بهش گفت،
اما انقدر خر بودي که نفهميدي؛
همه ي عالم و آدم بلندگو هستن واسه کسي که بايد چيزي رُ بشنوه..
و انقدر احمقي که هنوز نفهميدي ......
پ.ن. خوشحالم که فهميدي با تو بودم ! دوست داشتم غير مستقيم بگم :)
* به چشمانت بياموز، هنوز براي عاشقي كوچكاند... /
* پنجاه و هشت تا.. دقيق شمردم.. همه ي تاريخچه ي زندگي م رُ از دو سالگي مرور کردم.. فقط پنجاه و هشت تا ! يادم اومد که نذاشتم هيچ کدوم شون منو مالِ خودشون کنن، و حالا؟!
* يه کم سخته کاري رُ انجم بدي که دوست دارن،
يه کم سخته کسي رُ مجبور به کاري کني که دوست داري،
اما سخت تر وقتيه که بخواي خودت رُ مجبور به انجام کاري کني که قلباً نمي خواي..
* شده آرزوتون باشه که اي کاش حافظه (مغز) تون هم
اگه شيفت رُ مي گرفتي؛ واسه هميشه deleteش مي کرد؟
واسه هميشه..
* بنگ بنگ..
فُر دِ لَست تايم
بنگ بنگ..
* آدمهايي که تند راه ميروند
طوري که فکر ميکني هنوز هم چيزي وجود دارد که ارزش زندگي کردن داشته باشد.. /
* نقل است که در سالِ پنجاهِ ميلادي، اشراف براي مکتوب نگاه داشتنِ امري، آن را بر جلدِ انجيل، روي پوستِ آهو مي نگاشتند و اين گونه هزاران سال از گزندِ فراموشي حفظ مي شد.
نقل است که در سال هاي گوتيک نوازندگان، زندگي خود را وقفِ آهنگي در ر. ماژور مي کردند تا سال هاي سال گفتارشان با آهنگ شان به يادگار، ميراثِ نسل ها باشد.
و نقل خواهد شد در هزاره ي دوم، ديوانگان گفتارشان را مي نوشتند و به عموم عرضه مي داشتند؛ اگر free host بودند که server پس از چندي ورشکست شده و تمامي نوشته ها از بين مي رفت، اگر هاست و دامين داشتند: بر اثر پرداخت نکردنِ وجهِ آن!
و بدين ترتيب هيچ چيز براي هميشه save نشد..