دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۳

دوستي مون مبارک !

سر سبز ترين بهار تقديم تو باد
آواي خوش هزار تقديم تو باد
گويند لحظه ايست روييدن عشق
آن لحظه هزار بار تقديم تو باد

29 اردي بهشت تا 2 خرداد؛ روز جهاني دوستي (International Friendship Week) هست. هر چند اين هم مثلِ ولنتاين دِي، يه جورايي اصلاً به ما مربوط نميشه و يه جورايي خيلي مربوط ميشه!
نکته ي جالب ش اينه که من تو کلِ سال آفلاين و ايميل هايي دارم که هفته ي جهاني دوستي مبارک. و ظاهراً کمتر کسي تو ايران مي دونه دقيقاً اين تاريخ کِي هست.

I believe however that he's alone and that he hangs out with other girls
I don't know what they want nor the sentences he says
I don't know where I am somewhere in his life
If I count more than the others for him today..
(Of Love Or Of Friendship - Celine Dion - فرانسه با ترجمه ي انگليسي )

فکر کنين تو اين يک ساله چند تا دوست داشتين.. «دوست» به همون معنايي که خودتون مي دونين. چه قدر دوستان تون کمک تون کردن. و برعکس؛ چه قدر شما براي بقيه دوستِ خوبي بودين.. چند با به کسي که بهتون اعتماد کرده بوده پشت کردين؟ چند بار خواستين بگين بهتر از سرنوشت مي فهمين و پيشنهادِ دوستي رُ رد کردين؟ و حتا چند بار از دوستي تون سوء استفاده کردين؟
همين الآن به همه شون تلفن بزنين. حداقل ش اينه که مي تونين تو يه کارت ازشون عذر بخواين. بعد اين روز رُ تبريک بگين و بخواين سال ديگه هم با هم باشين..

عقل ها خيلي موقع ها اشتباه مي کنن
قلب ها خيلي موقع ها دروغ مي گن
حرفا هميشه دو تا معني دارن..
اما چشما هيچ وقت اشتباه نمي کنن
هيچ وقت دروغ نمي گن
و هميشه يک رو هستن..
به چشما ش نگاه کن
و بخون حرف هايي رُ که نمي تونه بهت بگه !

روز دوستي تقريباً قاعده ي خاصي نداره (که مجبور باشين رُز سرخ هديه بدين يا شکلات!) هر جوري که دوست دارين مي تونين اين روز رُ به دوستان تون تبريک بگين و بگين که خوشحال هستين يک سالِ ديگه رُ هم در کنار هم بودين. و دوستاي خوبي واسه هم بودين!

نه! نمي شود رفت و گذشت و نديد !؛
هنوز چشمي پشت پنجره منتظر است
و نگاهش به آن سو دو دو مي زند
و صداي تپ تپ دلي را نشنيد
که بي تاب و بي قرار دل دل مي کند
براي سير ديدنش......؛
خدايا،خدايا آن روز مبادا
آن روز بي عشق، هرگز مباد..!

با هم مشه مثل ماه درخشيد
ميشه به زمين ستاره بخشيد
با هم ميشه تو روزاي ابري
از گم شدن خورشيد نترسيد..
هر دفعه اين ترانه رُ مي شنوم يادِ اين ترانه ي سلن ديون مي افتم؛
When you want it the most there’s no easy way out
When you’re ready to go and your heart’s left in doubt
Don’t give up on your faith
Love comes to those who believe it
And that’s the way it is



Happy International Friendship Week



کلاس دهم
وقتي تو کلاس زبان روي صندلي نشستم به دختري که کنارم نشسته بود خيره شدم اون به اصطلاح بهترين دوستم بود به موهاي بلند ابريشم مانندش نگاه کردم و آرزو کردم که کاش اون مال من بود ولي اون اينجوري تصور نميکردو من اينو ميدونستم بعد از کلاس يِ سرپيش من اومد و جزوه اي که روز قبل نوشته بود و از من گرفت من هم اونا رو بهش دادم اون از من تشکر کرد و گونه هامو بوس کرد من ميخواستم بهش بگم من ميخواستم که اون بدونه که من نميخوام فقط يک دوست باشم من عاشقش بودم ولي خيلي هم خجالتي ولي نميدونم چرا؟
کلاس يازدهم
تلفن زنگ زد؛اون طرف خط اون بود داشت گريه ميکرد مِن مِن ميکرد در مورد اينکه چه جوري عشق، قلبشو شکونده از من خواست اونجا برم چون نميخواست تنها باشه بنابراين منم رفتم پيشش وقتي رو مبل کنارش نشستم به چشماي عسليش خيره شدم آرزو کردم که ايکاش اون مال من بود بعد از 2 ساعت و ديدن فيلم دراو با ريامور و خوردن 3 تا چيپس تصميم گرفت که به خونه برگرده اون به من نگاه کرد و گفت:ممنون و گونه هاي منو بوس کرد من ميخواستم بهش بگم من ميخواستم که اون بدونه که من نميخوام فقط يک دوست باشم من عاشقش بودم ولي خيلي هم خجالتي ولي نميدونم چرا؟
سال آخر
يِ روز خوب اون به طرف لوکر من اومد و گفت که دوستش مريضه و نميتونه با اون بره خوب من هيچ دوست دختري نداشتم؛و کلاس هفتم ما بهم قول داده بوديم که اگر هر کدوم از ما ها دوستي نداشت ما با هم باشيم ....فقط بعنوان دوستاي صميمي بنابراين ما همين کارو کرديم اونشب بعد از اينکه همه چيز تموم شده بود من جلوي پله هاي در ورودي ايستاده بودم و وقتي که اون به من لبخند زد من بهش خيره شدم و اون هم با چشماي شفافش به من خيره شد گفت:من بهترين لحظاتو داشتم مرسي!و گونه هاي منو بوس کرد من ميخواستم بهش بگم من ميخواستم که اون بدونه که من نميخوام فقط يک دوست باشم من عاشقش بودم ولي خيلي هم خجالتي ولي نميدونم چرا؟
فارغ التحصيلي
يک روز گذشت بعد يک هفته و بعد يکماه در عرض يک چشم بهم زدن روز فارغ التحصيلي رسيده بود من اونو بهنگام گرفتن مدرک ديپلم که مثل يک فرشته روي سِن بود تماشا ميکردم من ميخواستم که اون مال من باشه ولي اون اينجوري تصور نميکرد قبل از اينکه همه به خونه هاشون برگردن تو لباس جشن و کلاه پيش من اومد و وقتي من بغلش کردم گريه کرد بعد سرشو از روي شونه هاي من برداشت و گفت:ممنونم ؛تو بهترين دوست مني و بعد گونه هاي منو بوس کرد من ميخواستم بهش بگم من ميخواستم که اون بدونه که من نميخوام فقط يک دوست باشم من عاشقش بودم ولي خيلي هم خجالتي ولي نميدونم چرا؟
روز ازدواج
الآن روي صندلي کليسا نشستم و اون دختر داره با يِ مرد ديگه ازدواج ميکنه من ميخواستم که اون مال من باشه ولي اون اينجوري تصور نميکرد و من اينو ميدونستم ولي قبل از اينکه اون بره به طرف من اومد و گفت:تو اومدي !و بعد تشکر کرد و گونة منو بوس کرد
من ميخواستم بهش بگم من ميخواستم که اون بدونه که من نميخوام فقط يک دوست باشم من عاشقش بودم ولي خيلي هم خجالتي ولي نميدونم چرا؟
مرگ
سالها گذشت من به تابوت دختريکه بهترين دوست من بود نگاه کردم هنگام انجام مراسم اونها دفتر خاطرات اونوخوندن اون اين دفتر رو در دوران دبيرستان نوشته بود و اين چيزيکه اونجا نوشته بود:؛
؛"من به اون پسر خيره شدم در حاليکه آرزو ميکردم که ايکاش اون مال من بود ولي اون اينجوري تصور نميکرد و من اينو ميدونستم من ميخواستم به اون بگم من ميخواستم که اون بدونه که نميخواستم که فقط يک دوست باشم من عاشقش بودم ولي خيلي خجالتي هم و من نميدونم چرا؟
ايکاش اون به من ميگفت که دوستم داره
و ............ اي کاش
کاش منم ميتونستم اينو بگم من به خودم فکر کردم و گريه کردم حالا در حق خودتون يِ خوبي کنيد به اون بگين که اونو دوست دارين اونها اونجا نيستن......براي هميشه و تا ابد....."؛


18th - 22th of May is the international friendship week!
It has no any special rule, but just you should say ur friends that u like 2 be their friend ! try to have a chat (or @ least by an e.mail) tell them about ur friendship, about last year,about pros & cons, about everything that u know it's necessery to speak about !
I wish best 4 u &
i hope ppl espect & love each other as it's human's aim..


>>>
10 th Grade
As I sat there in English class,
I stared at the girl next to me.
She was my so called 'best friend'.
I stared at her long, silky hair,
and wished she was mine.
But she didn't notice me like that,
and I knew it. After class,
she walked up to me and asked me for
the notes she had missed the day before.
I handed them to her.
She said 'thanks' and gave me a kiss on the cheek.
I want to tell her, I want her to know
that I don t want to be just friend,
I love her but I'm just too shy,
and I don't know why.

11th grade
The phone rang. On the other end,
it was her. She was in tears,
mumbling on and on about how! h! ! er
love had broke her heart.
She asked me to come over because
she didn't want to be alone, So I did.
As I sat next to her on the sofa,
I stared at her soft eyes, wishing she was mine.
After 2 hours, one Drew Barrymore movie,
and three bags of chips, she decided to go home.
She looked at me, said 'thanks' and gave me a kiss
on the cheek..
I want to tell her, I want her to know that
I don't want to be just friend,
I love her but I'm just too shy,
and I don t know why.

Senior year
One fine day she walked to my locker.
"My date is sick" she said, "hes not gonna go" well,
I didn't have a date, and in 7th grade,
we made a promise that if neither of us had dates,
we would go together just as 'best friends'.
So we did. That night, after everything was over,
! I ! ! was standing at her front door step.
I stared at her as She smiled at me
and stared at me with her crystal eyes.
Then she said- "I had the best time, thanks!"
and gave me a kiss on the cheek.
I want to tell her,
I want her to know
that I don t want to be just friend,
I love her but I'm just too shy,
and I don't know why.

Graduation.
A day passed, then a week, then a month.
Before I could blink, it was graduation day.
I watched as her perfect body floated like an angel
up on stage to get her diploma.
I wanted her to be mine-but
she didn't notice me like that, and I knew it.
Before everyone went home,
she came to me in her smock and hat,
and cried as I hugged her.
Then she lifted her head from my shoulder
and said- 'you're my bes! t ! ! friend, thanks' and
gave me a kiss on the cheek.
I want to tell her, I want her to know
that I don t want to be just friend,
I love her but I'm just too shy,
and I don't know why.

Marriage.
Now I sit in the pews of the church.
That girl is getting married now.
and drive off to her new life,
married to another man.
I wanted her to be mine,
but she didn't see me like that,
and I knew it.
But before she drove away,
she came to me and said 'you came !'.
She said 'thanks' and kissed me on the cheek.
I want her to know that
I don't want to be just friend,
I love her but I'm just too shy,
and I don't know why.

Death.
Years passed, I looked down at the coffin
of a girl who used to be my 'best friend'.
At the service, they read a diary entry
she had wrote in her high school years.
This is what it read:
"I stare at him wishing he was mine;
but he doesn't notice me like that,
and I know it. I want to tell him,
I want him to know that
I don't want to be just friend,
I love him but I'm just too shy,
and I don't know why.
I wish he would tell me he loved me !
......'I wish I did too...'
I thought to my self, and I cried.
* Do yourself a favour, tell her/him you love them.
They won't be there...................Forever.