همه دارن هول مي زنن واسه خريد..
انگار شب هاي مونده به عيد: همه ي فروشگاه ها پر از مشتريه..
کاست جديد آريان هم اومد به بازار.. نکته ي جالب ال.جي هست که داره سپانسر همه چيز ميشه، از وبلاگ ها گرفته تا کاست ها.. تا رستوران ها (خورشيد - سارا) تا همه چيز !
و باحال تر از همه اين که محصولاتِ اين شرکت به طرز مسخره اي کيفيت نداره و سياست شون فقط رو تبليغ و آگهيه. البته همه مي دونن که ال.جي. (برعکس شرکت هاي معتبر سوني، سامسونگ و غيره) فقط مخصوص کشورهاي جهان سوم هست و در سرتاسر اروپا و امريکا و هيچ جاي ديگه اصلاً اسمي ازش نيست.
اما تو ايران؟ از آگهي کنسرت ها گرفته تا جام هاي فوتبال، همه ش تبليغ الجي هست!
آهنگ هاي آريان که پرشينهاب آپلود کرده: افسونگر | آروم آروم | بزار برم | گمشده ي من ?|? کاشکي | مگه ميشه | سکوت | طلسم.
پ.ن. مرسي از کسي که لينک ها رُ فرستاد !
پ.پ.ن. اگه هنوز کاست ش رُ نخريدين، اصلاً توصيه نمي کنم بخرين يا دانلود کنين. البته شايد هم خيلي افتضاح نباشه.. نمي دونم، شايد هم سليقه ي من عوض شده.. به قول دوستي: همون بهتر که ما بريم اوانسس مون رُ گوش کنيم و بذاريم بقيه خوش باشن !
تکمله: باشه قبول. قشگه، اما سليقه ي من...
خراب کاري کردم اساسي!
داشتم طريقه ي استفاده از تروجان پي.اس. رُ واسه کسي ايميل مي کردم، سرور رُ باز کرده بودم که تک تک گزينه هاش رُ توضيح بدم.. اشتباهي آخر آخرش به جاي دليت خودم فايل تروجان رُ اجرا کردم !!!!
هيچي ديگه، مجبور شدم پسوردِ به اون سختي رُ عوض کنم ! ريموورش رُ داشتم و تا اون جايي که من مي تونم بگم؛ هيچ اتفاقي نبايد افتاده باشه، اما اگه از آي.دي. من مسيج مشکوکي داشتين لطفاً بهم بگين (به ايميل) ممنون.
* چگونه ميشه يه ID را ميشه از yahoo پاک کرد ؟
جواب : وارد ايميل شويد و سپس Mail Upgrades را زده و سپس Manage Service را زده و Email Management را زده و سپس Delete را انتخاب نماييد !! :)
قفل کردن کامپيوتر توسط يک ShortCut !
روي Desktop از منوي باز شده توسط دکمه راست يک ميان بر بسازيد
(New ---->Shortcut)
در محل وارد کردن مسير برنامه ، فرمان زير را وارد ميکنيد :
rundll32.exe user32.dll,LockWorkStation
همين. تموم شد!
نکته: در Windows XP و Windows 2000 و Server 2003 با فشار دادن دکمه ويندوز و دکمه L همين عمل انجام ميشود (windows+L)
نکته: در Win9x , ME باعث Shut Down ميشود . !
يه ايميل جالب !
بخشهايي از كتاب «شيطان و دوشيزه پريم»*
شانتال اين سكوت دهكده هاي دورافتاده را خوب مي شناخت كه هيچ به معناي آرامش وآسودگي نبود ، به معناي نبود مطلق چيز تازه اي براي گفتن بود .
* نيكي و بدي يك چهره دارند ، همه چيز به اين بسته است كه هر كدام كي سر راه انسان قرار بگيرند .
* نقش يك روح نيكوكار را بازي كردن ، فقط كار آنهايي بود كه در زندگي از تصميم گيري مي ترسيدند . پذيرفتن نيك سرشتي خود هميشه آسان تر از رويارويي با ديگران و جنگيدن براي حقوق خود است . شيندن يك توهين و پاسخ ندادن همواره آسان تراست تا درگير نبرد با شخصي نيرومندتر از خود شدن ، همواره مي توانيم بگوييم سنگي كه ديگران سوي ما انداخته اند به ما نخورده است و تنها شب هنگام وقتي كه تنهاييم و زن يا شوهرمان يا هم اتاقي مان در خواب است ، تنها شب است كه مي توانيم در سكوت به خاطر جبن مان بگرييم .
* دو نوع احمق وجود دارد : آنان كه به خاطر يك تهديد ، از انجام كاري دست مي كشند و آنان كه گمان مي كنند مي توانند به كاري دست بزنند ، چون تهديد گرانه است .
* بهترين شيوه براي ناتوان كردن حريف ، اين است كه به او بباوراني طرفدارش هستي .
* انسان نيازمند پست ترين پستيها در وجودش است تا به اعلاترين عالي وجودش دست يابد .
* مي خواست خردمند باشد اما سياستمدار نبود . مي خواست عادل باشد اما خردمند نبود . مي خواست سياستمدار باشد اما شجاع نبود .
The Hand . . .
Thanksgiving Day was near. The first grade teacher gave her class a fun
assignment to draw a picture of something for which they were thankful.
Most of the class might be considered economically disadvantaged, but still
many would celebrate the holiday with turkey and other traditional goodies
of the season. These, the teacher thought, would be the subjects of most of
her student's art. And they were.
But Douglas made a different kind of picture. Douglas was a different kind
of boy. He was the teacher's true child of misery, frail and unhappy. As
other children played at recess, Douglas was likely to stand close by her
side. One could only guess at the pain Douglas felt behind those sad eyes.
Yes, his picture was different. When asked to draw a picture of something
for which he was thankful, he drew a hand. Nothing else. Just an empty hand.
His abstract image captured the imagination of his peers. Whose hand could
it be? One child guessed it was the hand of a farmer, because farmers raise
turkeys. Another suggested a police officer, because the police protect and
care for people. Still others guessed it was the hand of God, for God feeds
us. And so the discussion went until the teacher almost forgot the young
artist himself.
When the children had gone on to other assignments, she paused at Douglas'
desk, bent down, and asked him whose hand it was.
The little boy looked away and murmured, "It's yours, teacher.."
She recalled the times she had taken his hand and walked with him here &
there, as she had the other students. How often had she said, "Take my hand,
Douglas, we'll go outside.." Or, "Let me show you how to hold your pencil.."
Or, "Let's do this together.." Douglas was most thankful for his teacher's
hand.
Brushing aside a tear, she went on with her work..
The story speaks of more than thankfulness. It says something about teachers
teaching and parents parenting and friends showing friendship, and how much
it means to the Douglases of the world. They might not always say thanks.
But they'll remember the hand that reaches out . . .