شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۳

بيمارى به نام جنس مذكر - داستان غم انگيز مردان

شرق: جنس مذكر در دوران جنينى حساس تر و آسيب پذيرتر است، در مدرسه ناموفق تر و متمايل به خشونت و جنايت است و زودتر مى ميرد. آيا مردان فرزندان ناقص طبيعت اند؟ امروزه زيست شناسان نيز شواهدى را در تاييد اين كمبود به دست داده اند: كروموزوم Y كروموزوم ناقصى است كه با انحطاط خويش جنس مذكر را به سوى انحطاط و تباهى مى برد.
سرانجام تمام كروموزوم Y رمزگشايى شد و در اوايل تابستان سال ۲۰۰۳ نتايج حاصل از آن منتشر گرديد. اما در اين ميان يك واقعيت مسلم ديگر نيز نصيب پژوهشگران شد: اين كه پس از سال ها جست وجو و تلاش براى پى بردن به حقيقت مردانگى، دانشمندان همچون كارآگاهان به نشانه هايى برخوردند دال بر آنكه كروموزوم Y - اين جايگاه ژن هاى مردساز _ رو به زوال مى رود.
كروموزوم Y همواره كوچك و كوچك تر مى شود. در ۳۰۰ ميليون سال گذشته كروموزوم مذكور دو سوم طول اوليه خويش را از دست داده و اين روند ظاهراً همچنان ادامه دارد. به نظر مى رسد كه اين واقعيت اجتناب ناپذير است، كه سرنوشت محتوم مردان سرانجام نابودى است. سئوال فقط اين است كه چه وقت؟ بيش از پيش اين انديشه در ميان پژوهشگران ژنتيك قوت مى گيرد كه جنسى كه قرار بود جنس برتر و قوى تر باشد، در واقع از موجوديت انسانى چيزى هم كم و كسر دارد. برايان سايكس، استاد ژنتيك در دانشگاه آكسفورد كه بر روى DNA در اسكلت انسان هاى ماقبل تاريخ مطالعه مى كند، اين چنين لب به شكايت مى گشايد: «اين داستان غم انگيز مردان است كه از همان آغاز با نقص و كمبود پا به عرصه جهان مى گذارند.»
نويسنده ۵۹ ساله انگليسى استيو جونز فارغ التحصيل رشته ژنتيك يونيورسيتى كالج لندن و نويسنده كتاب «آيا مردان اشتباه طبيعت اند؟» چنين مى نويسد: «دارندگان كروموزوم Y از تعداد اسپرم ها گرفته تا موقعيت اجتماعى همواره در مسير زوال قرار دارند.» سپس به طعنه مى افزايد كه اگر نقش مردان در توليد مثل مطرح نبود، شايد مى شد مردان را انگل زنان دانست. سرآغاز اين مشكل در سلول تخم جنس مذكر است. جنس مونث با دو كروموزوم X زنده متولد مى شود، اين دو در سرتاسر طول خويش مشابه يكديگر و در واقع رونوشت مطمئن و قابل جايگزين شدن با يكديگرند. اگر شكست يا قطعه گم شده اى در يكى از آنها پيدا شد، نسخه جايگزين آن عيناً وجود دارد.
از اين رو چنين به نظر مى رسد كه مردان تنها انسان هايى هستند كه از همان هنگام تشكيل سلول تخم چيزهايى كمتر دارند. يكى اين كه به جاى دو كروموزوم X تنها يك كروموزوم كوچك Y دارند و اين كروموزوم تك افتاده ديگر فاقد توانايى بازسازى خويش است. نتيجه آن كه تمام جهش هاى ژنى يا افتادگى هاى ژن ها بى كم و كاست از پدر به پسر به ارث مى رسند. بدين ترتيب در سلسله نياكان به فرزندان، نوه ها، نتيجه ها، نبيره ها و غيره، صدها ژن اندك اندك كم پيدا و نابود مى شوند. سايكس نيز هم چون جونز كتابى را به اين نابودى حتمى اختصاص داده _ مجلس ختمى براى كروموزوم Y : «آينده اى براى پسر آدم نيست.» - «هر اندازه هم كه اين جنس مقاوم و نيرومند باشد»، سرانجام و با سرعتى سرسام آور سرنوشت دايناسورها نصيبش خواهد شد. چرا كه با نابود شدن كروموزوم Y، قدرت زايندگى دارنده آن نيز رو به افول مى گذارد. يك چهارم موارد نازايى به مردان مربوط مى شود و به كمبودهاى كروموزوم Y، بدين ترتيب كه با جهش هاى مضر در كروموزوم به ارث رسيده از پدر، اين كروموزوم قدرت زايندگى را از دست مى دهد. طبق محاسبات سايكس مردان پس از ۵۰۰۰ نسل، يا تقريباً ۱۲۵۰۰۰ سال ديگر، از عرصه زمين محو خواهند شد، درست مثل دايناسورها و خزندگان پرنده. «شايد اين اتفاق دو روز ديگر نيفتد، ولى آنقدرها هم از ما دور نخواهد بود.»
در آن زمان لابد پزشكان متخصص توليدمثل، جنس مرد را با كمك علم و تكنولوژى بازسازى خواهند كرد. امروزه روش ها به سمت كشت اسپرم يا جايگزين ساختن آن در رحم زن سوق پيدا كرده اند. اگر همه چيز به خوبى پيش رود، ديگر زنان را با مردان كارى نخواهد بود. «اين جهان را بدون مردان هم مى توان تصور كرد.» و اين چنين است كه سايكس و جونز طلوع جهان خيالى «سافويى» را تصور مى كنند: بازگشت بشريت به بهشت الهه يونانى «سافو» از جزيره لس بوس كه در آن زنان و دختران جوان از لذات روحى و فرهنگى مردانه دست شسته اند. يك احتمال دهشتناك ديگر هم هست و آن اين كه زندگى بدون جنس مذكر متوقف مى شود و زوال كروموزومى، بشريت را به زوال مى كشاند. سايكس با وحشت مى گويد: «خطرى واقعى نسل موجودات زنده را تهديد مى كند و آن اين كه با گذشت تاريخ جهان گونه هاى بسيارى از حيوانات به دليل بيمارى مردانگى رو به نابودى خواهند گذاشت.»
اين دانش زيست شناسان راجع به انحطاط نسل مردان به نحوى با اخبار ناگوارى كه جامعه شناسان مى دهند سازگارى دارد. مردان در ميان شيادان و قربانيان آنها دست بالا را دارند. به گفته اوسنا بروكر جامعه شناس و ديتر اوتن نويسنده كتاب «ناكامى مردان _ پيرامون رابطه دو جنس در سده بيست و يكم» خشونت موضوعى كاملاً مردانه است. جنايت و آدم كشى تقريباً اختصاص به مردان دارد، همين طور جنايات سازمان يافته، جنايات جنسى و اوباشگرى. در آلمان ۹۹ درصد موارد كلاهبردارى توسط مردان صورت مى گيرد. در مطالعه اى در بخشى از جنوب لندن، پژوهشگران به اين نتيجه رسيدند كه هر مرد به طور سرانه بابت مخارج زندان، هزينه هاى بهداشت و درمان و خساراتى كه وارد مى سازد، سالانه ۶۰۰۰ يورو براى دولت خرج دارد. در حالى كه، در مورد زنان و دختران رقم هزينه ها به يك دهم مبلغ فوق بالغ مى شود. اوتن هشدار مى دهد آن بخش از مردان كه تمايلات خلافكارى دارند همواره رو به افزايش است. اين تحولى است كه نتايج و عواقب چشمگيرى را در پى خواهد داشت: «بدون حضور اين زنان با روحيه، با انگيزه هاى عالى براى كار كردن، توانا و داراى تعهد اجتماعى سيستم هاى اقتصادى، اجتماعى و سياسى دموكراسى هاى غربى مدت ها بود كه فروريخته بود.»
به طور كلى جامعه شناسان _ كاملاً فارغ از انديشه ها و نتيجه گيرى زيست شناسان _ اين جنس به اصطلاح قوى و برتر را از بسيارى جنبه ها كاملاً ناتوان و عقب مانده از قافله مى بينند. مثلاً بارنى براونز رئيس «پروژه پسران» در دانشگاه تافتس بوستون در آمريكا بر اين باور است كه: «ما مردها اكنون در جايى قرار داريم كه ۳۰ سال پيش زن ها در آن قرار داشتند.» پيش از اين در سال ،۱۹۹۸ يكى از اساتيد روانشناسى از دانشگاه هاروارد هشدار داد: «در برابر چشمانمان بحران بى سابقه اى براى مردان و جوانان در حال شكل گرفتن است جابه جايى بى سابقه اى در ساختار جهانى جنسيت صورت مى گيرد و همگى ما ناچاريم يك بار ديگر صحت افكار و انديشه هاى سابق خويش را بيازماييم.»
زوال اجتماعى مردان چندان ربطى به زوال زيستى آنها ندارد و بايد آن را حادثه اى تمام شده انگاشت كه در مقايسه با زوال كروموزوم Y تنها در حد يك پلك بر هم زدن در تاريخ بشر تلقى مى شود. امروز ديگر به مردان به چشم رمبو نگريسته نمى شود، بلكه موجودات ضعيفى كه پيش از اين زنان به اين چشم نگريسته مى شدند.
طبيعت به دارندگان كروموزوم Y اين موهبت را نيز هديه كرده كه زودتر از زنان بميرند: در كشورهاى غربى مردان به طور متوسط شش سال كمتر از زنان زندگى مى كنند. همين طور سكته هاى قلبى، سرطان ها و مرگ در حوادث ترافيكى، جملگى به نظر مى رسند كه مردان را در كام خود فرو مى برند. اين ديگر معمايى است كه پزشكان بايد آن را بشكافند.
سباستين كرمر روانپزشك اهل لندن، اين طور تحليل مى كند: «جوانان بيش از اندازه قربانى حوادث مى شوند. به نظر مى رسد عدم درك صحيح موقعيت و رانندگى نادرست در ارزيابى غلط در خطراتى كه اين افراد را تهديد مى كنند، نقش داشته باشند.» به عقيده كرمر با سير صعودى خطرات و تهديدات، نوع آنها نيز تغيير مى كنند: «جوانان امروز زودتر از سابق به سراغ موادمخدر، الكل، يا استفاده از خشونت بر عليه خود يا ديگران مى روند.» پزشكان در جست وجوهاى تشخيص خويش، سوء مصرف مواد را بيش از همه در مردان مى يابند. مردان- از بيرون قدرتمند و از درون كاملاً ضعيف و شكننده _ بسيار بيشتر از زنان خود را مى كشند. در سال ،۲۰۰۰ در آلمان ۲۹۳۴ زن اقدام به خودكشى كردند، اين رقم در مردان ۸۱۳۱ نفر بود.
از نظر توانايى يادگيرى و هوش نيز تفاوت آشكارى بين دو جنس وجود دارد. همه ساله در آلمان تعداد دانش آموزان پسر كه درجا مى زنند و ناچارند سال تحصيلى را يك بار ديگر تكرار كنند دو برابر دختران است در آلمان به طور متوسط سالانه ۶/۲۶ درصد دختران از مدرسه فارغ التحصيل مى شوند، در حالى كه اين رقم در مورد دانش آموزان پسر تنها ۲۱ درصد است.
استيو جونز، دانشمند علم ژنتيك اهل لندن، علت تمام اين ناكامى ها را در جهان پيرامون جنس مذكر جست وجو مى كند. مردان از همان آغاز تولد با يك نقص زيست شناختى متولد مى شود، نقصى كه هيچ گاه قادر به جبران يا برطرف كردن آن نيست. دارندگان كروموزوم Y از همان ابتدا بايد با موقعيت هاى نامساعد بجنگند. جنين هاى مذكر و مونث (از نظر نوع كروموزوم هاى جنسى) تا هفته ششم دوران جنينى از نظر ظاهر قابل تفكيك از يكديگر نيستند. هر دوى آنها داراى يك جفت عضو جنسى جنينى و دو سيستم مجرايى ابتدايى هستند كه اعضاى جنسى متفاوت دو جنس از آنها تكامل مى يابند. سپس ژن هاى سرنوشت ساز وارد عمل مى شوند و جنس مونث را از مذكر جدا و متفاوت مى سازند. اين ژن هاى سرنوشت، كه جملگى در ناحيه اى از كروموزوم موسوم به «ناحيه تعيين كننده جنسيت در كروموزوم Y» قرار دارند، چه افسونى را در خود دارند. پيتر گودفلو و رابين لوول- باج سعى كردند با تزريق ژن هاى اين ناحيه به تخم بارور شده موش و قراردادن آن در شكم «مادر استيجارى» براى ادامه رشد جنين، راز اين افسون را برملا سازند. آنها در ميان ۹۳ نوزاد حاصل از اين تجربه در پى جنس نر كاملى بودند كه داراى دو كروموزوم X باشد. سرانجام توانستند چنين موجودى را بيابند. در اين موش ژن هاى «ناحيه تعيين كننده جنسيت در كروموزوم Y» قدرت خود را نشان داده و در جنين مونث بيضه به وجود آورده بودند. البته اين موش هاى نر با دو كروموزوم X فاقد توانايى بارورى اند، ولى در هر صورت اين چيزى از نر بودن آنها نمى كاهد. هنگامى كه اين موش ها با موش هاى ماده واقعى در يك قفس گذاشته شدند، ظرف شش روز چهار بار جفت گيرى كردند كه از اين لحاظ با موش نر طبيعى تفاوتى ندارد. در انسان اين ناحيه در هفته هفتم حاملگى برروى كروموزوم Y ظاهر مى شود؛ البته تنها براى حدود ۲ ساعت همين دوره كوتاه نتايج چشمگيرى را در پى دارد، جنين بى برو برگرد در راستاى مذكر شدن به پيش مى رود. بدين ترتيب بخشى از توالى نوكلئوتيدى DNA را برعهده مى گيرند، ژن را فعال مى سازند. سلسله پى درپى اى از علائم مولكولى به ميدان مى آيند، تا هفته دوازدهم حاملگى كه بيضه ها و آلت تناسلى تشكيل مى شوند. از اين لحظه به بعد هورمون هاى جنسى مردانه برروى بدن و مغز اثر مى گذارند. ماده اى كه از بيضه هاى جنين ترشح مى شود، بسيار اثر گذار است: تستوسترون. تستوسترون موجب رشد و تكامل اعضاى جنسى داخلى مردانه مانند پروستات و مجارى منى پر مى شود. بخشى از تستوسترون به ماده اى به غايت موثر تبديل مى شود. دى هيدروتستوسترون اين به اصطلاح «بنزين سوپر» موجب پسرانه دستگاه تناسلى در جنين هاى مذكر مى شود. اين اتفاقات در هفته بيستم حاملگى خاتمه مى يابند و پدر و مادرها مى توانند از اين به بعد اندام پسر بودن جنين را در سونوگرافى مشاهده كنند.
تبديل حوا به آدم از همان ابتدا چندان به نفع آدم نبود: جنين مذكر بسيار آسيب پذيرتر از جنين مونث است. در پايان اين نيمه راه تعادلى كه در مناسبات بين دو جنس به وجود مى آيد، براى آن كه كفه به نفع ضعفا پائين آيد كفايت مى كند: در زمان بارورى ۱۲۰ كروموزوم به سوى ۱۰۰ تخمك هجوم مى آورند. شايد براى آن كه اسپرم هاى داراى كروموزوم ناقص Y بار كمترى نسبت به تخمك هاى داراى كروموزوم هاى كامل X بردوش دارند و از اين رو سبك بارتر مى توانند شنا كنند. لااقل يك بار جنس مرد مى تواند سرش را بالا بگيرد اما ببينيم اگر روزى مردى در كار نباشد جامعه بشرى چگونه خواهد بود؟ از نظر برخى از زنان شايد دنيا بهشت واقعى خواهد بود. نه جنگى، نه خشونتى، تنها مرگ طبيعى. پس آيا مى توان تصور كرد در آن صورت جهان خانه اى بزرگ خواهد بود كه زنان در آن به خانه دارى خواهند پرداخت. اين ديگر در قلمرو خيال و انديشه است، چه حتى نمى توان از قبايل آمازون مثال آورد، زيرا درست كه زنان در اين قبايل سرور و رئيس اند، ولى جامعه فاقد مردان نيست در اين قبايل زنان ناچارند براى توليد مثل به مردان روى آورند. سايكس چنين خيال پردازى مى كند: «براى نجات كروموزوم Y از نابودى نهايى، بايد آن را به موجود ديگرى تزريق كرد، تا در آن جا بتواند در محل مطمئن به بقا ادامه دهد. امروزه براى علم ژنتيك اين امكان وجود دارد كه تمام ژن هاى مردساز در يك بسته ژنتيكى به هم فشرده سازد و در يك جا گردآورد.» اين ژن هاى به يكديگر گره خورده را مى توان وارد كروموزوم ديگرى ساخت. چنين كروموزومى به نظرم يك كروموزوم استثنايى خواهد بود. دوست داشتم يكى از آنها را خودم داشتم.» بدين ترتيب سايكس نيز با رها كردن كروموزوم Y قدم در راهى خواهد گذاشت كه تمام نياكانش در آن راه گام برمى دارند و طبيعت زمان درازى است كه آن را هموار ساخته است.