خب از چند روز پيش شروع مي کنم.. يه مشکل کوچيک با ويندوز که بيشتر از دو ماه داشتم. و يه مشکل يه کم بزرگ تر با فَنِ سي پي يو !
تو اين گير و دار تصميم گرفتم به دلايلي اف. ديسک کنم و ويندوز نصب کنم.. و تو همين گير و دار؛ اون يکي پايه ي فَنِ سي.پي.ي. هم شکست و يه جورايي بدونِ فن شد.. حالا همه ي اينا کِي اتفاق افتاد؟ جمعه! روزي که همه چيز تو شيراز بسته هست و همه دنبالِ خوش گذروني خودشون يا باغ هستن يا تو چمن هاي خيابون.. من هم که نمي تونم يه روز بدون پي.سي. باشم => با کمال پررويي کارم رو انجام دادم..
مي تونين حدس بزنين دو بار اف.ديسک و سه بار نصب ويندوز و باقي قضايا چه قدر وقت مي بره و تمام اين مدت تقريباً سي.پي.يو. م بدونِ فن بود ! بعد که ويندوز و نرم افزارها نصب شد ديدم دما رو ۸۰ تا ۹۰ نشون ميده !!!!!! خلاصه کلي شانس آوردم که نسوخته بود تا اون موقع !
البته فرداش رفتم فن خريدم..
اما نکته هاي جالب ش يکي ويندوز لانگهورن بود که چه قدر خوشگله ! البته قبلاً هم ديده بودم ش.. خيلي وقت پيش رو پنتيوم۲ ديدم که اصلاً سرعت ش صفر بود.. و اين بار رو پي.سي خودم؛ اما عملاً افتضاح بود! انگار اکس.پي. بذاري رو پنتيوم ! نمي دونم چه قدر حافظه و کارت گرافيک مي خواد اما با اين وضع احتمالا بالاي ۵۱۲ مي خواد راحت !
الآن هم با ملنيوم هستم.. خيلي بده! بيشتر از اين وقت ندارم اين روزا. زود عوض ش مي کنم.. باز هم دارم با اديتورهاي فارسي نويس وبلاگ مي نويسم!
ديگه چي؟ کنسرت عصار که خوب بود.. موارد جنبي ش هم خيلي خوش گذشت. مي دونين؟ آهنگ هاي عصار و صدا و کنسرت زنده ش يک طرف؛ برداشت و خاطره و تجربه ي آهنگ هاش هم يک طرف! الآن سه ساله که دارم مي رم کنسرت ش.. امسال کجا.. پارسال کجا.. سالِ قبل ش کجا..!
اين هفته چند تا خريد ناز کردم!!! چيزايي که شديداً دقيقاً همونيه که من دوست دارم.. يه سري کتاب و پارچه واسه ي پرده ي اتاق و ملافه !!! انقدر نازه ..!! حالا عکس ش رو مي ذارم تو فوتوبلاگ.. يه جورايي از اسباب کشي به خونه ي جديد مي ترسم! به اين جا عادت کردم. به اين فرم اتاق م. به همه ي گوشه هاي اتاق م.. بگذريم!
چند روز که پي.سي. نداشتم. بعدش هم حوصله ش رو نداشتم. يا گرفتار بودم.. خلاصه اين که اين جا آپ ديت نشد.. فعلا دارم با خودم کلنجار مي رم که اون کارت حافظه هه رو (واسه دوربين ديجيتال) بخرم يا نه.. از طرفي کاملاً بدون استفاده ست. از طرفي هم تمام عکس ها و فيلم هايي که تا الآن گرفتم هم همه ي ظرفيت ش نميشه !!!!
آخه مي دوني بدي ش چيه؟ الآن ميري يه جايي مثلاً ۶۰ تا عکس مي گيري.. يا حداکثر ۳ دقيقه فيلم ديگه ! اما اون وقت مي دونم همه ي راه رو فيلم مي گيرم.. حافظه مجاني. بعدش هم سي.دي. و رايت. من هم بي جنبه !
الآن همه چيز درسته به جز دو تا مورد اصلي! اول ويندوز که خيلي با من مَچ نيست. بايد سريعاً عوض بشه. بعد هم موس که داره ديوونه م مي کنه. در اولين فرصت يه موس مثل قبلي بايد بخرم. اينا اصلا حرف آدم حالي شون نيست.. تو کشو م الآن ۵ تا موس بايد باشه!!! من تو اين مورد يه کم حساس م !!!
هفته ي قبل همه ش امتحان بود. اين هفته همه ي جواب امتحان.. البته تو اين هفته هم دو تا امتحان داشتم؛ يا هفته ديگه هم؛ اما ديگه اون استرس رو نداره.. امتحان هاي الکي !
داشتم يکي از وبلاگ ها رو مي خوندم؛ نوشته بود از طرف دانشگاه بردن شون اردوي علمي؛ تو ماشين آهنگ هايده گذاشتن و باز هم مشکل داشتن..! اون وقت دانشکده ي ما.. زديم و رقصيديم و ورق بازي کرديم و آب بازي و هزارتا چيز ديگه. هر روز هم يا تولده يا جايي مهمون هستيم يا همه داريم با هم مي ريم سينما..
نه اين که خيلي عجيب باشه؛ اما واقعاً بعضي موقع ها از آزادي هامون خبر نداريم.. رفتار بچه ها خيلي هم نرماله؛اما حتا تو دانشگاه آزادِ تهران ش هم مجاز به انجام ش نيستن! من خيلي از دوستام خُب دانشجو هستن؛ تقريباً همه جاي ايران.. اما هيچ جا به راحتي ما نيستن؛ واقعاً خوش باحال مون و تنکس گودنس !
اميدوارم م چشم نزنم و اميدوارم اين مجلس جديد به اقتصاد کشور برسه تا اجتماع و مردم ش..
هرچند خيلي وقته اخبار شيراز رو ننوشتم.. اما اين هفته ساعت ۴ عصر تالار فجر؛ ۴شنبه و ۵شنبه و جمعه؛ وکيل مدافع شيطان. شيطان درون. رقص در غبار.. توصيه مي کنم هيچ کدوم شون رُ از دست ندين؛ هر چه قدر هم سانسور شده باشه ارزش يه بار ديدن ش رُ داره!
مارمولک هم توقيف شد. احتمالا تا آخر هفته سي.دي. ش گيرم مياد !! ولي نمي دونم با چه کيفيتي البته..
داشتم فکر مي کردم چه قدر همه چيزمون کامپيوتر (يا بهتره بگم اينترنتي) شده! تو کشورهاي ديگه مثلاً بخشي از بيزينس کشوره و اين جا يه سرگرمي که جايگزين نداره.. عمراً بشه خيلي از حرف ها رو به جز تو ايميل زد.. نمي دونم چرا؛ شايد من فقط اين جوري هستم اما انگار که هر چيزي وسيله ي خاص خودش رو داره؛ يه سري چيزا تو زندگي م هست که فقط با بودن کامپيوتر حل ميشه. هر چند شايد خيلي الکي باشن؛ اما هستن!
خيلي طولاني شد، مي دونم! اما تازه دارم کشف مي کنم (مثلاً) کاما تو اين اديتور کجاست !!! خيلي طولاني شد، مي دونم! انقدر خسته هستم که نتونم به انگليسي بنويسم.. اين چند روزه همه ش کمبود خواب!
لُل ! چند روز پيش من دير از خواب بيدار شدم (يعني بيدارم کردن!) و خلاصه فکر نمي کردم به کلاس اولي م برسم. تو ۵ دقيقه از خونه زدم بيرون. شانسي همون موقع هم رسيدم به سرويس و خلاصه از خونه تا اون بالا دانشکده شد کمتر از ده دقيقه.. من هم فکر مي کردم يک ساعت گذشته (فقط دقيقه رو مي ديدم!) و منتظر بودم برم کلاس واسه امتحان.. تو راه يکي از پسرا رو ديدم. بهش گفتم تو ديگه چرا دير مياي؟ هر چي اون مي گفت خب کي بيام؟ من فکر مي کردم اين هم مثل من کلاس قبلي رو نيومده.. دو سه تا از دخترا رو هم ديدم اما هم چنان فکر مي کردم اونا هم همه کلاس اولي رو نرفتن (فکر کردم واسه امتحان.. آخه خودم هم امتحان ها قبلش نمي رم کلاس ديگه!)
تو بخش از بچه هاي اون گروه پرسيدم ما کجاييم؟ گفتن تو لابراتور.. من فکر مي کردم هنوز بيرون نيومدن! خلاصه به زور رفتم سر آزمايشگاه و تا وسطاي کلاس گسج و منگ بودم که چرا ما به جاي امتحان هنوز تو آزمايشگاه هستيم و همه اين قدر نرمال هستن.
جالبي ش تو صحبت هام بود. اون روز هر چيزي که همه بهم گفته بودن من اشتباه فهميده بودم..! واسه خودم خيلي تجربه ي خنده داري بود !
راستي يه توضيح ديگه:
اولاً سه روز پيش رفتم آرايشگاه!
دوماً اين کامنت، سرويس جديد بلاگر هست (هديه ي روز مادر) کافيه تو تنظيمات ش فعال ش کنين..