دانستني:
گوته ترجمه را «يکي از مهمترين و ارزشمندترين امور کل جهان» ميدانست و فرصت يافت آثاري از ده زبان مختلف را به آلماني ترجمه کند. آندره ژيد بر آن بود که هر نويسندهاي «مکلف است دست کم يک اثر هنري خارجي را به زبان خود ترجمه کند.» خود او ابتدا آنتوني و کلئوپاترا و سپس هملت شکسپير را ترجمه کرد. (منبع)
در:
دري را که با خودش آورده بود پاي تپه گذاشت. بعد رفت تو و در را بست. هيچکس نميداند بعد از آن چه بلايي سرش آمد؛ چون در فقط مال او بود. وقتي هم که صداي جيغش بلند شد، از دست هيچکس کاري بر نيامد. // نوشته: نورمن لاک - ترجمه: حقيقت (لينک)
وبلاگ خود را با سه وبلاگ ديگه مقابسه کنيد ..
اين ابزار در واقع مقايسه هر سايتي كه خواستيد با هر سايتي كه خواستيده! يعني مثلا مقايسه سايت من با سايت ياهو.... روش كار هم اينطوريه كه اول لينك وبلاگ يا وب سايتِ خودتون رو وارد ميكنين و بعد آدرس 3 تا از رقيب ها رو وارد ميكنين و روي دكمه مربوطه كليك مي کنين و تو سه سوت جواب ها رو بهتون ميگه؛ مثل تعداد لينك هايي كه بهتون دادن از سايت هاي مختلف ميانگين اون ها و.. حاضرين؟ پس رو اين لينک کليک کنين و آدرس ها رُ وارد کنين!! (منبع)
قسمتي از يک ايميل:
تو دلم گفتم شايد من چهره تو رو بيشتر از اخلاقت دوست دارم. شايد از تو اوني رو ساختم که مي خواستم باشي. وقتي تو بري دلم برات تنگ ميشه و هميشه از خودم خواهم پرسيد تو اصلا ارزشش رو داشتي يا نه... تا وقتي کم کم فراموش کنم و به اين روزا بخندم. مي خواستم بگم بهترين ها رو برات آرزو مي کنم. زندگي خوبي داشته باشي..
بعدش که تو رفتي رفتم باغ. مث آليس در سرزمين عجايب شده بودم. فکر کردم جز love چيزاي قشنگ ديگه اي هم تو دنيا هست که دردسرش هم کمتره. تازه مي ديدم که شکل برگا چقدر متنوعند و من هيچ وقت نديده بودم. فکر کن! هيچ وقت نديده بودم.. (لينک)
روانشناسان ثابت كرده اند:
موجودي كه دو بار كرايه تاكسي خود را حساب كند / به طور مداوم در يك هفته خاموش كردن كولر شركتش را فراموش كند / شماره تلفن خودش را را از ياد ببرد / نام صميمي ترين دوستش را به هيچ عنوان به ياد نياورد / صبح اول هفته دلش به طرز فجيعي تنگ شود/با خواندن يك جمله يك خطي زار زار گريه كند…/ بايد هر چه سريعتر به آرزوهايش رسانده شود! و گرنه آخر يك كاري دست خودش ميدهد!! (لينک)
يه ليوان آب چه قدر سنگينه؟
سخنران، زماني که مديريت استرس رُ براي حضار توضيح مي داد، ليوان آبي رُ برداشت و پرسيد: «يه ليوان آب چه قدر سنگينه؟» جواب هايي که داده شد بين بيست تا پونصد گرم بود. سخنران جواب داد: «خودِ وزن مهم نيست، به اين بستگي داره که چه مدت ليوان رُ نگه دارين.»
«اگه براي يه دقيقه در دستم بگيرمش، مشکلي نيست. اگه براي يه ساعت نگه ش دارم، دستِ راستم درد مي گيره. اگه براي مدت يک روز نگه ش دارم، شما مجبور ميشين آمبولانس خبر کنين. در هر مورد، وزن مشابهه، اما هر چي طولاني تر نگه ش دارم، سنگين تر ميشه.»
ادامه داد: «و اين همون چيزيه که در مديريت استرس هم وجود داره.» اگه تمام وقت کارهاي سنگيني رُ انجام بديم، دير يا زود، کارها سنگين تر ميشن و شما ديگه نمي تونين ادامه بدين. همون طور که در نگه داشتن ليوان آب هم، بايد اون رُ براي مدتي زمين بذارين و استراحت کنين، و دوباره بلندش کنين. وقتي که خستگي در کرديم، مي تونيم به کارها برسيم.»
«در نتيجه، امشب قبل از اينکه برين خونه، مسئوليت هاي کاري رُ زمين بذارين. با خودتون خونه نبرين شون. مي تونين فردا دوباره برشون دارين. هر مشغوليتي که الآن درگيرش هستين رُ اگه مي تونين براي لحظه اي کنار بذارين.» «آروم بگيرين. بعد از اين که استراحت کردين، دوباره از سر بگيرينشون. زندگي مال شماست، ازش لذت ببرين!»
و در ادامه راه هايي رُ براي سر و کله زدن با کارهاي روزمره باهاشون در ميون گذاشت:
* قبول کنين که بعضي روزها کبوتر هستين و برخي روزها مجسمه.
* هميشه واژه هاي مهربان و زيبا به کار ببرين، مثل زماني که مي خواين اونا رُ بخورين.
* هميشه چيزهايي رُ بخونين که اگه وسط خوندنش مُردين، قيافه ي خوبي داشته باشين.
* خيلي ساده، تنها هدف زندگي شما شايد اين باشه که درس عبرتي باشين براي ديگران.
* هيچ وقت ماشيني رُ که خودتون نمي تونين هل ش بدين نخرين.
* کسي اهميت نميده که شما نمي تونين خوب برقصين؛ فقط بلند شو و برقص!
* وقتي همه چيز واسه تون جور ميشه، تو مسير اشتباهي هستين.
* روزهاي تولد واسه تون خوبن. هر چي بيشتر داشته باشين، بيشتر زندگي مي کنين.
* شما مي تونين فقط يه آدم باشين تو کل دنيا، اما همين طور مي تونين يه دنيا باشين واسه يه آدم. (اصل اين جمله از کاستاندا هست)
* شخصي که واقعاً شاده، اونيه که مي تونه از چشم انداز جاده ي انحرافي لذت ببره.
How heavy is a glass of water . .
A lecturer, when explaining stress management to an audience, raised a glass of water and asked, "how heavy is this glass of water?" Answers called out ranged from 20g to 500g. The lecturer replied, "The absolute weight doesn't matter. It depends on how long you try to hold it."
"If I hold it for a minute, that's not a problem. If I hold it for an hour, I'll have an ache in my right arm. If I hold it for a day, you'll have to call an ambulance. In each case, it's the same weight, but the longer I hold it, the heavier it becomes."
He continued, "And that's the way it is with stress management. If we carry our burdens all the time, sooner or later, as the burden becomes increasingly heavy, we won't be able to carry on." "As with the glass of water, you have to put it down for a while and rest before holding it again. When we're refreshed, we can carry on with the burden."
"So, before you return home tonight, put the burden of work down. Don't carry it home. You can pick it up tomorrow. Whatever burdens you're carrying now, let them down for a moment if you can." "Relax; pick them up later after you've rested. Life is yours. Enjoy it!
And then he shared some ways of dealing with the burdens of life:
* Accept that some days you're the pigeon, and some days you're the statue.
* Always keep your words soft and sweet, just in case you have to eat them.
* Always read stuff that will make you look good if you die in the middle of it.
* It may be that your sole purpose in life is simply to serve as a warning to others.
* Never buy a car you can't push.
* Nobody cares if you can't dance well. Just get up and dance.
* When everything is coming your way, you're in the wrong lane.
* Birthdays are good for you. The more you have, the longer you live.
* You may be only one person in the world, but you may also be the world to one person.
* A truly happy person is one who can enjoy the scenery on a detour . . .