مدتي طول کشيد تا مطمئن شم و بخوام رسماً بگم. اما فعلاً تصميمي بر نوشتن ندارم. تا پيش از اين نوشتن، ترجمه، لينک و تمام چيزهاي ديگه جذابيت خاصي داشت. هنوز هم داره. اما چيزهاي جذابتري پيدا کردم. براي ديدن لينک دوستان و خوندن وبلاگ اونا ميتونين به ستون کناري «روزنوشت» مراجعه کنيد. و تمام.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
با اين حال يک توضيح
يک سال و نه روز از ننوشتنِ اينجا ميگذره. تمام اين مدت اميد اين بود که بنويسم. داستانهاي زيادي خوندم و به ذهنم سپردم تا ترجمه کنم و چيزهايي که اگه مينوشتم شايد الآن باقي مونده بود. تمام اين مدت، دوست داشتم همچنان بنويسم، اگرچه دنيا چرخيده بود و من اون سر دنيا بودم. موقعيتهاي شغلي و اجنماعي؛ وقت نداشتم. کارهاي بهتري داشتم و نهايتاً تنبلي.
اما الآن که واقعاً از نظر جغرافيايي اون سر دنيا هستم، ميدونم حتا اگه برگردم هم اينجا رُ نمينويسم. شايد چون چيزهايي که من ميخوام ديگه اينجا نيست. کاملاً «خواسته»هام فرق کرده. وبلاگ رُ دوست دارم؛ کاملاً غيرجدي، الکي و همينجوري. نه مسئوليتي داره نه من ازش انتظاري دارم. اما اينجا وقت ميگرفت، يه کم جدي بود. پس توقع ايجاد ميکرد، و بازدهي که من ميخوام رُ، به دليل آنلاين، رايگان، و هميشگي بودنش نميتونست هيچ وقت داشته باشه.
شش، هفت سال پيش دوستانِ وبلاگنويسي داشتم که بعد از يکي دو سال ديگه ننوشتن. هميشه فکر ميکردم چه طور ممکنه کسي بتونه [و تجربه کنه] که بنويسه، اما بعد کاملاً ول کنه..؟! هنوز هم نميدونم! اما ميدونم که من«فعلاً» «اينجا» «براي شما» نمينويسم. وگرنه نوشتن هميشه ادامه داره.
شادي، خوشبختي، پول، سلامتي و آرامش خاطر!
موفق باشين.
سوم آبان هشتاد و هفت، کوالالامپور.