سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳

بعضي موقع ها چه قدر دلت واسه يکي تنگ ميشه..

هر چي بيشتر بزرگتر ميشيم روزا زودتر مي گذره.. ربطي نداره به خوش گذشتن، ساعتِ‌ ذهن ت تغيير مي کنه.. و در همين رابطه، تابستون هم مثلِ يه تعطيلي دو روزه تموم شد.. ماه اول که الکي، فقط استراحت.. ماهِ دوم يه کم کتاب، ماه سوم هم مسافرت.. اين به طور کلي تابستونِ من بود! سرعت ش هم تقريباً اندازه ي سرعتِ چرخش زمين به دور خودش! من که اصلاً حس ش نکردم..!
حتا چند روز پريدم هوا، اما همون جايي که بودم اومدم پايين؛ نه قبل تر نه بعدتر..

انگار من هر روز بيدار مي شوم تا ببينم كه هيچ نيستم
مي خواهم سر افكنده تر از هميشه به خواب روم.
ظاهر خيلي خوب است و من هر روز انگار دارم پيش مي روم
اما چه خوب كه خدا به من حسي قوي داده تا بفهمم كه هيچ وقت هيچي نبوده ام. /



بعضي فيلم ها هستن که آهنگ شون ديوانه کننده ست (از نظر خوب بودن!) مثلاً پيانيست.. ساعت ها.. و کيل بيل.. بشنوين با صداي Nancy Sinatra :


I was five and he was six
We rode on horses made of sticks
He wore black and I wore white
He would always win the fight

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down.

Seasons came and changed the time
When I grew up, I called him mine
He would always laugh and say
"Remember when we used to play?"

Bang bang, I shot you down
Bang bang, you hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, I used to shoot you down.

Music played, and people sang
Just for me, the church bells rang.

Now he's gone, I don't know why
And till this day, sometimes I cry
He didn't even say goodbye
He didn't take the time to lie.

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down...



نميدونم.. شايد هم اين آهنگ فقط واسه من اين جوريه.. از اون احساس ها که هزار دفعه هم گوشش کني کمه.. انگار آهنگِ زندگي خودته..
انگار اين لينک رُ فقط واسه «يک نفر» مي ذاري که تقريباً اصلاً آنلاين نميشه چه برسه به خوندنِ وبلاگ يا هر چيز ديگه..
راستي: آهنگ رُ من دو بار دانلود کردم، واسه من که مشکل داشت يه کم آخرش.. کافيه با يه اديتور چند ثانيه آخرش رُ reread کنين و با کيفيت بالاتر ذخيره ش کنين تا بشه يه آهنگِ ever lasting.. (البته اين اشکال بايد از نزم افار دانلودِ من باشه و شايد واسه شما پيش نياد)

بعضي موقع ها چه قدر دلت واسه يکي تنگ ميشه. نيست و بيشتر تنگ ميشه. ميدوني الآن وقتِ دل تنگ شدن نيست و بيشتر تنگ ميشه. هزارتا آدم مي ريزه دورت اما چون اوني که مي خواي نيست، دل تنگي ت خيلي بيشتر ميشه. کاشکي هيچ کس ديگه هم نبود.. اين جوري فکر مي کني دل ت ديگه تنگ نمي شد.. اما ميشه! بعضي موقع ها چه قدر دلت واسه يکي تنگ ميشه...

فعلاً روزهاي مهمون داري من هست! سه چهار روزي شايد..
خوش مي گذره :)
بهتر از تنهاييه..

ميان رفتن و ماندن سرگرداني، آرزوهايت را مي بلعي
و آونگ مي شوي به همان سئوال هميشگي،
- سهم من از زندگي چه قدر است؟ /

و يه مطلب ديگه از همين نويسنده:
- به خاطر داشته باشيد ، هرگاه در كاري حيران و سرگردان مي مانيد، در حال آموختن نكته اي جديد هستيد.
- اگر نمي توانيم ستاره باشيم ، لزومي ندارد ابر باقي بمانيم
- انسان بزرگ در اندوهِ آنچه ندارد فرو نمي رود، بلكه از آنچه دارد لذت مي برد
- ايمان يعني خواستن بدون انصراف و توكل بدون انقطاع
- فقط چيزهايي بر ما ظاهر خواهد شد ، كه منتظرشان هستيم
- تصميمات، بسيار مهمتر از آن هستند كه به بخت و شانس واگذار شوند
- حساب بركاتي را كه خداوند به شما عطا كرده داشته باشيد ، نه مشكلات و رنج ها را
- زندگي خود را مملو از حسرت و پشيماني نكنيد
- به ياد داشته باشيد عشقي اندك ،مسيري طولاني را مي پيمايد
- كنترل زندگي خود را در دستان خود بگيريد
- يك هنر جديد بياموزيد
- به اشتباهات گذشته فكر نكنيد ، اما از آنها درس بگيريد
- شايسته همكاري و وفاداري باشيد
- از زندگي يكنواخت بپرهيزيد
- به خاطر داشته باشيد، اين دنيا براي انسانهاي ضعيف جايي در نظر نگرفته است
- خداوند از تو نخواهد پرسيد عنوان و مقام شغلي تو چه بود، بلكه از تو خواهد پرسيد آيا آن را به بهترين نحو انجام دادي؟
- جايي هست كه جز توهيچ كس نمي تواند آن را پر كند.كاري هست كه جز تو هيچ كس قادر به انجامش نيست.
- در ذهن الهي ، از دست دادن وجود ندارد.پس محال است چيزي را كه حق من است از دست بدهم.
- آنچه را كه از دست داده ام به من باز گردانده خواهد شد، يا معادل و همسنگ آن را باز خواهم ستاند.
- همه آرمانهاي بزرگ با مخالفت مواجه مي شوند.
- تنها آن چيزهايي را به خود جذب مي كنيد كه بي نهايت به آن مي انديشيد.
- آنچه را خدا پيوست ، انسان جدا نسازد.
- هرگز با يك الهام قلبي ، چون و چرا نكنيد.

The Most Important Body Part . . .
My mother used to ask me what is the most important part of the body..?
Through the years I would take a guess at what I thought was the correct answer.
When I was younger, I thought sound was very important to us as humans, so
I said, "My ears, Mommy." She said "No-Many people are deaf.. But you
keep thinking about it and I will ask you again soon."

Several years passed before she asked me again. Since making my first
attempt, I had contemplated the correct answer. So this time I told her,
"Mommy, sight is very important to everybody, so it must be our eyes."
She looked at me and told me, "You are learning fast, but the answer is
not correct because there are many people who are blind.."

Stumped again, I continued my quest for knowledge and over the years,
Mother asked me a couple more times and always her answer was, "No. But
you are getting smarter every year, my young child."

Then last year, my grandpa died. Everybody was hurt.
Everybody was crying. Even my father cried. I remember that
especially because it was only the second time I saw him cry.
My Mom looked at me when it was our turn to say our final goodbye to Grandpa.
She asked me, "Do you know the most important body part yet, my son..?"

I was shocked when she asked me this now. I always thought this was a
game between her and me. She saw the confusion on my face and told me,
"This question is very important. It shows that you have really lived in
your life. For every body part you gave me in the past, I have told you
was wrong and I have given you an example why. But today is the day you
need to learn this important lesson.." She looked down at me as only a
mother can. I saw her eyes well up with tears. She said, "Son, the most
important body part is your shoulder . . ."

I asked, "Is it because it holds up my head..?" She replied, "No, it is because it can hold
the head of a friend or a loved one when they cry. Everybody needs a shoulder to cry
on sometime in life, my son. I only hope that you have enough Love and Friends that you
will always have a shoulder to cry on when you need it.."

Then and there I knew the most important body part is not a selfish
one-it is sympathetic to the pain of OTHERS..
You are my friend and whenever you want, you may cry on my shoulder . . .